مریم راهی در گفت‌وگوی تفصیلی با «شهر بیست»:

«یوما» از قلبم می‌آید

نویسنده کتاب «یوما» از علاقه قلبی خود به حضرت خدیجه(س) به عنوان عامل نگارش این اثر یاد می‌کند و می‌گوید تلاش کرده قدمی برای معرفی شخصیت اول بانوی اسلام بردارد.
پایگاه خبری شهر بیست (shahr20.ir) :
«یوما» از قلبم می‌آید
شناسه : 7166 | انتشار : 27 اردیبهشت 1398 - 16:35   پرینت

شهر بیست/ سرویس فرهنگ و هنر _ الهام فراهانی: از چهره‌های جوان حوزه نویسندگی و ادبیات داستانی قم به شمار می‌رود. از دوره کودکی کتابخوان بوده و رفته‌ رفته علاقه به ادبیات در دلش ریشه می زند. بعد از آنکه مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی را از دانشگاه صید می‌کند و مدرس زبان انگلیسی می‌شود، آغاز نویسندگیش در سال ۱۳۸۱ با نگارش یادداشت‌هایی برای مجلات مختلف جوانه می‌زند.

تحصیلاتش با کارشناسی ارشد زبان شناسی ادامه پیدا می کند و با آنکه در دهه هشتاد از او یک کتاب هم چاپ می شود، اما از ابتدای دهه نود تصمیم می گیرد رمان بنویسد.

اولین رمانش با نام «برپا» در سال ۱۳۹۳ از انتشارات نیستان منتشر می‌شود و دو سال بعد رمان معروفش با نام «یوما» که روایت داستانی از زندگی حضرت خدیجه(س) است، متولد می‌شود.

«فردا مسافرم»، «در خواب‌­هایم»، «گنامینوها قدر آدم را نمی‌­دانند» و کتاب جدیدش «اُبژهء لاو» همگی طی این سال ها در نشر نیستان منتشر شدند اما نام «مریم راهی» همچنان با نام یک رمانش گره خورده و به گفته این نویسنده در بسیاری از محافل، او را با نام نویسنده «یوما» می شناسند.

علاقه این نویسنده به حوزه مذهبی و تاریخ اسلام اگرچه در نگارش کتاب «یوما» نقش داشته اما او از یک علاقه قلبی به حضرت خدیجه(س) پرده برمی‌دارد؛ علاقه‌ای که باعث می شده هرسال در روز دهم ماه رمضان که سالروز وفات حضرت خدیجه(س) است، کاری انجام دهد؛ حتی اگر آن کار، گفتن ذکری باشد که به این بانوی مکرم تقدیم کند.

او همچنین به مظلومیت و مهجوریت حضرت خدیجه(س) اشاره می کند و می گوید: وقتی بیشتر در مورد ایشان تحقیق می‌کردم، کم‌کم مطمئن می­‌‌شدم قصد و غرضی در کار است که آنقدر از ایشان اطلاعات کمی موجود است. حضرت محمد(ص) به دستور خداوند ایشان را «ام المومنین» لقب دادند، اما گویی می‌خواهند شأن حضرت خدیجه(س) را پایین بیاورند.

ایام وفات ام‌المؤمنین حضرت خدیجه(س) و نگارش کتاب «یوما» که به تازگی به چاپ ششم هم رسیده، بهانه گفت‌وگو با مریم راهی نویسنده این اثر شد که در ادامه می خوانید.              

*علاقه به ادبیات و حوزه داستان از چه زمانی در شما شکل گرفت؟

همیشه کتاب­‌هایی را که برای بچه­‌ها بود می‌­خواندم اما از دوران راهنمایی احساس کردم به ادبیات، زنگ ادبیات و همینطور معلمان ادبیاتم علاقه‌مند هستم. این علاقه ادامه پیدا کرد تا در دوران دبیرستان می­‌خواستم که نویسنده شوم. در دوران دانشگاه نیز فقط می‌­خواندم و هنوز شروع به نوشتن نکرده بودم. اگر چیزی هم می‌نوشتم مربوط به همان خاطرات روزانه بود که خیلی از افراد می نویسند. هر از گاهی شعر می­ گفتم. اشعارم با قواعد نبود. بعضی اوقات قافیه نداشت، خودم اسمش را شعر می ­گذاشتم. دوران کارشناسی‌­ام که تمام شد، اولین یادداشتم در مجله چاپ شد و این تا ده، دوازده سال ادامه پیدا کرد و بعد داستان نویسی را شروع کردم که تا امروز ادامه پیدا کرده است.

