گزارش «شهر ۲۰» از اجرای طرح «معین‌ الضعفا» در قم؛

نامه‌ای برای پلاک هشت

نامه‌ها را یکی‌یکی باز می‌کنند، همه با سلام آقا جان شروع شده‌اند، هیچ کدام پاکت و تمبر ندارند، مقصد همه یکی است؛ ضریح امام رضا(ع).
پایگاه خبری شهر بیست (shahr20.ir) :
نامه‌ای برای پلاک هشت
شناسه : 69961 | انتشار : ۲۲ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۲:۲۸   پرینت

شهر بیست/ سرویس فرهنگ و هنر _ راضیه رضایی: «هر چه از پشت شیشه چشم چرخاندم قیمت مشخص نبود، وارد که شدم چندتایی آخر مغازه روی هم سوار شده بودند؛ نزدیک شدم، دست بُردم و آدمک‌های پلاستیکی‌اش را لمس کردم، میله‌های فلزی و بدنۀ چوبی‌اش از جنس خوب و محکم درست شده بود؛ قیمت را با خط درشت روی برگه‌ای به آن چسبانده بودند. نگاهی به پول‌های توی دستم انداختم، دوباره زیر چادرم تند تند شِمُردم، خیلی کمتر از چیزی بود که با آن بتوان یک «فوتبال دستی» نو خرید. از مغازه بیرون آمدم حال خوبی نداشتم انگار دنیا روی سرم خراب شده بود، گوشی‌ را باز کردم و نگاهی به دست دوم‌های توی «دیوار» انداختم، به یکی از آنها زنگ زدم تا برایش حداقل یک کارکرده در حد نو بخرم اما پاهایم پیش نرفت و دلم رضا نبود، انگار یک نفر در وجودم می‌گفت: «اگه برای بچۀ خودت هم بود هدیۀ دست دوم می‌خریدی؟» 

دوباره از پله‌های مغازه بالا رفتم به امید اینکه به قسطی خریدن راضی شود اما نمی‌دانستم برای ضمانتِ بقیۀ پول چه کنم. ایستادم و از پشت شیشه به فوتبال دستی‌ها زل زدم. بعد از کلی فکر و خیال توکل کردم و دوباره برگشتم داخل مغازه، آقای فروشنده که انگار حس کرده بود سر دو راهی مانده‌ام با آرامی، گفت: «خواهر! شما پسند کن جای تخفیف هم داره». این را که گفت دلم آرام گرفت پول‌های توی دستم را گذاشتم روی میزِ آقای اسباب‌بازی فروش و ماجرا را تعریف کردم: «راستش این هدیه است، از طرف امام رضا برای پسر بچه‌ای که توی نامه‌اش یه فوتبال دستی از آقا خواسته، حالا من موندم و این‌قدر پول و نامه‌ای که از مشهد فرستادند اینجا». فروشنده سکوت کرد، نمی‌دانم مُهره‌های چرتکۀ دلش را بالا و پایین می‌کرد یا حساب و کتابی با حضرت داشت؛ فوتبال دستی را آورد و گذاشت جلوی من، بغضِ ته گلویش را پشت صدای بم و مردانه‌اش صاف کرد و پول‌ها را بدون اینکه بشمارد گذاشت توی کشوی میز: «بقیه‌اش باشه پای سهم من، حتماً حکمتی بوده که شما توی این شهر با این همه مغازۀ اسباب‌بازی‌ فروشی اومدید اینجا». این‌ها را یک خادم امام رضا(ع) از شهر قم و از فرسنگ‌ها دورتر از گنبد طلایی امام مهربانی‌ها برایمان تعریف می‌کند، یک حس خوب که تکرار شدنی است، یک خدمتی که نیاز نیست مجاور باشی، همین که دلت امام رضایی باشد کافی است.

