میراث پدری
شهر بیست/ سرویس فرهنگ و هنر _ وجیهه غلامحسینزاده: شش هزار سال قبل از میلاد مسیح است، گوشهای از این کره خاکی، جایی در نزدیکی تپه قلی درویش، گلهای اندودکننده کف سبدهای گیاهی بعد از خشکشدن و سوختن چوبهای سبد، الهامبخش مردی میشود که برای ذخیره آب خانواده، ظرفی بسازد. ظرفی سفالی و قرمز رنگ و منقش از شن و گیاهان خرد شده ماده چسبندگی سفالش را میسازد و آفتاب کویر کورهاش میشود.
سال ۱۴۰۲ هجری شمسی است، دوهزار و بیستوسه سال پس از میلاد مسیح، گوشهای از این کره خاکی، جایی در نزدیکی شهر قم، چین و چروک دستهای پیرمردی هفتاد ساله روی رقص کوزهای بر چرخ سفالگری نقش میاندازد، آفتاب کویر از روزنههای شانه طاق راهی پیدا میکند تا بنشیند روی تن سفالهایی که گوشه کارگاه به صف شدهاند برای پختن در کورهای با دمای بیشتر از هزار درجه.
این تاریخچه یک شغل است، شغلی به گستره یک تاریخ از هشت هزار سال قبل از میلاد تا همین امروز، شغلی که خاک را به هنر کیمیا میکند، درباره پیشینهاش نوشتهاند که جغرافیای ایران و قرارگیریاش بین راه ارتباطی شرق و غرب باعث شده بود که در قسمتهای مختلف ایران، سفالگری رواج داشته باشد و قدیمیترین آثار سفالی باقیمانده در ایران بر میگردد به هشت هزار سال پیش از میلاد مسیح در «گنج دره تپه» در استان کرمانشاه اما کاوشها و یافتههای باستانشناسان نشان میدهد که قدمت قم نیز در این زمینه کمتر از بخشهای دیگر ایران نیست، بهطوریکه در نتیجه حفاریهای انجام شده در حوالی جمکران و محوطه قلی درویش، سفالهایی با قدمت هشت هزار سال کشف شده است و برخی از آثار کشف شده از محوطههای باستانی صرم، قرهتپه در جاده قمرود و بسیاری دیگر از مناطق این شهر باستانی در موزه ایران باستان نگهداری میشود.
حالا این هنر هشت هزار ساله دست به دست چرخیده، ماجراها و روزگاران عجیبی را تجربه کرده، حکومتها و امپراتوریهای مختلف را به خود دیده، دردست پادشاه و فقیر مانده، از خاک آمده و به خاک برگشته و خود را با همه سختیها زنده نگه داشته است، تا امروز که در چند گوشه کشور نبضش هر چند گاهی به سختی اما هنوز میزند.
جایی در ابتدای جاده جعفریه در اطراف قم، کارگاه سفالی است که یک پدر و پسر هنرمند، بخشی از این سررشته میراث هشت هزار ساله را بهامانت گرفتهاند و حفظ کردهاند. «قربانعلی» و «مرتضی اسدی»، پسر و نوه «عبدالرضا اسدی» از هنرمندان سفالگر شناختهشده قم هستند که چراغ این هنر را در این شهر روشن نگه داشتهاند.
از در فلزی سراسر گلمالی شده کارگاه که رد شوی بوی گل و خاک مشامت را پر میکند، یک اتاقک آجری حدود ۳۰ متری که دور تا دور دیوارهای گچی و کف گچخاکش از دوده و خاک تغییر رنگ داده است، پیرمردی پشت چرخ سفالی نشسته است و انگار دارد با دستهایش خاک را نوازش میکند، همانقدر آرام.
هفتاد ساله است و از زمانی که سه ساله بود بازی با گل و خاک برایش جدی شد، آنقدر جدی که مسیر ۶۷ سال آیندهاش با همین ذرات خاک گره خورد: «از وقتی سه ساله بودم با پدر سفالگری را شروع کردم و آنقدر این خاک برای من گیرا بود که هنوز که هنوز است نتوانستهام یک روز از این کار دست بردارم.»
پدر قربانعلی سه سالۀ آن روزها، بعدها دنیا را ترک کرد اما هنرش را جایی در این دنیا جاودانه کرد، جایی میان دستهای پسرش که رقص حرکت انگشتانش میان خاک و آب اثری هنری خلق کند و حالا آقا قربانعلی هم برای پسرش مرتضی، همین کار را کرده است.
