منتظر جایزه نیستم/ بعضی جوایز ادبی با نگاه سیاسی و باندبازی تقسیم میشود/ داستاننویس قمی باید مستقل بماند
شهر بیست/ سرویس فرهنگ و هنر _ الهام فراهانی: «سنگی که نیفتاد»؛ این عنوان اولین رمان نویسندهای است که سال گذشته سروصداهای بسیاری به پا کرد. دو دوره جایزه خاتم، برگزیده هفدهمین دوره جایزه شهید حبیب غنیپور و یکی از برگزیدگان بخش آتیه داستان ایرانی جایزه ادبی جلال آل احمد در سال۱۳۹۷، اینها مهم ترین جوایزی است که نام محمدعلی رکنی، آنها را یدک میکشد. از نویسندگان نام آشنای قمی است که انگار «سنگی که نیفتاد»، همان سنگ بزرگی شد که این بار نشانه زدن بود و حالا میگوید موفقیت این کتاب، کارش را سخت کرده است تا حدی که وسواسش برای نوشتن کتاب دوم حالا سه ساله شده است. گفتوگوی ما با این نویسنده قمی را در ادامه میخوانید:
*به عنوان پرسش نخست از سوابق تحصیلی و ادبی خود برای مخاطبان بگویید.
محمد علی رکنی هستم. سطح چهار حوزه و دارنده دو مدرک کارشناسی ارشد دانشگاهی در رشتههای ادبیات نمایشی از دانشگاه صداوسیما و دین شناسی دانشگاه ادیان و مذاهب. چهار، پنج سالی است که نویسندگی را به شکل جدی دنبال میکنم. اولین رمانم با عنوان «سنگی که نیفتاد» منتشر شده است و رمان دومم به لطف خدا تمام شده و آماده چاپ است.
*به نویسندگی به عنوان حرفه اصلی خود نگاه میکنید؟
در حال حاضر بله. چندی پیش فکر میکردم کار اصلیام چیز دیگری باشد و در کنارش نویسندگی را داشته باشم. مدتی هم چنین زیستی داشتم، اما به این نتیجه رسیدم که نویسندگی یک شغل و یک کار تمام عیار است. البته نویسندگی فقط نوشتن نیست. باید فرصت کافی برای خواندن و تجربه کردن هم وجود داشته باشد. اگر هم قرار باشد در کنار نویسندگی، کاری برای درآمد زندگی انجام دهم ترجیح میدهم مشغول کارهایی باشم که مرتبط با نوشتن هستند. مثل برگزاری کارگاه، دورهای آموزشی و…
*جوایزی که در جشنوارههای مختلف کسب کردید، تأثیری در این تصمیم گیری داشت؟
جوایز بیشتر جنبه رسانهای دارند و گذرا هستند. قطعا نمیتوانستند باعث چنین تصمیمی بشوند. اگر میخواهم در فضای نویسندگی زندگی کنم و زنده بمانم، لازمه اش این است که نویسندگی در اولویت اولم قرار بگیرد.
*حین نوشتن داستان چه مواردی را مد نظر قرار میدهید؟
نویسندگی برای من دو مرحله دارد. قبل از نوشتن و حین نوشتن. قبل از نوشتن یک مسئله، یک بحران، حتی یک دیدگاه فلسفی ذهن من را مشغول میکند. مثلا در «سنگی که نیفتاد» مسئله شک و یقین و در رمان دومم سرگشتگی و حیرانی انسان، دغدغهام بودهاند. اندیشهای مسئله ذهنیام می شود و مدام به آن فکر می کنم. همواره این فکر با من است تا احساس می کنم باید آن را بنویسم. کم کم داستان در ذهنم شکل می گیرد و شخصیتهای داستانی که درگیر این مسئله شدهاند برایم پررنگ میشوند. تصور میکنم انسانی که تا آخر این سرگشتگی را برود، چه چیزهایی را تجربه میکند و به کجا میرسد. سعی میکنم در دنیای واقعی این آدمها را ببینم.
مرحله دوم هم حین نوشتن است که بیشتر مربوط به تکنیکهای نویسندگی مثل پیرنگ، شخصیت پردازی و زاویه دید است.
*مرحله اول در «سنگی که نیفتاد» چه مدت طول کشید؟
سالها مسئله شک و یقین دغدغه من بود. راجع به آن میخواندم و فکر میکردم. با آدمهایی مواجه میشدم که مبتلای به مسئله شک و یقین بودند، آدمهایی که با مسئله عدم اجابت دعا، درگیر بودند و به نوعی از خدا گلهمند و با امید به زندگی میانهای نداشتند. این موضوع در آن زمان برای خودم هم مسئله بود. تصور میکردم که اگر آدمی تا آخر این شک برود چه میشود.