*در مورد رمان «یوما» صحبت کنیم. ایده نوشتن این رمان از کجا شکل گرفت؟ ایده از شما بود یا از جایی پیشنهاد شد؟

علاقه خودم به مذهب است. من به تاریخ، به خصوص تاریخ اسلام و بزرگان دین علاقه مند هستم. از انتشارات «نیستان» با من تماس گرفتند و گفتند چنین موضوعی را در مورد حضرت خدیجه(س) می ­نویسید؟ من در همان لحظه، حتی جمله تمام نشده بود، پیشنهادشان را قبول کردم.

*بخاطر همان علاقه به مذهب؟

بله، می­‌دانستم کار سختی است اما بله را گفتم و بعد فهمیدم چه کرده‌ام(با خنده).

البته از قبل به حضرت خدیجه(س) علاقه قلبی داشتم. مثلا همیشه حواسم بود، برای دهم ماه مبارک رمضان که وفات حضرت خدیجه(س) است، کاری انجام دهم که معلوم باشد امروز چه روزی است حتی اگر آن کار گفتن ذکری باشد که به آن حضرت تقدیم می‌کردم. حین این تحقیقات مرتباً علاقه‌­ام به ایشان بیشتر می‌­شد. زمانی­ که در مورد ایشان بیشتر می‌خواندم متوجه می­‌شدم که می­‌توانند یک الگو کامل برای ما باشند.

به عنوان مثال کتاب «شدن» از میشل اوباما به تازگی در چاپ‌های بسیاری منتشر شده و با قیمت بالا، فروش زیادی هم دارد. میشل اوباما مدتی در آمریکا بانوی اول بود. الان به عنوان یک الگو کتابش را می‌­خوانیم تا در موردش بیشتر بدانیم اما خودمان کسی مثل حضرت خدیجه(س) را داریم. ایشان مادر حضرت فاطمه(س) هستند، حضرت فاطمه‌ای که روح هستی هست. حالا مادر این‌چنین بانویی چه کسی باید باشد؟ کسی که از طرف خدا برگزیده شود که مادر ایشان باشد، باید چه خانمی باشد؟ این خیلی اهمیت دارد.

از جهتی، بُعد دینی و مذهبی بودن حضرت خدیجه(س) را کنار بگذاریم، چون عده‌­ای در برابر مذهب گارد می‌گیرند و حصاری دور خودشان می­‌کشند که الگویی مذهبی نمی­‌خواهند اما بهتر این است که همه بخوانیم، بدانیم، بشناسیم و بعد تصمیم بگیریم.

*پژوهش و نگارش «یوما» چقدر زمان برد؟

بعد از پیشنهادی که برای نوشتن «یوما» به من شد، منابعی را در اختیارم قرار دادند و با استفاده از آن­ها و منابع دیگر شروع به تحقیق کردم. حدود شش ماه تحقیقاتم طول کشید. شش ماه هم وقت صرف نگارش شد و در مجموع، حدود یک­ سال نوشتن این رمان زمان برد.