اینجا دفتر نمایندگی آستان قدس رضوی در استان قم است؛ روی میز پر شده از نامه‌هایی که از دل ضریح آمده‌اند، از زیر نور سبزی که کلمات با آن جان گرفته‌اند و ریشه دوانده‌اند در زمینی که کعبۀ آمال است. نامه‌ها را باز می‌کنم، هوا پر می‌شود از عطر حضور، انگار درست وسطِ روضۀ منوره زانو زده‌ای، ادای احترام می‌کنی و دست بر سینه زیر لب زمزمه می‌کنی: «السلام علیک یا علی‌بن‌موسی‌الرضا المرتضی…»

«فاطمه مرسلی»، مسئول پیگیری و رسیدگی به نامه‌های امام رضایی در استان قم، خاطرات روزهای اول را به یاد می‌آورد: «وقتی پا به ستاد گذاشتم در چند جلسۀ اول، معاونت آستان خادمیاری پیشنهاد داد نامه‌های امام رضایی را که داخل ضریح انداخته می‌شود پیگیری و رسیدگی کنم. حقیقتاً اوایل خیلی ترس داشتم و نگران بودم که نتوانم این مسئولیت را به بهترین شکل انجام دهم اما کم‌کم جاذبه‌ای ناخوداگاه مرا به طرف انجام این کار کشید.»

اولین نامه‌ها را آرام آرام باز می‌کند، کلمات در آن صف کشیده‌اند و از درد و دل‌های صاحبان آن قلم‌ها می‌گویند: «اولین نامه‌هایی را که به دستم می‌رسید و باز می‌کردم، نگاهم به تک‌تک کلمات می‌افتاد کلماتی که نشان می‌داد متقاضی این نامه‌ها کجا و چگونه زندگی می‌کند؛ و در پس آن لبریز بود از اشک‌های پدران شرمنده‌ای که زیر بار مشکلات مالی کمر خم کرده بودند، مادران سرپرستی که هم پدر بودند و هم مادر و والدینی که بخاطر بیماری فرزندشان التماس دعا به همه داشتند.»

از بین این همه نامه شاید برخی‌ رنگ و بوی دیگری دارد مثل نامه‌ای که خواهری غم‌خوار برای شفای برادر بیمارش نوشته بود، خواهری که چند ماهی است جای خالی مادر را هم در خانه پر می‌کند؛ ادب و ارادت را در سطر اول نامه با «سلام آقا جان» خلاصه کرده اما مابقی کلمات را سپرده است به دلی که تاب دیدن دردهای برادر را ندارد: «سلام آقاجان… دلم گرفته است و نمی‌دانم از کجا شروع کنم، برادرم کلیه نیاز دارد و ما از پس خرج و مخارجش بر نمی‌آییم. برادرم توی این ۲۲ سال عمری که از خدا گرفته فقط سهمش از زندگی درد بوده و دارو، اما این روزها اینقدر هزینه‌ها بالاست که پدرم برای درمان کامل و گرفتن بعضی داروها عاجز مانده». او حالا اشک‌هایش را نیمه شب با آقا امام رضا(ع) سهیم شده و دردودل‌هایش را روی یک برگۀ دفتر نقاشی مشق کرده است، پایین نامه هم مشخصات و تلفن برادرش را آورده و سپرده است به ضریح آقا. «فاطمه مرسلی» مشخصات داخل نامه را می‌فرستد برای مؤسسه خیریه «امدادگران عاشورا» تا آنها به مدد امام مهربانی مرهمی بر بیماری این محب امام رضا(ع) شوند.

کنجکاو می‌شوم که این نامه‌ها چطور به دست آنها می‌رسد؛ «خانم مرسلی» نامه‌ها را دسته‌بندی می‌کند و از اول ماجرا می‌گوید: «نامه هایی که داخل ضریح حضرت رضا(ع) انداخته می‌شود با توجه به مشخصات و آدرسی که در هر نامه قید شده به نمایندگی آستان قدس رضوی در آن استان‌ها منتقل می‌شود؛ البته اصل نامه در خود حرم باقی می‌ماند و اسکن شده آن برای ما در نمایندگی استان قم ارسال می‌شود.

او از اجرای طرحی سخن می‌گوید که نامش را از یکی از القاب امام رضا(ع) به معنای یاری‌دهنده ضعیفان وام گرفته‌اند: «در راستای طرح «معین الضعفا»، نامه‌ها به گروه‌های درمانی، زائر اولی، مساعدت‌های مالی، یتیمان و…. تقسیم می‌شوند و برای تحقیقات میدانی و پاسخگویی به نیازهای این عزیزان به خادمیارانی که با خیرین در ارتباط هستند سپرده می‌شود، چون بخش عظیمی از نامه‌ها مربوط به مساعدت‌های مالی می‌شود و این دست‌های پرمهر دلدادگان امام رضاست که نمی‌گذارد کسی دست خالی از سفرۀ آقا کنار رود.»