*خودتان را به جای شخصیت گذاشتید؟
گاهی بله، اما خیلی خیره از بیرون به انسان شک زده نگاه کردم. صبر کردم تا شخصیت داستان تا انتهای دغدغه فکری اش پیش برود و ببینم برایش چه اتفاقی میافتد.
*شما فکر میکنید رمانتان با موضوعات شک و یقین و یا سرگشتگی، در قالب «رمان دینی» دسته بندی میشود و یا بهتر بگویم این دسته بندیها را قبول دارید؟
حتما رمان دسته بندی دارد. در مصاحبه های دیگر هم سر موضوع رمان دینی صحبت کرده ایم. حین نوشتن به این موضوع که اثر در چه دسته بندیای قرار می گیرد و یا منتقدین به رمانم، دینی یا ضد دین می گویند، فکر نمی کنم. من کار خودم را می کنم. اینطور نیست که من انتخاب کنم رمان دینی بنویسم و حالا از زیر مجموعه آن به عنوان مثال موضوع مرگ، شرعیات، عبادات و یا شبهات موضوعی را انتخاب کنم.
*به عنوان نویسنده اثر، مهمترین نقطه قوت «سنگی که نیفتاد» را چه میدانید؟
فکر میکنم جواب دادن به این سوال کمی خودستایی است. از طرفی چیزی که من بگویم دقیق نیست. کما اینکه چنین تجربهای را هم داشتهام مثلا قسمتی از رمان را که من خیلی دوست داشتم و نقطه قوت میپنداشتم از دید مخاطب و منتقد مغفول ماند و عکس آن اتفاق افتاد.
اما از مجموع بازخوردها میتوانم بگویم که رمان، قصه ملموسی دارد که مخاطب باورش میکند و موضوع دیگری که خیلی از مخاطبین به آن اشاره میکنند، نو بودن مسئله داستان است.
*در حین نوشتن داستان به شکی رسیدید که برای خود شما هم دغدغه شود؟
حین نوشتن نه. در آن زمان دیگر آگاه بودم که به چه سمتی میروم. یکجاهایی، مخصوصا در بحث یقین، نگاه قرآن و عرفا را به یقین میخواندم. جایگاه یقین کجاست؟ چند نوع یقین داریم؟ کتابی هم بود به نام «از یقین تا یقین» از دکتر یحیی یثربی که سالها پیش خوانده بودم اما دوباره برای نوشتن این داستان، آن را خواندم. در این کتاب به موارد خوبی اشاره شده بود.
حتی در دستهبندیها از شکی به نام شک مبارک گفته شده است. یعنی همه شک ها بد نیستند. مثل اینکه شما به خرافاتی اعتقاد دارید و به آن شک میکنید. پس شک همیشه مذموم نیست. میتوان از این شک مبارک به یک یقین درست رسید. اگر نگاه کنید، خیلی از عوام، یقینی که دارند، یقین آبکی است. اتفاقا در این رمان میخواهم بگویم که خیلی از این یقینها با عدم استجابتی بر باد میرود. پس یک شک مبارکی لازم است تا این یقینهای آبکی را بشکند. من در حین کار به این شک مبارک اشراف داشتم و میدانستم قرار است به چه سمتی بروم.
*نقطه ضعف داستان از نظر خودتان کجا بود؟
احساس میکنم چیزی که مخاطبم را کمی اذیت کرد ضربههای روحی بود که به شخصیت داستان وارد میشد، با اینکه من تعمد داشتم، باز عدهای میگفتند سوگواری داستان زیاد است و تلخیهای کار آزاردهنده است.
*در مجموع، از بازخوردهایی که گرفتید، راضی بودید؟
خیلی خوب بود و البته مسیر را برای کار دومم دشوار میکرد. احساس میکنم توقع مخاطب در کار دوم از من بیشتر از قبل است. این موضوع وسواسی را در من ایجاد کرد که باعث شد کار دومم بیشتر طول بکشد.
*چقدر طول کشید؟
فکر میکنم سه سال شد. پنج بار داستان را بازنویسی کردم.
*این سه سال زمان نوشتن داستان بوده است یا با مرحله اولی که در موردش صحبت کردیم، اینقدر زمان برد؟
از زمانی که شروع به نوشتن کردم. حجم کار دوم بیشتر است.
