«شهر۲۰» گزارش می‌دهد

پای درس معلمان دهه هفتادی

شهر بیست/ گاهی ماژیک و گچ به دست و حالا موبایل به دست رسالت‌شان را در روزهای کرونایی انجام می‌دهند، آنها که معلم‌ هستند و این روزها، به نام‌شان است.
پایگاه خبری شهر بیست (shahr20.ir) :
پای درس معلمان دهه هفتادی
شناسه : 21499 | انتشار : ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۲۱:۳۵   پرینت

شهر بیست/ سرویس اجتماعی_ وجیهه غلامحسین‌زاده: تا همین چند ماه پیش گچ و ماژیک دست می‌گرفتند و پای تخته می‌ایستادند و حالا در این روزهای کرونایی، موبایل و تبلت به دست می‌نشینند پای پیام‌رسان و نرم افزار «شاد»، ابزار فرق کرده اما رسالت و راه‌شان همان «آموزش» است.

همان رسالتی که در ارزشمندی‌اش آمده، کلمه‌ای از آن، فردی را بنده دیگری می‌کند. همان که شغل انبیا می‌خوانند، همان که از آن به عنوان «معلمی» یاد می‌کنند. کسانی که هرچه زکات آنچه می‌دانند، می‌دهند و علم و دانششان را به نسل بعدی منتقل می‌کنند تا این چرخه متوقف نشود و دوازدهم اردیبهشت هر سال بهانه‌ای است برای یادآوری همه تلاش های این قشر، چه وقتی پای تخته سیاه بودند و چه حالا که ابزار آموزششان همین گوشی‌های موبایل است.

آموزشی که حالا شاید برای معلمان جوان‌تر و دهه هفتادی ساده‌تر از معمان نسل‌های قدیم باشد، معلمانی که با همه جوانی‌شان قرار است سنگردار نظام آموزش و پرورش یک مملکت باشند و حالا به نظر می‌رسد که به خوبی از پس آن برآمده‌اند.

«لیلا سهرابی‌زاده» یکی از همین معلمان دهه هفتادی ۲۷ ساله است که فوق‌لیسانس روانشناسی تربیتی خوانده و ۴ سالی می‌شود که معلمی را مقطع ابتدایی تجربه می‌کند. او بعد از یک سال تدریس در جعفریه، حالا ۳ سالی می‌شود که در ناحیه ۳ قم مشغول به کار است.

از دلیل معلم شدن او که می‌پرسم، می‌گوید: «از کودکی دو شغل را خیلی دوست داشتم، معلمی و پزشکی. از اینکه بتوانم در کارم به دیگران کمک کنم لذت می‌بردم.  پدر و مادرم همیشه می‌خواستند که من معلم شوم به ویژه پدرم که فرهنگی و یک دبیر و معاون درجه یک و جدی بود که شاگردانش خیلی دوستش داشتند و حتی الان هم که بازنشسته شدند هر جا ایشان را می‌بینند، با کمال احترام و بسیار صمیمانه برخورد می‌کنند. خود من هم خیلی به این حرفه مقدس علاقه‌مند بودم و روزی که خبر قبولی خودم در دانشگاه فرهنگیان را شنیدم، همه خانواده باهم بسیار خوشحال شدیم.»

این معلم دهه هفتادی، بهترین روز شغلش را اولین روز کاری‌اش در روستا می‌داند و می‌گوید: «حس عجیبی داشتم، هم خوشحال بودم هم پر از استرس». دیدن بچه‌های روستا و انرژی مثبتشان و استقبال گرمی را که از من داشتند، هیچ وقت فراموش نمی‌کنم و بدترین روزِ هر ساله من، آخرین روز سال تحصیلی هست که دیگر شاگردانم را نمی‌بینم».