از روزهای اول تجربۀ سفالگری پدر که میپرسم، میگوید: «آن زمانها آخر قم همین خیابان صفائیه بود و بعد از آن تماماً بیابان بود و یک مناطقی باغ بود، ما آن زمان به دلیل شغل سفالگری که با خاک سروکار دارد، باید بیرون محدوده شهر زندگی میکردیم، یک کارگاه سفال در بلوارامین داشتیم و کنارش هم خانهمان بود؛ چون مدرسه هم آنطور که باید رواج نداشت کل روزهای کودکیام در همین کارگاه و در کنار ظرفهای سفالی و آب و خاک گذشت.
بعدها ازدواج کرد و صاحب هشت فرزند شد، گاهی شاید سختی کار مانع از ادامه دادنش میشد اما به قول خودش آنچه که همیشه او را در این راه نگه داشته است فقط یک چیز بود؛ محبت همسرش! او میگوید: «هر شب بعد از کار و هر جمعه قبل از اینکه که به کارگاه بیایم، حرم حضرت معصومه(س) را زیارت میکنم و هر بار از خدا میخواهم که یک لحظه بیشتر از این زن زنده نباشم و دنیای بعد از او را نبینم».
همسری که به گفته او هشت فرزند را به بهترین شکل تربیت کرده است: «خدا ۵ دختر و ۳ پسر به من داده که با لطف خدا و همراهی همسرم، همگی تحصیلکردهاند و زندگیهای خوب و موفقی دارند.» و حالا یکی از همین فرزندان موفق و تحصیلکرده میراثدار پیشه پدر شده و قدم در راه او گذاشته است.
گوشه دیگری از کارگاه، پسر خاکهای رس خیس خورده را وارد دستگاه جارمیل میکند و از طرف دیگرش گل آماده چرخکاری تحویل میگیرد، برای حفظ رطوبت دورتادورش را پلاستیک میپیچد و برای مرحله چرخکاری آماده میشود. صندلی دوم پشت میز چرخکاری برای اوست. احتمالاً هر عکسی که از او در سفالگری ثبت شده دو مرد را نشان میدهد. یکی خودش و دیگری تصویری از محمدرضا شجریان استاد آواز ایران که روی دیوار کارگاه نصب شده و به دیوار پوشیده از گل کارگاه، کمی رنگ بخشیده است. پشت چرخ که مینشیند صدای موسیقی و بوی خاک برای مدهوشی آدم دست به یکی میکنند، فشار دستش که کمر کوزه را باریک میکند آواز شجریان بلند میشود: «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشهی چشمی به ما کنند».
مرتضی اسدی فرزند ششم آقا قربانعلی و از هنرمندان جوان سفالگر است، اهل موسیقی و هنر و ۳۷ ساله است؛ با اینکه شیمی خوانده اما ترجیح داده همین فرمولهای شیمی را هم در ذرات خاک پیدا کند، همان خاکی که بویش از روزهای اول توی این کارگاه پاگیرش کرد: «از روزهای بچگی که در این کارگاه میآمدم، چیزی که خیلی در ذهنم مانده بوی خاک و گل است که خیلی حس لذتبخشی برای من داشت، آنقدر روزها و سالهایم را اینجا گذراندم که تمام مراحل کار را از پدر یاد گرفتم و بعد که به خودم آمدم دیدم آنقدر این کار را دوست دارم که نمیتوانم مسیر دیگری را برای زندگی و شغلم انتخاب کنم.»
پدر میگوید هیچ کدام از فرزندانش راه و روش او را ادامه ندادهاند و هر کدام مسیر خود را پیدا کردهاند اما او حریف «مرتضی» نشده است، فرزند هنرمندی که حالا علاوه بر ادامه راه پدر، آن را توسعه داده و روشهای جدید را هم به کارشان اضافه کرده است: «از دوسالگی میآمد و کنار دست من مینشست و کار کردنم را نگاه میکرد، آنقدر آمد و شاگردی کرد که جذب این کار شد و حالا خودش استاد است و در بسیاری از کارها من شاگرد او شدهام.»
این را پدری میگوید که حالا تنها یکی از دو هنرمند سفالگر قدیمی قم است. آنطور که او میگوید سال ۱۳۵۸ که آنها مجوز کارگاه را گرفتند، بیشتر از ۴۰ کارگاه سفالگری در قم وجود داشت اما حالا تنها به دو کارگاه رسیده و این اتفاق در حالی افتاده که به اعتقاد او سفالگری امروز در خیلی از زمینهها با سفالگری گذشته تفاوت کرده و تقریباً چیزی که امروز وجود دارد یک روش صنعتی است: «مثلاً ما برای اینکه گل را نرم کنیم خاک رس خیسخورده را لگد میکردیم اما حالا این کار با دستگاه انجام میشود، یا مثلاً کار کردن با کوره، ساخت رنگها، درجهبندی دستگاهها و خیلی از کارهایی که امروز درسفالگری انجام میدهیم قبلاً به صورت چشمی و تقریبی انجام میشد، اما امروز همه اینها فرمول و روش خاص خودش را دارد که در کارگاه ما، آقا مرتضی آنها را انجام میدهد.»