*چطور شد نام این رمان را «یوما» گذاشتید؟

به‌طور کلی به زبان علاقه دارم. حالا زبان فارسی و بعد از آن در رشته تحصیلی من هم این علاقه مشخص است. به زبان عربی هم علاقه­‌مند هستم و عرب زبانان و جنوبی­‌های ایران را دوست دارم. استعداد خوبی هم در یادگیری این زبان دارم. سعی می­‌کنم کلمات مختلفی را از این زبان یاد بگیرم. یکی از کلماتی که می­‌دانستم عرب­‌ها در محاوره خود بکار می‌­بردند، کلمه «یوما» بود. در زبان عربی سعی می­‌کنند کلمات را راحت‌­تر استفاده کنند. گاهی آن را مختصر می­ کنند، مثلاً «یا اماه» تبدیل به «یوما» می‌­شود که روی میم تشدید دارد و حالا که به یوما تبدیل شد، تشدید هم گرفته می‌­شود. کلمه یوما در مقام ندا بکار می­‌رود، یعنی اگر می­خواهیم بگوییم مامان من آمد نمی‌­توانیم یوما را بکار ببریم. تنها زمانی ­که صدایش می‌­کنند، از یوما استفاده می‌­کنند.

من بعد از این­که به انتشارات قول همکاری دادم، اسم یوما را انتخاب کردم. واقعا هم این نام برای حضرت خدیجه(س) است. ایشان ام‌المومنین هستند و من داشتم داستان یک مادر را می‌­نوشتم.

*فکر می‌کنم بین اطلاعاتی که مردم از حضرت خدیجه(س) دارند، صحبت‌های ضد و نقیض زیادی وجود دارد.

خیلی زیاد. چون آن چیزی که به ما یاد داده‌­اند این است که حضرت خدیجه(س)، خانمی چهل ساله و پولدار بودند. فقط همین. اطلاعات دیگری از حضرت خدیجه(س) نداریم.

زمانی­ که خودم هم به سراغ تاریخ رفتم، اطلاعات بیشتری از ایشان وجود نداشت. مثلا تنها چیزی که از دوران کودکی به آن برخوردم، این بود که پدر ایشان در فلان جنگ کشته شدند و بعد از آن عمویش سرپرستی حضرت خدیجه(س) را پذیرفت.

بعد از آن هم حتی در سنین بزرگسالی که خودشان زمام امور را به دست گرفتند و تبدیل به یک قطب اقتصادی در مکه شدند، همچنان اطلاعات دقیقی از ایشان در دست نیست. چیزی شبیه به اطلاعاتی که از لحظات زندگی ائمه(ع) در دست باشد، در مورد حضرت خدیجه (س) وجود ندارد.

وقتی بیشتر در مورد ایشان تحقیق می‌کردم، کم‌کم مطمئن می­‌شدم قصد و غرضی در کار است که آنقدر از ایشان اطلاعات کمی موجود است. حضرت محمد(ص) به دستور خداوند ایشان را «ام المومنین» لقب دادند، اما گویی می‌خواهند شأن حضرت خدیجه(س) را پایین بیاورند در حالی که حتی یک بُعد از زندگیشان را پیدا نمی ­کنیم که کمی اشکال داشته باشد. ما ایشان را به عنوان معصوم نمی‌­شناسیم اما اتفاقاتی در زندگیشان است که شخصیت آن حضرت را خیلی به معصومین نزدیک می‌­کند.

شخصیتشان به لحاظ اخلاقی، رفتاری و کرداری هیچ نقصی ندارد. دقت کنید که ایشان متعلق به دوره عرب جاهلیت است که افراد آن زمان، دختر داشتن را ننگ می دانستند و دختر را زنده به گور می‌­کردند. ایشان علاوه بر اینکه در آن زمان زنده می‌­ماند، مشغول به سبکی از زندگی است که حتی از مردان پرقدرت عرب پیشی می‌گیرد. ابوجهل که بعدها دشمن سرسخت پیامبر(ص) می­‌شود، خواستگار حضرت خدیجه(س) بوده است. ابوجهل از قطب­‌های قدرت در آن زمان بوده است.

بخش زیادی از تجارت حجاز در دست این بانو بوده است. بخشی کوچکی از سرمایه ایشان تعداد زیاد شترهایش بوده است. ایشان تجارت پارچه، عطر و … انجام می‌­دادند. بسیار با درایت بودند و در تجارت­‌هایشان به حفظ روابط با شهرها و کشورهای اطراف بسیار اهمیت می­‌دادند.