کنترل سی و چند دانش‌آموز با شیطنت‌های خاصشان، شاید یکی از سخت ترین قسمت‌های شغل معلمی باشد که سهرابی‌زاده معتقد است: «همه بچه‌ها شیطنت‌های خاص خودشان را دارند و شاید بارها عصبانی شدم اما هرگز از انتخاب این شغل پشیمان نشدم. من همیشه هنگام شیطنت‌های بچه‌ها نفس عمیق می‌کشم تا زیاد عصبانی نشوم. البته ابتدای سال تحصیلی با وضع قوانین کلاسی و آموزش به بچه‌ها به آنها یاد می‌دهم که نظم و مقررات را رعایت کنند. همیشه تعادل را رعایت می‌کنم تا کلاسم برای بچه‌ها، شاد و جذاب باشد.»

روش‌هایی که گویا امروز به تعداد معلمان متنوع شده و هرکدام از شیوه‌ای برای مدیریت کلاسشان استفاده می‌کنند، «مهدیه نجات» یکی دیگر از معلمان دهه هفتادی قم است که می‌گوید برای مدیریت و نظم بخشی به کلاسش از کارِ گروهی استفاده می‌کند و برای افزایش روحیه و انرژی، خودش هم نقاشی می‌کند و می‌نویسد.

مهدیه نجات ۲۶ ساله است. کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی دارد و ۴ سال است که آموزگار است. به اصرار پدر، معلمی را انتخاب کرده اما حالا این روزها جدایی از این شغل بسیار برایش سخت شده: «از بچگی می‌گفتم می‌خوام معلم شم چون معلم‌ها رو خیلی دوست داشتم ولی موقع کنکور با اصرار پدرم قبول کردم. حتی سال اول کارم، گاهی پشیمون بودم. سروصداهای مدرسه بسیار زیاد بود و گاهی کم می‌آوردم و عصبی می‌شدم اما الان دیگه برام مثل اعتیاد می‌مونه، طوری که توی قرنطینه هر شب، خواب مدرسه و درس دادن می‌بینم».

روزها و لحظه‌های خوب همراهی با بچه‌هایی که درونشان پاک است و پیچیدگی‌های آدم بزرگ ها را ندارند، حالا «نجات» را به معلمی علاقه‌مند کرده: «یک روزی برا بچه‌ها در مورد خدا حرف زدم، در مورد بهشت و جهنم و هرچی می‌دونستم یادشون دادم، فرداش یکی برام نامه نوشت که «خانوم من عاشق خدا شدم چون خدای شما خیلی مهربونه، من دوست نداشتم بمیرم و برم جهنم اما شما خیلی خوب به ما توضیح دادین». این لحظات خوش، علاقه‌ام را به بچه‌ها و تدریس بیشتر کرد».

این معلم دهه هفتادی می‌گوید همین اتفاقات و روزهای خوش و ارتباط مؤثر با دانش‌آموزان باعث شده که این روزها خیلی صبورتر شده و می‌تواند بهتر با اطرافیانش ارتباط برقرار کند.

«فاطمه طیبی» هم معتقد است همین حضور پرانرژی و بدون دغدغه بچه‌هاست که معلم‌ها را به ادامه راهشان امیدوار می‌کند: «همین که با بچه‌ها هستم و همه‌شون بدون داشتن دغدغه‌های زندگی پر شور و نشاط هستند، جزو خوشی‌های شغلم و انرژی بخش بودنش محسوب میشه. صحبت با بقیه همکارها در زنگ‌های تفریح رو هم خیلی دوست دارم».

طیبی ۲۵ ساله، کارشناس ارشد برنامه‌ریزی درسی است و سه سالی می‌شود که معلمی را از مدرسه‌ای سه شیفته در شیخ آباد شروع کرده و انگار معلمی از کودکی در ناخودآگاهش ریشه داشته. این معلم جوان می‌گوید: «در دوران کودکی همیشه چه تنها و چه با دوستانم، وقتی معلم‌بازی می‌کردیم اما از آن دسته نبودم که وقتی از من می‌پرسیدند می‌خواهی چیکاره بشی، بگم معلم. پاسخم به این سوال، دکتر جراح قلب بود ولی انگار چیزی که توی ناخودآگاهم بود، اتفاق افتاد و معلم شدم».

