اجری که کمتر از شهادت نیست
به گزارش «شهر بیست» به نقل از پایگاه خبری دیدار قم، یک وقت خیال نکنی که از تو فقط یک قاب عکس مانده که سالی یک بار موقع خانه تکانی گرد و خاکش را میتکانم؛ نه عزیزم، تمام تو در این خانه مانده است. آن روز که ساک لباسهایت را میبستم به این روزهایم فکر میکردم، با خودم میگفتم شاید دوام نیاورم! اما میبینی که دوام آوردم…
راستش هنوز بعد چندین سال به واژه «همسر شهید» عادت نکردم، هنوز گاهی وقتها که کابوس میبینم و از خواب میپرم، چند لحظه منتظر میمانم تا صدای نگرانت را بشنوم که جویای حالم میشوی، اما یکدفعه یادم میآید که تو مدتهاست جای تخت، در گلزار شهدا خوابیدهای.
نیستی ببینی چقدر پیر شدم! پلکهایم افتاده و روی گونههایم پر از چروک است. البته نمیدانم شاید میبینی، شاید همیشه همینجا هستی، سر سفره، در مهمانیها، موقع تنهایی و حتی وقتی سر مزارت هستم! نمیدانم، من که همیشه احساست میکنم.
امروز صبح همسایهها با یک ظرف آش و دسته گل مهمانم شدند، اولش حسابی تعجب کردم، بعدش گفتند آغاز سال است و فرصتی برای یاد از شهدا و میراثداران آنها… حقیقتش دلم نمیآمد آش را تنها بخورم، تکریم از من هم اگر باشد بخاطر تویی است که روزی تصمیم گرفتی بروی، مادرت هم که آمده کنار خودت، بچهها هم که هرکدام یک شهر، سهم تو را کنار گذاشتم و بردم برای حاج بابا کفاش.
تکریم از شهدا، بخاطر اینکه یک روزی پشت امثال تو را خالی نکردیم، بخاطر تربیت مردانی مثل تو، بخاطر نردبانی که شدیم و جهادی که در خانه کردیم….
راستش من هنوز هم فکر میکنم در حال جهادم، هربار که نگاهم به پیراهنت میافتد که هیچوقت جمعش نکردم، هربار که مزارت را میشورم و هربار که به قد و بالای بچههایی نگاه میکنم که بدون حضور فیزیکیات، چطور به اینجا رسیدند.
خلاصه که آشش خیلی خوشمزه بود، گلهایش را هم که گذاشتم کنار قاب عکست، تو رفتی و من هنوز هستم، هستم و روزی را که برای آبادیاش رفتی را میبینم، دلم هم خیلی تنگ شدهاست، کاش امشب به خوابم بیایی و خودت به مناسبت این روز برایم گل بیاوری.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
Tuesday, 13 May , 2025