این خانم به درجه‌­ای از خوبی و کمال رسیدند که مردم صفاتی همچون مبارکه، زکیه، غرا و کمی جلوتر برویم، ام المومنین، ام الیتامی، مرضیه، راضیه و سیده نساء قریش را به ایشان نسبت دادند. این صفات، صفاتی نیستند که بی‌دلیل به کسی نسبت داده شود.

بعد از آن در تحقیقاتم متوجه شدم که ایشان قبل از پیامبر(ص) ازدواج نکرده‌­اند که مطرح شدن این موضوع در تاریخ می‌­تواند از چیزهایی باشد که برای پایین آوردن شأن ایشان گفته شده است. جاهایی گفته شده است که ایشان، دو ازدواج قبل از پیامبر(ص) داشته‌­اند، این در حالی است که در روایات داریم که امامان از رحم­‌های پاک زاده می‌­شوند. در مورد حضرت خدیجه(س) به قطعیت نرسیدم اما احتمال دادم که ایشان ازدواج نکرده‌­اند. ایشان سرپرستی دو دختر را همانطورکه در رمان هم اشاره شد، بر عهده گرفته بودند که این دو دختر «زینب» و «رقیه»، دختران خواهرشان بودند.

این بانوی مکرم حتی از لحاظ دانش، علم تعبیرخواب داشتند و روایتگر حدیث بودند. بعد از دعوت علنی پیامبر(ص) به دین اسلام، آموزش قرآن می‌­دادند، سیره پیامبر(ص) را تدریس می­‌کردند و شخصیتشان به گونه­‌ای بود که معاون پیامبر(ص) بودند. چه چیزی باید در شخصیت یک نفر باشد که معاون پیامبر(ص) شود، پیامبری که تمام کارهایش وحی الهی است.

هرچه بیشتر از ابعاد شخصیت حضرت خدیجه(س) را می‌­خواندم، بیشتر ترغیب به نوشتن و هرچه بهتر نوشتن این رمان می‌­شدم. می‌­خواستم تمام توانم را به کار گیرم و بهترین استفاده را از اطلاعاتی که به دست آورده بودم، ببرم تا بتوانم احساس غروری را که بعد از شناخت این بانو به من دست داده بود، به خواننده به بهترین شکل منتقل کنم.

*درباره سن حضرت خدیجه(س) در هنگام ازدواج با حضرت رسول(ص) هم صحبت های مختلفی وجود دارد.

در فرهنگ عرب، دختران در سنین پایین ازدواج می­‌کردند. اینکه خانمی چهل ساله باشد، ازدواج نکرده باشد و حالا بخواهد ازدواج کند، شأن آن خانم پایین می­‌آید. در تحقیقات بسیاری که انجام دادم، متوجه شدم باید بپذیرم که حضرت خدیجه(س) در زمان ازدواج ۲۸ ساله و پیامبر(ص) ۲۵ ساله بوده‌­اند.

*دقیقاً در جایی از داستان در زمانی‌­ که حضرت خدیجه(س)، حضرت فاطمه(س) را باردار هستند، این مسئله سن ایشان هوشمندانه مطرح می­‌شود.

نمی­‌خواستم دقیقاً عدد بدهم. ویژگی­‌هایی مانند نوع پوست و نوع رفتار آن حضرت در داستان، نشانگر این بود که ایشان جوان هستند و چهل سال ندارند.

*بله. جایی در داستان اشاره می­‌شود که حضرت خدیجه(س) سنی ندارند که جای مادر «بحریه» باشند، اما «بحریه»، ایشان را یوما صدا می‌­زند.

بله. این­ها را عامدانه در داستان جای دادم که شما هوشمندانه آن­ را خواندید. با خود گفتم کسی ­که داستان را دقیق بخواند متوجه این کلیدها در رمان می ­شود.