این معلم دهه هفتادی معتقد است این شغل، روزها و لحظات بسیار خوبی را برای او رقم زده و می‌گوید: «بهترین روز شغلم، وقتی بود که دانش آموزانم با زحمت‌های زیادی که کشیدیم، توی دو مرحله طرح «جابر» برنده شدند. همچنین یک بار توی منطقه محروم شیخ آباد، مامان‌های عزیز دانش‌آموزانم بدون اینکه بدونم، روز معلم برام جشن گرفتند. اما لحظه‌های بدی هم داشتم و یکی از آنها، زمانی بود که دانش آموزم برام نامه نوشت که پدر و مادرش دارند جدا می‌شوند و اینکه هیچ کاری از دست من بر نمی‌آمد، حال خیلی بدی داشت».

احساس نزدیکی و همراهی معلمان جوان‌تر با دانش آموزان بیشتر است، طیبی هم معتقد است: «معلمان دهه هفتادی از لحاظ تفکر و درگیری با تکنولوژی، امروز کمی با بچه ها هم سو تر هستند. البته معلمان باسابقه هم در اوایل خدمت همینطور بودند و شاید ما هم سال‌ها بعد از لحاظ تفکر با بچه ‌ای آینده متفاوت باشیم اما برای نزدیک شدن به بچه ها باید تلاش کنیم که خودمان را هم‌سن بچه‌ها تصور کنیم و من این‌کار را در کلاس‌های خودم تمرین می‌کنم».

این تفاوت معلمان جوان‌تر گاهی در ظاهر هم پیدا می‌شود، «ندا مقدم» معلم ۲۸ ساله‌ای است که می‌گوید: «معمولا در پوشش با بقیه کادر مدرسه تفاوت دارم، همه کادر مدرسه، معمولا روپوش مشکی و سرمه‌ای و نهایت کرمی تن می‌کنند اما من قرمز و سبز و نارنجی و آبی و صورتی می‌پوشم تا هم خودم پرانرژی‌تر باشم، هم نوع پوششم برای بچه‌ها جذاب و روحیه بخش باشد. در نوع تدریس هم، معلمان جوان‌تر معمولا بیشترین آمار گردش علمی و برگزاری نمایشگاه را دارند. به شخصه دوست دارم بچه‌ها با تجربه‌ درس را یاد بگیرند.»

این معلم دهه هفتادی که کارشناسی ارشد روان شناسی تربیتی دارد، معلمی را در ابتدا به اصرار پدر انتخاب کرده اما حالا می‌گوید که لذت خواندن و نوشتن بچه‌های کلاس اولی را با هیچ چیزی عوض نمی‌کند: «اولش نمی‌خواستم معلم بشم به این دلیل که نمی‌خواستم سر کار بروم. چون مادرم شاغل بود و دیده بودم چقدر سخته اما به اصرار پدرم موقع انتخاب رشته، تربیت معلم رو انتخاب کردم و قبول شدم. اولش اصلا خوشحال نبودم، چون مجبور بودم ۳۰ سال کار کنم ولی توی دوران دانشجویی، کم‌کم علاقه مند شدم. دوستان خیلی خوبی پیدا کردم و خیلی خوش می‌گذشت. روزهایی که کارورزی داشتیم، خیلی خوب بود. تجربه‌های قشنگی بدست آوردم و کم‌کم عاشق معلمی شدم. حالا هم سعی می‌کنم همیشه با عشق سرکلاس بروم. پایان سال که بچه‌های کلاس اولی برام می‌خونند و می‌نویسند، خیلی لذت می‌برم و حتی گاهی از خوشحالی، گریه می‌کنم».

«فاطمه بختیاری» معلم ۲۶ ساله جوان دیگری است که تدریسش را از روستایی در کهک آغاز کرده و  حالا ۴ سال است که به آرزوی کودکی خود رسیده است: «از وقتی خودم رو شناختم، پدری رو کنارم می‌دیدم که عاشق کلاس درس و بچه‌هایش بود، من هم کم‌کم به معلمی علاقه پیدا کردم، به حدی که بعضی روزها با پدرم می‌رفتم مدرسه و تو کلاس می‌نشستم و لذت می‌بردم. از بچگی تنها هدفم معلمی بود و عاشقانه دوستش دارم».

