فیلمنامه تختی را ضربه کرد
شهر بیست/ سرویس فرهنگ و هنر _ وجیهه غلامحسینزاده: صحنههای کُشتی و درگیری، قحطی و بیپولی و فقر، تصاویری که از جمعیت مملؤ هستند و با طراحی لباس و صحنۀ باورپذیر و واقعی، در زمان پروازت میدهند و تو را به سالهای کودکی تختی می برند. سالهای بی وفایی تاریخ و قهرمان کُشی، روزهایی که زندگی پهلوانی در مردم خلاصه شده بود، هنوز حالش از عمل به جا نیامده پیغام داد که «مردم مرا ببخشند»، مردم اما به جای بخشش فراموش کردند، انگار تاریخ به همین سیاهی است که فیلم به تصویر می کشد، دنیایی خالی از هر گونه رنگ که جایی برای تختیها نبود.
«همه سرگرم این شدند که تختی چگونه مُرد. فراموش کردن که تختی به خاطر نوع زندگیش تختی شد نه به خاطر نوع مُردنش، انگار کسانی که دوست داشتند مردم تختی را فراموش کنند راز مرگ رو انقدر بزرگ کردن که مردم رو از راز زندگی کردن تختی دور کنند، از نظر من رازی در کار نیست، تختی رو زمانی که زنده بود کشتند، حکومت و دوست و رقیب و حتی مردمی که ظاهراً دوستش داشتند طی یک توافق نانوشته باعث نابودیش شدند فقط به خاطر اینکه قدشون خیلی کوتاه تر از قد تختی بود»؛ این بخشی از حرف های راوی فیلم «غلامرضا تختی» است؛ حرفهایی که انگار حقیقتی را به رخ مخاطب میکشد.
بلندی قد یک پهلوان که چندین نسل نامش را به خاطر دارند و مترادف واژههایی مثل جوانمردی و مروت و مردمداری قرار می دهند موضوع فیلم آخر بهرام توکلی شد، کارگردانی که اولین فیلم جنگیاش سال گذشته در جشنواره دو دسته نگاه مثبت و منفی را به همراه داشت و حالا مخالفان و موافقان تنگه ابوقریب منتظر بودند تا ببینند که این بار کارگردان فیلم های «پرسه در مه»، «اینجا بدون من» و «من دیه گو مارادونا هستم»، چطور یک شخصیت تاریخی را روایت خواهد کرد.
آنطور که احمدرضا داوری می گوید این فیلم هم همان مشکل «تنگه ابوقریب» را دارد که «قصه» ندارد و فقط موقعیتهایی را نشان می دهد که تماشاچی پیش از آن اطلاع دارد، چرا که یک موقعیت تاریخی است. در واقع دستمایه قرار دادن یک شخصیتی که مخاطب از آن شناخت و قضاوت کامل دارد در عین حال که کار بسیار سختی است نیاز به یک پردازش سینمایی بسیار متفاوت دارد تا تبدیل به یک فیلم موفق شود و صرف به تصویرکشیدن یک داستان تاریخی که اتفاقاً با یک چالش به پایان می رسد نمیتواند یک فیلم خوب بسازد و حتی اگر یک گزارش دقیق هم از این واقعه بدهیم مخاطب قانع نمیشود.
تختی قربانی فیلمنامه
به گفته این مدرس فیلمنامه نویسی فیلم تختی از نظر کارگردانی و طراحی صحنه و لباس، فیلم خوبی است اما از نظر سناریو ضعف دارد و فیلم نیست و مخاطب با قصهای مواجه نمیشود که منتظر بماند پایانش چه می شود چون پایانش را از قبل می داند، تختی در عین حال که کوشش بسیار باارزش و اثر فاخری از نظر ساختار در سینمای ایران است اما از اصل سینما فاصله می گیرد و نمیتواند مخاطب را راضی و قانع از سالن بیرون بفرستد.