این را هم اضافه کنم، حضرت محمد (ص) که سکوتشان هم وحی است در مورد حضرت خدیجه (س) می‌فرمایند: «خدا محبت حضرت خدیجه(س) را روزی من کرده است». یعنی این که حضرت خدیجه(س) عاشق پیامبر (ص) بودند، موضوع مهمی نیست. اگر کسی ذره­‌ای با حضرت محمد(ص) آشنا باشد، مگر می‌­شود که عاشقش نباشد؟ پیامبر(ص) شباهت زیادی به پدرشان «عبدالله» داشتند و می­‌دانیم که عبدالله بسیار زیبا بوده­ است. ایشان بین مردان آن زمان که وحشی صفت و خشن بودند، حتی ظاهر آراسته­‌ای هم نداشتند، زیبا، مهربان و معطر بودند. اصلا زنی وجود دارد که همچین مردی را نخواهد؟ وقتی حضرت خدیجه(س) در برابر مردی با این ویژگی‌­ها قرار می­‌گیرد قطعا عاشقش می­‌شود در حالی که عشق این بانو براساس شواهد که من هم در احادیث شنیدم، آسمانی بوده است. در مرحله بعد پیامبر عاشق حضرت خدیجه(س) می­‌شود. زمانی­ که پیامبر(ص) که سکوت­شان حتی وحی است، عاشق این بانوی مکرم می­‌شوند، اینجاست که شخصیت حضرت خدیجه (س) مشخص می­‌شود.

*در مورد پیامبر(ص) نمی‌توان گفت که عاشق ویژگی‌های ظاهری شخصی شده اند.

دقیقا. چون از قبل هم در آن دوران مردم منتظر منجی بودند که متولد شود و بیاید. مثلا یهودی­‌ها فکر می­‌کردند که منجی از خودشان است، به همین خاطر زمانی ­که حضرت محمد(ص) از یهود نبود، آنقدر دشمنی با اسلام بوجود آوردند. حتی در ادیان قبل، اسم ایشان هم آمده بوده است. حضرت خدیجه(س) هم طبق دانشی که داشته و اینکه پیرو دین حضرت ابراهیم(ع) بود، نشانه‌­های منجی را می‌­دانست و زمانی­‌که پیامبر(ص) را دید، جذب انسانی با این ویژگی­‌ها شد. 

چند بخش را در رمان قرار دادم، به طوری که هر فصل سه اپیزود است و سعی کردم حداقل یک اپیزود را در هرفصل طوری قرار دهم که خواننده آشنایی کوچکی با پیامبر(ص) پیدا کند. این­که من در داستان بگویم حضرت خدیجه‌ای بود که عاشق حضرت محمد(ص) شد، کار حرفه‌­ای نیست چون باید شخصیت پیامبر(ص) به عنوان یک معشوق به خواننده نشان دهم تا خود خواننده به این نتیجه برسد که پیامبر(ص) چقدر دوست داشتنی است و به حضرت خدیجه(س) با آن شخصیت حق بدهد که عاشق ایشان با این صفات شخصیتی بشود.

*در دیالوگ‌های ام‌جمیل در رمان، تفاوت‌های پیامبر(ص) با مردان آن زمان نشان داده شده بود.

بله. حتی در نوع کلماتی که استفاده می­‌کردم. همه می‌­دانیم که پیامبر(ص) با چه زبان خوبی صحبت می‌­کردند. برای این­که به دیالوگ‌­ها برسم می­‌توانستم ام‌جمیل، ابوسفیان و ابوجهل را با کلماتی به بدترین شکل بگویم اما بهترین کلماتی که در دیالوگ‌­ها می­‌توانستم برای حضرت خدیجه(س) انتخاب کنم، غالبا تخیلی بود.

تقریبا هیچ جایی جمله­‌ای از ایشان نقل نشده بود. آن­هایی هم که بود، آنقدر کم بود که نمی‌­توانست برای من داستان بسازد و بتوانم از دیالوگ­‌های واقعی در داستان استفاده کنم. یکی از دانش‌­هایی که حضرت خدیجه(س) داشتند، این بود که ایشان شعر می‌­گفتند و شعرهایی که به ایشان منسوب است، چاپ شده و در دست موجود است.