از مراحل امروزی سفالگری که میپرسیم، آقا مرتضی میگوید: «بعد از اینکه خاک رس خیسشده را از دستگاه جارمیل عبور دادیم و بعد از مرحله چرخکاری باید سفالها چند ساعتی بمانند تا خشک شوند که بستگی به گرمای هوا دارد، در زمستانها ممکن است چند روز طول بکشد و در تابستان ممکن است همین که از روی میز بلند کنیم تا روی زمین بگذاریم سفالها خشک شده باشند.»
«بعد از مرحله خشک شدن مرحله پخت اولیه در کوره است که اصطلاحاً به آن «بیسکویت» میگویند.» این را مرتضی اسدی میگوید و عنوان میکند: «ساعت پخت و درجه حرارت هم بستگی به محتویات کوره دارد اما معمولاً تا ۱۱۰۰ درجه دما میبینند و بعد از خاموشی کوره باید یک روز صبر کنیم تا حرارت کوره کم شود و بعد از آن سفالها را خارج کنیم.»
به گفته این هنرمند سفالگر، مرحله بعد هم بر اساس نوع سفال تعیین میشود، سفالهایی که قرار است میناکاری شوند، نقاشی و رنگآمیزی میشوند و سفالهایی که نیاز به لعاب دارند لعابکاری شده و مجدداً پخت میشوند.
میناکاری و ریختهگری و نقاشی روی سفال هم از کارهای دیگری است که آقا مرتضی به این کارگاه آورده است تا ترکیب دو نسل در یک هنر، هنوز آن را زنده و پویا و پر انرژی نگه داشته باشد، او معتقد است که همین تنوع دادن به کار است که باعث شده هر روز به کارش علاقهمندتر بشود: «میناکاری و ریختهگری را به صورت تجربی یاد گرفتم و به محصولاتمان اضافه کردم، نقاشی کارها را خودم انجام میدهم و رنگآمیزی را به نیروهای هنرمند که بیرون از کارگاه داریم میسپاریم و به این واسطه سعی کردهایم اشتغالزایی هم کرده باشیم، سعی میکنم هر چند وقت یکبار در کار تنوع ایجاد کنم و روش و محصولات را متنوع کنم تا کار یکنواخت وخستهکننده نباشد و هر بار گونه جدیدی را تجربه کنیم.»
همین بهروز بودن و تنوع در کار هم باعث شده هنرشان خواهان زیادی داشته باشد: «ما معمولاً تا دو سه ماه بعد سفارش داریم که بیشتر آنها هم برای شهرستانهای دیگر است و به شهرهای تهران، کرمان و اصفهان ارسال داریم، میناکاریها هم از آنجایی که به صورت خاص کار میشوند و چندان جنبه تولید عمده برای ما ندارد کیفیت بالاتری دارد و معمولاً مشتریهای خاص دارد و به کویت هم ارسال میکنیم.»
این یعنی علاوه بر لالجین همدان و میبد یزد، قم هم چراغ سفالگری را روشن نگه داشته است؛ آنطور که مرتضی اسدی میگوید سفالگری در شهرهای مختلف ایران روشها و اصول متفاوتی دارد و با هم قابل مقایسه نیستند، مثلاً در کارهای میناکاری و سفالی قم، دو رنگ سبز قمی و قهوهای خاصی وجود دارد که به نام قم به ثبت رسیده و هر جای دنیا که این رنگِ روی سفال دیده شود، شناسنامه سفال قم است و نمیشود سفال لالجین یا میبد را بهتر از سفال قم بدانیم به این خاطر که روش کار متفاوت است.
با همه این تفاوت اما یک نقطه اشتراک هم بین این قطبهای سفال ایران وجود دارد، اینکه فرزند کویرند، انگار ساکنان کویر همزیستی با خاک را خوب بلد شدهاند، آنقدر که خاک را به رقص درآوردهاند و در تسخیر دستانشان به هر شکلی که میخواهند رامش کردهاند؛ البته تنها تا یک زمان؛ تا روزی که قرار باشد خود خاک کوزۀ دگر شوند یا به قول دکتر شریعتی سوتکی در دست کودکی گستاخ و بازیگوش.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
Monday, 25 November , 2024