*یعنی کار دوم را قویتر میدانید؟
فکر میکنم همینطور است.
*پس باید منتظر جوایز دیگری برای این کتاب باشیم؟
اصلا منتظر جایزه نیستم. چون جوایز سلیقهای هستند. خیلی اوقات سیاسی و باندبازی است. دست بر قضا ممکن است، آدم در فضایی قرار بگیرد که جایزهای هم بگیرد و ممکن هم است که نگیرد.
*پس جایزه به نوعی محرک شما برای نوشتن نیست؟
به هیچ وجه. اکنون هم نویسندههای خوبی داریم که مثلا جایزه جلال را نگرفتهاند و نخواهند گرفت اما آیا چیزی از ارزش آنها کم شده. در دنیا هم همینطور است. خیلی از نویسندگان بزرگ هستند که نوبل نگرفتهاند اما به معنای واقعی آنان نویسنده هستند. نگاه من به جایزه این است که وقتی من کاری را نوشتم و تمام کردم، خود این برایم جایزه است. اینکه توانستهای از پس کاری بربیایی و کتابت را بنویسی، این بزرگترین جایزه است.
*شما فکر میکنید فضای مجازی تا چه اندازه برای دیده شدن یک نوشته مؤثر است؟
خیلی تاثیر دارد. من خودم آدم فعالی در فضای مجازی نیستم و واقعیت این است که نمیخواهم زیاد وقت بگذارم. البته وقتی کتابی چاپ میشود تا یک جایی این تبلیغات و فضای مجازی مخاطب را به سمت کتاب میآورد. پتانسیل اولیه که مخاطب را با تبلیغات و هیاهویی جذب کند، خیلی مهم است. اما قدم بعدی خیلی مهمتر است. زمانیکه مخاطب کتاب را میخواند، با خودش که تعارفی ندارد، وقتی آن تبلیغات را درخور کتاب ندانست، هم از تبلیغات و هم از کتاب دلخور میشود و این در دراز مدت به ضرر کتاب است. دوستی داشتم که کتابی چاپ کرد و شروع به تبلیغات گسترده برای کتابش کرد. حتی در نسخههایی از کتاب، برای نویسندهها، اساتید و دوستانش یادداشت مینوشت و آن را پست میکرد ولی کتابش در چاپ اول و دوم ماند و حالا تقریبا رو به فراموشی است. یعنی چند قدم بلند برداشت اما سریع فروکش کرد.
بهتر است بگوییم هر نویسنده و کتاب یک بار فرصت استفاده از این هیاهو و مخاطب را دارد. جایزهها چه زمانی اعتبار پیدا میکنند؟ زمانی که کتابی را که حقش است، انتخاب کنند. این برای خودم اتفاق افتاد که سراغ کتابی رفتم که در جشنوارهها برگزیده شده بود، به اعتبار آن جشنواره و آن هیاهو کتاب را تهیه کردم و وقتی کتاب را خواندم توی ذوقم خورد که چرا این کتاب انتخاب شده است؟ فضای مجازی قدرتی دارد که شانس خوبی به کتاب عطا میکند اما اگر اثر از درون قابل توجه نباشد، فرصت ایدهآلی را برای مدت زیادی از دست داده به هر مقدار که تبلیغ کرده مخاطب از دست داده.
*به عنوان پرسش پایانی، وضعیت داستان نویسی قم را چطور ارزیابی میکنید؟
قم توانسته با جوایزی که گرفته و چاپ آثار خوب و متعدد، خودش را به اثبات برساند. ولی من همیشه میگویم که اگر این اتفاق خوب قرار است به یک جریان داستان نویسی قوی و ماندگار تبدیل شود باید مستمر باشد. دوم اینکه در دغدغههای خودشان بمانند و بنویسند. یعنی من رکنی آن چیزی را که باور دارم و در فضای فکری خودم است و در زیست من بوده بنویسم در غیر این صورت، اگر بعد مدتی من هم شبیه داستاننویسان تهران بنویسم، این را نمیتوان جزء جریان قم دانست. به لحاظ محتوایی هم این مهم است. این نیست که بگویم ما باید شعار بنویسیم و یا داستان دینی خیلی پرطمطراق و خیلی پررنگی بنویسیم، نه، داستان خودمان را بنویسیم اما آن درون مایهها و اندیشههایی که از نویسندگان قم توقع میرود، درونش باقی بماند. آن وقت است که جریان قم میتواند یک جریان مداوم و قابل توجهی باشد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
Tuesday, 26 November , 2024