این شعرها در موقعیت‌های خاصی خاصی مثل زمان خواستگاری سروده شده است. این اشعار را می‌خواندم و مفهوم آن­ را به زبان خودم تبدیل به دیالوگ می‌­کردم و زمانی­ که در برابر حضرت محمد (ص) قرار می­‌گرفت، این جمله‌ها را به کار می­‌بردم یا برای دیالوگ­‌هایی که گاهی مجبور می‌­شدم از زبان پیامبر(ص) بنویسم، از ترجمه‌های قرآن استفاده می‌کردم. اینطور خیالم راحت بود که آیه قرآن است. گاهی برای دیالوگ­‌های حضرت خدیجه(س) از نهج‌البلاغه استفاده می‌­کردم. مثلا در جایی که ویژگی­‌های مردم مکه را بازگو می‌­کرد و نوع خوراکشان را معرفی می‌­کرد، از این منابع و شعرهای ایشان برای رسیدن به دیالوگ استفاده می ­کردم. به این خاطر زبانشان کاملا متفاوت است. چیزی که من از نهج البلاغه یا قرآن برداشت کردم، مشخص است که کلام من نیست و با تغییرات داستانی تبدیل به دیالوگ شده است.

*پس آن شعری که در اواخر داستان برای حضرت فاطمه(س) می ­خوانند، منسوب به خود حضرت خدیجه(س) است؟

بله

*این­ قسمت یکی از جاهایی بود که شخصاً به آن علاقه داشتم و بعد در جایی دیگر این شعر را از زبان حضرت فاطمه(س) می‌­شنویم.

ببینید وقتی برای نوشتن رمان تاریخی، مطالعات تاریخی خود را گسترش دهید، این خیلی کمک کننده است. مثلا زمانی­ که می‌­خواهم در مورد حضرت خدیجه(س) بنویسم، تنها نباید درباره ایشان بخوانم. طبعا باید از اطرافیانشان اطلاعات زیادی داشته باشم. مثلا حضرت فاطمه(س) پنج ساله بودند که مادرشان از دنیا می‌­رود. من در مطالعاتم تنها به این اکتفا نکردم و درباره سال­‌های بعد زندگی حضرت فاطمه(س) هم مطالعه کردم، چون تصورم این است که ایشان دست پرورده همچون مادری هستند و این کاری که در بزرگسالی انجام می‌­دهند، امکان دارد کاری باشد که مادرشان در زمان حیات یک روزی انجام داده اند.

مثلا درمورد حضرت فاطمه(س) داریم که ایشان تسبیح را درست کردند که نخ پشمی را گره می‌­زدند، من این را در «یوما» استفاده کردم که حضرت خدیجه(س) تسبیح درست کردند. تصورم این بود که می‌­شود ایشان درست کردن تسبیح را به حضرت فاطمه(س) انتقال داده باشند و بعدها آن حضرت، تسبیح را به شکل دیگری درست کردند. این جرئت ها را به خرج می‌دادم تا شخصیت­‌ها را به یکدیگر نزدیک کنم و فرم رمان را بهتر کنم.

*در دیالوگ‌­ها، محبت بین پیامبر(ص) و حضرت خدیجه (س) به خوبی دیده می‌­شد، آنقدر لطیف که در بخش‌­هایی از داستان، انسان اشک می ریزد و داستان را می ­خواند.

من هم گریه می­‌کردم و می‌­نوشتم. لازمه اینکه بتوانم خوب دیالوگ­‌ها را بنویسم، این بود که اول خودم عاشق حضرت محمد(ص) بشوم. ما از آن­جایی که در خانواده مذهبی و مسلمان به دنیا آمدیم، پیامبر(ص) و به طور کلی ائمه را بدون این­که تحقیقی در موردشان کرده باشیم، دوست داریم. این­که به طور خاص در مورد یکی از آنان تحقیق کنیم، فرق می­ کند. همه ما پیامبر(ص) را دوست داریم اما این­که بخوانیم، بدانیم و با کوچکترین جزئیات رفتاری ایشان آشنا شویم، مخصوصا ما خانم‌­ها که بیش­تر به رفتار اهمیت می‌­دهیم، با دوست داشتن بی‌­علم متفاوت است.

