پرواز را به خاطر بسپار
شهر بیست/ سرویس فرهنگ و هنر _ علیرضا رحیمی ریسه: فیلمساز تمام مصالح لازم برای ساخت یک فیلم اجتماعی جانسوز و پر از بیانیههای ریز و درشت را در دست دارد: کارگری درمانده و یتیم و از طبقات فرودست اجتماع و در عین حال با ظاهر و مَنشی معصوم. پیرمردی با ظهور نشانههای از دست دادن حافظه که خود یک پسر کوچک و یک دختر کمشنوا و دختری دیگر با سه فرزند و مطلقه از همسری معتاد دارد و البته اولاد بزرگتر او که میتوانست اکنون کمک حال خانواده باشد و دیگر نیست. پسر ارشد خانواده که خود سرباز چتربازی بوده مرگ غریب سقوط داشته است و حالا فقدانش همچون زخمی کهنه خانواده و بیش از همه پدری را میآزارد که در آخرین ملاقات با او دعوای سختی با هم داشتهاند. پسر بوده که با فروش باغشان و تنها سرمایهشان مخالف بوده است.
و بالاخره یک پیمانکار تیپیکال بیمسئولیت ولی با تهوجدانی که هنوز زیر پوست سرمازدهاش وول میزند. او که وعدههایش برای ساخت مجتمع ساختمانی برای معلمان زحمتکش و کم درآمد را با رفتوآمد با ثروتمندان و طبقۀ قدرتمند جامعه به بهانۀ جذب سرمایۀ بر باد رفته تاخت زده است، همان همبازی کودکی پسر پیرمرد بوده است که حالا دیگر حضور ندارد. دیگر از معصومیت کودکی در او نیز ردی بر جای نمانده است.
اما میرکریمی با تمام این نشانههای تلخ و گزنده؛ به جای روی آوردن به بسط شعارها، فضای پیرامون قصهاش را با وسواس پیش میبرد. میکوشد با خلق فضایی سرد و دلمرده بی آنکه مخاطب را برنجاند، و بی آنکه رگ گردن وربقلنباند و همه را به لعن و نفرین بکشد، وضعیت دردناک پیش رو را با حوصله نشانهگذاری کند.
کارگردان با هوشمندی تمام و با سابقۀ موفقیتهای پیشین همچون فیلم «یک حبه قند» میکوشد با خلق چنین فضای بدون عصبیت و تنش باسمهای و بیش از آنکه با دیالوگهای پر سروصدا و حوصله سر بر به ژانر «داد و قال» موسوم به فیلم اجتماعی تنشی کلیشهای تحمیل کند با تمرکزی مبسوط بر جزئیات محیط پیرامون قصۀ فیلم، کنش درون تصویر را ذره ذره بالا میبرد و برای نمایش این کنش به نقاط اتصال روایت خود چنگ میاندازد.
نقطۀ اتصال پدر با رسول آب دادن به درختهاست. وقتی توجه ویژۀ رسول را به تنها درخت برجامانده از گذشتۀ محیط مجتمع همچون یک موجود تنها و زخمی، میبیند و متوجه تیمار درخت زخمی میشود، پیرمرد به یاد فرزند از دست رفتهاش میافتد و به قول معروف این همان شکار لحظهای است که «آن» لازم فیلم برای ارتباط شخصی اصلی فراهم میکند. پیرمرد یا همان پدر زن آیندۀ رسول که نشانههای آلزایمر دارد با فراموشی اکنون و حواسی عجیب متصل بر گذشتههای دور، درختان باغش را به خاطر میآورد که با عشق آبیاری میکرده است و حالا صدای تبرها را بر تن نزار باغ خود میشنود. باغی که به ثمن بخس فروخته است تا بتواند سقفی بالای سر برای خودش و خانوادهاش پیدا کند. اما در ازای آن و جای آن باغ و آن خاطرات سبز حالا سنگ و سیمان و اسکلتهای بدشکل رو به ویرانی، بر جای مانده است. خاطرات چیز عجیبیست.
حضور انتخابات در پس زمینۀ داستان و استفادۀ ابزاری از رسول ساده دل اگرچه کلیشهایست برای نمایش بدسگالی و سوءاستفادۀ طبقۀ رانتخوار، اما کارگردان گویی خود نیز به این خطر شعاری شدن واقف باشد کمی فاصلهاش را با شخصیتهای سیاه داستاناش حفظ میکند. در پس زمینۀ ساختوساز صوری شرکت ورشکستۀ پیمانکار دغلکار ساختمانهای نیمه جان همچون کالبدهای بی روح و بی جان صدای زوزۀ باد را در این سوز سرما از میان بند و پی خود میگذراند. گویی این همان صدای شوم زوزۀ اختلاسگران است که تنها به وقت شور انتخاباتی و پر کردن صندوقهای رأیشان به یاد پایین دستهای خود میافتند. از این خانهها جز صدای زوزه صدای مردگان چیزی به گوش نمیرسد.
در واقع استراتژی فیلمساز تمرکز بر زندگی آدمهای خوب قصه است تا نمایش تداخل و یا حتی نزاع دو جبهۀ خیر و شر. رسول نیز به قصۀ فیلم آمده تا همچون «توتو» پسرک خوش قلب و یتیم سرگردان در خیابانهای میلان پس از فاشیسم و ویرانی، در فیلم «معجزه در میلان» دسیکا، روحی انسانی و شاید در چشمان فیلمسازی مذهبی، روحی معنوی به این فضای دلمرده بدمد و چه معجزهای بهتر از سادگی بی غل و غش قهرمان قصه؟ میرکریمی این الگو را به خوبی میشناسد.
به همان چیز عجیب. به همان خاطرات بازگردیم. پدر چگونه میتواند تمام این آلام را از خود دور کند؟ جز با یاد آوردن خاطرات پسر چتربازش؟ جز با تمام کردن کار ناتمام او؟ چز با اوج گرفتن به دل آسمانها؟ آیا میتواند از این زخم عبور کند؟ رسول چه رسالتی در دل این زندگی دارد؟ او که بلد نیست قشنگ حرف بزند اصلاً روی حرف زدن ندارد تمام لذتش ارتباطی عمیق و انسانی با زن کم شنوای خود است چگونه میتواند جای پسر خانواده هم بنشیند.
فصل پایانی فیلم یکی از درخشانترین لحظات سینمای میرکریمی است. فصل پریدن. فصل زدن به دل آسمان.
پدر یا رسول؟ این آزمون کدام یک است؟ اگر به تماشای این فیلم انسانی و آبرومند مینشینید. صندلی خود را برای اوج گرفتن آماده کنید. لحظۀ رستگاری همیشه زیباست.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
Saturday, 23 November , 2024