این معلم جوان حالا معتقد است برای معلمی که عاشق شغلش باشد هرروز بهترین روز هست اما روزهای سختی هم وجود دارد. او یکی از روزهای سخت معلمی را این چنین روایت می‌کند: «بدترین روز کاری‌ من زمانی بود که فهمیدم قلب یکی از دانش‌آموزانم سوراخ است و پدر و مادر رهایش کردند و سرپرستی او به عهده عمه‌اش هست که آنها هم وضع مالی خیلی بدی دارند، آن روز با تمام وجود قلبم به درد اومد».

«سختی‌های معلمی را تنها با این جمله رفع می‌کنم که من عاشق بچه‌هام»، این را بختیاری گفته و ادامه می‌دهد: «همیشه با تکرار این جمله، به خودم می‌قبولانم که هیچ وقت نباید بچه ها رو از خودم برنجونم، چون عاشقانه دوست‌شون دارم و حتی خودم هم خیلی وقت‌ها با شیطنت‌هاشون همراه می‌شم و این هم به خودم و هم به بچه ها انرژی بیشتری می‌دهد.»

این معلم دهه هفتادی معتقد است همین انگیزه و علاقه به کارش و بچه‌ها، حالا باعث شده که بعد از ۴ سال خیلی صبورتر شود، مطالعه اش بیشتر شود و به انسان‌ها و به ویژه کودکان، علاقه بیشتری پیدا کند و این یعنی، معلمی به خود او هم درس های جدیدی داده است.

درگیری با مشکلات بچه‌ها انگار دغدغه مشترک همه این معلمان جوان است. «زهرا حسین‌زاده» معلم ۲۵ ساله جوان دیگری است که از ابتدای کارش در حاشیه شهر قم و به کودکانی که با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می‌کنند، درس داده و حالا می‌گوید بدترین روزهای تدریسش، همین دیدن درگیری بچه‌ها در مشکلات بزرگترها و داشتن حسرت کوچک‌ترین چیزها بوده است.

این را معلمی می‌گوید که این رشته را با علاقه انتخاب نکرده، او معتقد است دست سرنوشت، او را بر خلاف علاقه‌اش که پزشکی بود به این راه کشانده اما حالا به جایی رسیده که حالش تنها با بچه‌ها، حال و هوای مدرسه و حتی نیمکت‌های خالی و پر از دانش آموز خوب می‌شود و از اینکه چیزی را به کسی یاد داده، احساس مفید بودن می‌کند و همین او را عاشق شغلش کرده است.

علاقه‌ای که این معلمان جوان از آن سخن می‌گویند همان نیرویی است که در معلم، تعهد و حس مسئولیت پذیری را تقویت می‌کند. «فاطمه حیدری» از دیگر معلمان جوان قمی است که در رابطه با معلم شدن خودش می‌گوید: «از همون اول، حس تعهد و مسئولیت رو درون خودم احساس کردم و چشم انداز سال‌های آینده رو مرور کردم، سال‌هایی که قرار بود بیان و برن و هر سال روحیات سی تا کودک اضافه بشه به وجود خودت، می‌دونستم که داشتن حس مسئولیت به تنهایی کافی نیست و هر شغلی که درونش عشق نباشه، میشه کاری صرفا برای انجام دادن اما معلمی داستانش فرق می‌کرد و من این داستان رو از بَر بودم چون در یک خانواده فرهنگی بزرگ شده بودم».

«شب قبل از روز اول مدرسه رفتم حرم و از خود حضرت معصومه(س) خواستم که کمکم کنه تا عهده دار این وظیفه بزرگ باشم و عشق بچه ها رو درون قلبم احساس کنم. همین اتفاق افتاد و همون روز اول که بچه‌های روستا رو دیدم، مهر عمیق‌شون رو تو قلبم حس کردم و حالا همیشه با شروع سال تحصیلی، باز هم همون دعا و همون زیارت رو تکرار می کنم و شور اشتیاق و علاقه ام به معلمی هر سال بیشتر میشه»؛ این‌ها جمله‌های یک معلم دهه هفتادی است که معتقد است معلمی فقط یک شغل نیست و یک مسئولیت سنگین است.