*موضوع دیگری که در داستان مشخص بود، تغییر زاویه دید داستان بود. چطور تصمیم به این ­کار گرفتید؟

بخشی از آن را مجبور بودم. مثلا می ­خواستم صحنه­‌ای را بگویم که حضرت خدیجه(س) در آن­جا حضور نداشتند اما این قسمت برای داستان مهم بوده و به شکل گیری داستان کمک می‌کرد. پس باید کسی را انتخاب می‌­کردم تا این بخش را روایت کند.

دلیل بعدی این بود که وقتی می‌­خواستم خوبی حضرت خدیجه(س) را نشان بدهم، باید بدی یک­ نفر حتی در افکار در مقابل نشان داده می ­شد. شاید این سوال پیش بیاید که چرا دانای کل استفاده نکردم که بتوانم در افکار شخصیت‌­ها وارد شوم. این هم ممکن نبود، چون من شخصیتی مثل حضرت محمد(ص) را داشتم که به عنوان دانای کل نمی ­توانم وارد شخصیت معصوم شوم و در این صورت، همه افکاری که من در مورد معصوم می ­گفتم دروغ بود. حتی در مورد حضرت خدیجه(س) سعی می­ کردم در جزئیات فکرشان وارد نشوم. مسائلی را می‌نوشتم که طبیعتا اتفاق می­ افتاد مثلا در روز خواستگاری طبیعتا باید خوشحال باشند، لبخند بزنند و افکار خوب داشته باشند. این­ها از ملزومات یک اتفاق است، پس من می­‌توانم حدس بزنم و بنویسم.

این شد که مثلا ام جمیل را به عنوان راوی وارد داستان کردم تا بدی ­هایش از زبان خودش مشخص شود و همینطور راوی ­های دیگر اضافه شدند. بعد از آن رسیدم به بخش­ های کوتاهی که در مورد پیامبر(ص) می ­نوشتم. برای آن بخش‌­ها باید داستان از زبان کسی روایت می­‌شد که کنار پیامبر(ص) باشد. در بعضی از بخش‌­ها، آن شخص را نداشتم که بخواهم داستان را یک دست پیش ببرم. ترجیح دادم سوم شخص داستان را بیان کنم که تنها شبیه به یک دوربین، داستان را روایت کند. این شد که سه بخش شد. یکی زمان حال، یکی گذشته و یک بخشی که مربوط به پیامبر(ص) است. شاید این کمی برای خواننده گیج کننده باشد اما به میزانی که پیش برود، کمی از این گیجی کاسته می ­شود. علاوه بر آن سعی می­ کردم در خطوط اول هر روایت، شخص راوی را به خواننده نشان بدهم.

*رمان‌های دیگری هم با این سیاق خوانده بودید؟ مثل کتاب‌­های استاد شجاعی.

بله تمام آثار آقای سید مهدی شجاعی به همین شکل است و من معلمی جز این کتاب‌­ها نداشتم.

*خود شما از بازخوردهایی که از کتاب گرفتید، رضایت داشتید؟

بله شکر خدا. بعضی جاها من را به نام نویسنده «یوما» می‌­شناسند. چون اسم کتاب، اسم خاصی است.

*به عنوان پرسش پایانی هم بفرمایید، در حال مشغول نوشتن داستانی هستید؟

بله در حال حاضر مشغول تحقیق و مطالعه در مورد یک رمان تاریخی هستم.

نوشته های مشابه
شهرداری قم سهم نیم‌درصد نهاد کتابخانه‌های عمومی را پرداخت کند
پوستر دهمین جشنواره رسانه‌ای ابوذر قم رونمایی شد
پوستر مسابقات معارفی قرآن کریم رونمایی شد
کتابخانه «شهدای خدمت» روستای لنگرود قم افتتاح شد
استاد حسین نوروزیان درگذشت
«رویداد ملی قهرمان» در قم برگزار شد
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.