در مرام نمی‌گنجد که بین این همه نامه، دلسوزی خواهرانه باشد و جای مهربانی برادرانه خالی بماند؛ فاطمه مرسلی نامه‌ای دیگر را بیرون می‌آورد، نامه‌ای از محمد که برای خواهرش آرزوی رفتن به مشهد را دارد، خواهری که بیست سال است حرم آقا را از یک قاب شیشه‌ای دیده و اشک‌های دل‌تنگی را پای همان تلویزیون با صلوات خاصۀ امام رضا(ع) باریده اما هیچ وقت نگذاشته همسرش با دستان خالی بفهمد که آخرین آرزوی او چیست، اما محمد از دل خواهر با خبر است و حالا برای اشک‌های او چتری ساخته است از جنس کاغذ، با نوشته‌هایی که عریضه شده‌اند برای دخیل بستن به پنجره فولادی که گره‌گشای چشم‌های منتظر است.

«مرسلی» نامه‌ها را یکی یکی می‌خواند و دسته‌بندی می‌کند، اطلاعات هر نامه را در برگه‌ای که بالای آن نوشته شده طرح ستادی «معین الضعفا» وارد می‌کند، پایین برگه هم قسمتی است که مربوط به ارزیاب واحد اجرایی است، آن هم برای بیان دقیق مشکل و مساعدت که باید مورد تحقیق و بررسی قرار بگیرد.

اما نامه بعدی کمی متفاوت است، از سَر ذوق اما با دلواپسی‌های روزهایی که به شمارش افتاده‌اند نوشته شده: «سلام آقای مهربانی‌ها … خیلی دلم برای زیارت حرم شما تنگ شده است اما فعلاً نمی‌توانم به پابوس شما بیایم، نامه را هم می‌دهم دوستم زینب بیاورد که فردا راهی مشهد است، من تازه چند ماهی است که متاهل شده‌ام و عقد کرده‌ام اما نمی‌دانم برای فراهم کردن جهیزیه چه کنم، از شما طلب کمک و مساعدت دارم. دلم می‌خواهد برایم پدری کنید و خودتان وسیله‌ساز و مشکل‌گشای من باشید». مرسلی برای خوشبختی جوانان دعا می‌کند و نامه را می‌گذارد توی اولویت خیرین تا زودتر انجام شود.

از بین ۴ یا ۵ نامه‌ای که هر هفته از دبیرخانۀ حرم امام مهربانی‌ها به نمایندگی آستان قدس در قم فرستاده می‌شود نامه‌های متفاوت و متعددی به چشم می‌خورد. آن‌طور که خانم مرسلی می‌گوید در این دو سال ۲۵۰ نامه در ستاد طرح معین الضعفا باز شده و فقط ۲۰ نامه در مرحلۀ تحقیقات اولیه است. آن ۲۳۰ نامه هم که مُهر «رسیدگی شد» بالای آن حک شده است با رعایت کامل حریم شخصی این افراد وارد پوشۀ بایگانی می‌شوند.

اسم امام رضا که می‌آید «غریب‌الغربا» و «معین الضعفا» ردیف می‌شوند کنار اسم آقا؛ هما‌‌ن‌جا که حس یک خدمت را می‌توانی در دلت زنده نگه داری حتی برای یک آرزویی که نقاشی شده است. «فوتبال دستی را گذاشتم توی جعبه و سرخوش از امضایی که آقا خودش پای نامۀ پسر ۷ ساله زده است، راهی شدم؛ بین راه تلفنی با مادر محمد سجاد هماهنگ کردم. از سر کوچه که دیدمش پیدا بود که منتظر است زانوهایش را بغل کرده بود و انگار داشت به آرزویی که روزها توی خیالش نقاشی کرده بود رنگ می‌پاشید. جعبه را گذاشتم مقابلش، از سر ذوق از جا پرید و دنیا برایش رنگارنگ شد.»

نوشته های مشابه
گیشه ۲۱ میلیاردی سینماهای قم در سال ۱۴۰۲
چاه‌های مسدود شده شهرداری قم فک پلمب شد
تولید روزانه ۱۰۰ تن کود کمپوست از پسماندهای قم
بی‌خطرسازی ۱۰۰ درصدی پسماندهای پزشکی در قم
قم در حوزه معماری و شهرسازی سرآمد باشد
لزوم همکاری اوقاف برای ساماندهی قبرستان نو
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.