وی معتقد است که فیلم تختی در مجموع از نظر تکنیکال فیلم درجه یکی است، «فیلمبرداری»، «صدابرداری»، «طراحی صحنه» و «لباس» بالاتر از استانداردهای سینمای ایران است، مثل اتفاقی که در تنگه ابوقریب افتاد که به صورت تکنیکال یک قدم رو به جلو در سینمای جنگ بود اما اصل سینما «قصه» و «قصه تعریف کردن» است، یعنی بتواند حتی ماجرایی را که مخاطب، نسبت به آن اطلاعات دارد به شیوه متفاوت و جذاب ارائه کند. خیلی وقتها میبینیم که فیلم راجب یک شخصیت است اما از یک زاویه خاص به ماجرا نگاه می کند و فیلمساز از این طریق مخاطب را جذب می کند اما اگر صرفا نگاه فیلمساز به مستندات باشد، مخاطب منتظر پایانش نیست.
این درحالی است که به اعتقاد داوری، یکی از پارامترهای مهم در شخصیت های سینمایی «تغییر» است، اینکه چه زاویه ناپیدایی از این شخصیت وجود دارد اما در تختی بهرام توکلی هیچ زاویه ناپیدایی ارائه نمی شود و به این شکل این فیلم میتوانست یک فیلم مستند خوب هم با همین ساختار باشد، اتفاقی که در «ایستاده در غبار» افتاد و از ابتدا تکلیفش مشخص بود، چرا که اولین فیلم یک مستندساز است و سراغ فرد و مقطعی می رود که مخاطب خیلی از آن اطلاعی ندارد و جزئیات را نمی داند و از زاویه ای نگاه می کند که گاهی مخاطب شگفت زده می شود، در تختی هم توکلی تلاش کرده است که این کار را بکند اما انتخاب سوژه و انتخاب سناریو، کار را سخت کرده است چرا که اطلاعات مخاطب از تختی اطلاعات تقریباً کاملی است.
به گفته این نویسنده و کارگردان سینما، یک نقطه ضعف در فیلم این است که مردم قصه تختی را می دانند، معمولاٌ مردم سینما می روند تا آنچه که نمیدانند یا رؤیاهایشان یا تفسیر متفاوتی از ماجراها را ببینند. اگر این قصه تختی در حاشیه ماجراهای دیگر آورده می شد میتوانست مخاطب را بیشتر جذب کند، مثل فیلم «پیانیست» که در قالب یک قصه، ماجراهای جنگ جهانی به تصویر کشیده می شود.
ورژن دومی از تنگه ابوقریب
در فیلم تنگه ابوقریب امکاناتی که در سینمای ایران کم نظیر است در خدمت هیچ داستانی قرار نگرفت و به هیچ شخصیتی نزدیک نشده و همه تیپ هایی بودند که بارها و بارها در فیلم های دیگر دیده ایم. این را داوری گفته و سینمای نرگس آبیار را درست مقابل این سبک فیلمسازی قرار داد.
به اعتقاد وی، «نرگس آبیار» در فیلم هایش سعی می کند شما را در آغوش شخصیت ها بِکشد و آدم هایی را خلق می کند که در ذهن مخاطب میماند، آدم هایی که مخاطب تا پیش از این اصلاً نمی شناخته و او را وادار می کند که آرام آرام آن شخصیت را بشناسد. در واقع در فیلم قصه باید دست به دست سایر عوامل بدهد و فیلم را زنده کند.
جابر نوری از کارگردانان جوان قم نیز معتقد است که فیلم غلامرضا تختی را میتوان از دو جنبه متفاوت از هم مورد بررسی قرار داد، اول جنبه کارگردانی اثر که همانند تنگه ابوقریب که ما با یک پروداکشن بالاتر از سطح سینمای ایران مواجه میشویم، در تختی هم تصاویر کلاسیکی که در فیلم میبینیم غافلگیر کننده است و این نشان دهنده تسلط کارگردان به خواستههای ذهنی خودش است که همه چیز به صورت حساب شده اتفاق میافتد.