این عشق و علاقه به معلمی گاهی هم البته طعم تلخی دارد. فاطمه حیدری می‌گوید: «سختی‌هایی که ساختار نظام آموزشی و سیستم آموزش‌وپرورش باعث آن هستند، روان یک معلم را فرسوده می‌کند و معلم اسیر چارچوب‌هایی می‌شود که فکر می‌کند بی‌ثمر است و من معلمی که دغدغه‌ام باید مطالعه و علم آموزی بیشتر باشد، درگیر تکالیف و بخشنامه‌های متعددی می‌شوم که به سرعت تغییر می‌کنند و بعضاً همدیگر را نقض می‌کنند. این اتفاق اختیار را از معلم می‌گیرد، خلاقیت معلم کور و ذهنش بسته می شود در حالی که قطعاً تدریسی که روتین و یکنواخت نباشد و طوری باشد که بچه ها درس و معلم را یکی بدانند، ماندگاریش در ذهن بچه ها بیشتر می‌شود.»

از تفاوت یک معلم دهه هفتادی که می‌پرسم، می‌گوید: «جسارت و شجاعت ما در بیان حرف‌هایمان و تغییر وضعیتی که وجود دارد، بیشتر در این نسل دیده می شود، شاید معلمان سال‌های قبل قائل به این بودند که دنیای معلم و دانش آموز باید جدای از هم باشد، ادبیات بیشتر دستوری بود و کار دانش آموز هم اطاعت. اما اعتقاد خود من این است که مرزی بین دانش آموز و معلم نباید باشد، نقش معلمی یک نقش دو طرفه است و اگر معلمی به این اعتقاد داشته باشد، اعتماد دانش آموز را هم به دست خواهد آورد.»

این اعتماد وقتی مهم‌تر خواهد شد که همین آموزش‌های کلاس، پایه‌ تصمیم‌گیری‌های مهم‌تر دانش آموز در سال‌های بعدی زندگی‌اش می‌شود. به گفته این معلم جوان، «همه حرف‌هایی که منِ معلم در کلاسم می‌زنم، اولین ورودی‌های ذهنی کودک و بخشی از ناخودآگاهش در سال‌های بعد می‌شود. من با آگاهی از این موضوع، نسبت به حرف و عملی که در کلاس انجام می‌دهم، احساس تعهد می‌کنم و قطعاً این یک نگاه گذرا و موقتی نیست، چون زندگی سال‌های بعد دانش آموز را هم در نظر می‌گیرم و می‌دانم شاید بخشی از تصمیمات آینده‌اش به حرف های امروز من در کلاس درس گره خورده باشد.»

این معلم دهه هفتادی معتقد است که مغز بچه‌های امروز با انواع شبکه‌های تلویزیونی، بازی‌های کامپیوتری، تبلت و موبایل محاصره شده اما سؤال اینجاست که عمق اطلاعات‌شان چقدر است؟ وظیفه معلم امروز شاید این باشد که به جای دیتا دادن و اضافه کردن اطلاعات، همان دانش قبلی را به مرحله درک و فهم برساند. کاری که البته از معلمانی برخواهد آمد که عشق چاشنی بار مسئولیت سنگین روی شانه‌هایشان باشد.

نوشته های مشابه
فاز نخست خط یک مترو قم برق‌دار شد
همکاری مستقیم ۱۰ سازمان شهرداری قم با آموزش و پرورش استان
دیدار شهردار قم با مدیرکل آموزش و پرورش استان/ تقدیر از مقام معلم
بهره‌مندی از تجربیات سازمان میادین میوه‌وتره‌بار تهران در قم
پایان عملیات اصلاح هندسی بلوار شهید سلیمانی
آسفالت آرامستان بهشت معصومه بهسازی می‌شود
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.