به گفته وی، تختی طراحی صحنه، لباس و گریم قابل قبولی دارد اما اگر فیلم تختی را بخواهیم به لحاظ فیلمنامه بررسی کنیم باز هم غافلگیر میشویم ولی این بار از نوع منفی، تختیای که بهرام توکلی به ما نشان میدهد فرسنگها با تختی که در ذهن ما شکل گرفته بود متفاوت است، تختی بهرام توکلی دلچسب نیست. ما تختی به یکباره متحول شدهای را میبینیم که مدام در خیابان راه میرود و به مردم کمک میکند. تختی ذهن بهرام توکلی قهرمان خسته و گوشه گیر است که برای خواستهاش نمیجنگد و بهراحتی تسلیم شرایطی میشود که برایش بوجود آوردند. فقط یک بار برای طلای ملبورن با ابروی شکستهاش مقابل حریفی که چند امتیاز از او جلوتر است میجنگد و نقرهاش تبدیل به طلا میشود ولی با این وجود، این یک مورد خاص هم بخاطر اجرای نامطلوب صحنه کشتی، مخاطب را به وجد نمیآورد و حال ما مثل هیجان رقابت های قهرمانی که در المپیک از کشتیگیرهایمان دیدهایم و مو به تنمان سیخ میشود، نشد.
به اعتقاد این کارگردان جوان، این تختی دوست نداشتنی با تصمیمی که در پایان زندگیش میگیرد برایمان تمام میشود، بعد دیدن فیلم تختی، مخاطب با خودش میگوید کاش این تختی واقعی نباشد. فیلم میگوید که تختی بخاطر نوع زندگی اش تختی شده نه نوع مرگش، اما نه این زندگی که به ما نشان داده شد.
تصویری دست و پا شکسته از یک پهلوان
حسین عبدی از فیلمنامه نویسان جوان قم نیز معتقد است که کارگردانی فیلم عالی است، چرا که واقعاً مخاطب حس میکند کارگردان روی فیلم تسلط دارد و همه زوایا (به جز فیلمنامه) را به خوبی مورد توجه قرار داده است، فیلم صحنههای پر بازیگر و وسیع کم ندارد و با توجه به زمان وقوع قصه، این مسئله بسیار مهم است. «طراحی صحنه و لباس»، «گریم»، «تم سیاه و سفید کار» و فضای کلی فیلم، بی حساب و باری به هر جهت نیست. بازیگران نقش تختی هم از لحاظ تیپ و قیافه خیلی تختیاند اما در بازی لَنگ می زنند.
به گفته وی، قاب بندی و فیلمبرداری در بخش هایی از فیلم بسیار خوب است، مخصوصاً سکانس آغازین فیلم و بخش هایی هم از کیفیتش کاسته می شود مانند صحنه کشتی، اما از منظر فیلمنامه، تختی بسیار ضعف دارد، تختیِ فیلم اصلا شبیه چیزی نیست که شنیدیم. فیلم سعی دارد که بگوید تختی مردم دار، با بصیرت و محل رجوع فقرا، دست گیر و آزاده است اما ما فقط ادعا می بینیم و هیچکدام از سکانسهای بخشش تختی برایمان باورپذیر نیست.
عبدی معتقد است که دیالوگ تختی وقتی که می گوید «من با همه چی جنگیدم» در فیلم به خوبی به تصویرکشیده نمی شود، تختی منفعل است و به همین خاطر بزرگ کردن تختی در قالب یک سری دیالوگ تکان دهنده در فیلم توی ذوق میزند.
«تختی به هر پیشنهادی که در طول زندگیش بهش شد و خلاف اعتقاداتش بود نه گفت، نه گفتن عصاره زندگی تختی بود اونم تو شرایطی که همه برای بله گفتن مسابقه گذاشته بودن». این یکی از همان دیالوگ هایی است که عبدی از آن سخن می گوید، دیالوگی که نقدی بر جامعهای است که تختی را منزوی کرد، تختی بهرام توکلی جُدای از نگاه سینمایی و ضعفها و قوتهایی که متخصصان این عرصه برای آن می شمارند، علاوه بر زندگی یک پهلوان، نقدی است بر مردمی که گاهی نخبه کشی و قهرمان کشی را خوب از بر هستند. تختی را باید دید با همه حفرهها و با همه نکتههایش.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
Sunday, 24 November , 2024