نقدی بر فیلم «دوزیست» به کارگردانی برزو نیک‌نژاد؛

فراموش شدگان

علیرضا رحیمی منتقد سینما طی یادداشتی در نقد فیلم «دوزیست» به کارگردانی برزو نیک‌نژاد، نوشت: نمی‌دانم چرا «عطا» هرقدر هم می‌خواهد ادای بهروز وثوقی زخمی و خسته را درآورد باز جواد عزتی از زیر یقۀ آهارخورده‌اش بیرون می‌زند؟ یحتمل این‌هم از سر تقصیرات ماست!
پایگاه خبری شهر بیست (shahr20.ir) :
فراموش شدگان
شناسه : 57321 | انتشار : 09 شهریور 1401 - 20:08   پرینت

شهر بیست/ سرویس فرهنگ و هنر _ علیرضا رحیمی ریسه: بچه که بودیم از بزرگترها می‌شنیدیم: «هر ننه قمری می‌تونه.» حالا باید کم‌کم گفت و نوشت: «هر ننه قمری می‌تونه» حتی یک فیلم چرک استاندارد و خوب بسازد. همه با دستور زبان آشنا شده‌اند. همه تکنیک را آموخته‌اند. همه‌جا پر شده از آموزشگاه‌های نمایش و تحلیل فیلم.

دراین وانفسای معضلات زندگی و گرفتاری‌های روزمره بارها از خود می‌پرسم که چرا مخاطب این سینمای دل‌مرده و خسته باید هزینه کند تا چهرۀ کریه هر روزه شهری را تماشا کند که هر روز در آن نفس می‌کشد. هر روز با مردمش می‌خندد. هر روز با آنها می‌گرید. و از همه بدتر چرا باید از بام تا شام از «هر ننه قمری» بشنود که مشکل از خود شماست؟ این خود شمایید که حامل بدبختی‌های همدیگر هستید. خود شمایید که پنجه در چهرۀ خسته و بیمار خود می‌کشید.

«دو زیست» همان طور که از نامش پیداست داستان زندگی دوگانۀ آدم‌های فیلم است. درست شبیه قورباغۀ دو زیستی که در‌ تکامل حیات از آب به خاک کوچ کرده است و هر روز زیرآبی می‌رود تا در این قانون طبیعت زنده بماند. آدم‌های حاشیه‌نشینی که وانمود می‌کنند هنوز به شرافت پایبندند. هوای همدیگر را دارند. هر روز خروار خروار معرفت خرج هم می‌کنند گویا مجبورند زیرآبی بروند تا زنده بمانند. باید نفس‌شان را زیرآب حبس کنند تا لو نروند.

«دو زیست» به ظاهر داستان ساده و سرراستی دارد که کارگردان آن با رندی تمام و با استفاده از تکنیک پیچش پیرنگ (Plot Twist) و پایان غافلگیرکننده در انتها ما را از خواب خرگوشی بیدار می‌کند و از این خیال خام می‌رهاند که همه چیز با نظم طبیعت و مثل عقربه‌های ساعت دقیق پیش می‌رود و ضربۀ کاری را در انتهای داستان و در قاب یک تونل زیرگذر بر پیکر رنجور ما وارد می‌کند.

آن دسته از تماشاچیان که اندکی بیشتر پیگیر سینما هستند و با فیلم‌های بیشتری آشنایند ابتدا گمان می‌کنند فیلم ملغمه‌ای‌ست از «فراموش‌شدگان»* کشورهای استعماری که در عمق استراتژیک فقر با چاشنی استراتژی «مجید مجیدی» خوش‌طعم شده‌اند. قرار است فقر را بستاییم چراکه یاد خدا را در ما همواره زنده نگاه می‌دارد.

گویی این اوج خوشبختی آدم‌های گاراژنشین است که برق‌شان را از تیر چراغ شهرداری می‌دزدند و آن‌قدر قحطی شده است که یکی از همین آدم‌ها، «عطا»، مانکن تصاویر و بنرهای خوشبختی هم شده‌ است. طفلی «عطا» هم که باید همیشه روی فرم باشد و مجبور است با گن لاغری همیشه خود را خوش‌قواره نشان دهد و زخم‌های تن‌اش را پنهان کند. کت و شلوار امانی را بپوشد و به آتلیۀ عکس از ما بهتران برود و خوشبختی را فریاد بزند. حالا کاری به زندگی واقعی بازیگران درون قاب نداریم. چقدر این آدم‌های دو زیست برای یک هم‌چین فیلم چرکی دستمزد گرفته‌اند و برای نمایش فقر و فاقه‌ و قاب‌های کژ و کوژ فیلم چند نفر را تلکه کرده‌اند و چقدر سرمایه خرج «آگاهی رسانی» ما مردم ملفوک و همیشه مقصر کرده‌اند؟!

آدم‌های «دو زیست» همه بدند الا عطای مهربان و خوش‌قلب که از همه‌طرف خنجر نارفیق از پشت خورده ‌است. اما نمی‌دانم چرا «عطا» هرقدر هم می‌خواهد ادای بهروز وثوقی زخمی و خسته را درآورد باز جواد عزتی از زیر یقۀ آهارخورده‌اش بیرون می‌زند؟ یحتمل این‌هم از سر تقصیرات ماست.

با اینکه نسبت آدم‌های درون فیلم روشن نیست و از گذشته‌شان جز یکی دو خط دیالوگ آن هم به ضرورت قصۀ نیم‌بند فیلم خبری نداریم اما حالشان را خوب می‌شناسیم. هر روز آنها را سرگذرها و چهارراه‌ها دیده‌ایم. دختری که ساکی بغل زده و مضطرب است احتمالا همان «مریم» است که ناخواسته حامله شده است (البته که صیغۀ شرع هم خوانده است.) و از دست خانواده فراری‌ست و حالا به گاراژی پناه برده است که ساکنانش همه از دم ابوعطا می‌خوانند. آن آدم کچل کلاه‌گیسی که توی مترو زیاد خوشمزه بازی درمی‌آورد احتمالاً همان «حمید» خودمان است که امیدوار است یک غرفه در پارک ارم بگیرد و مردم را با شعبده‌های پیش پا افتاده‌اش هر روز  سرگرم کند. «آزاده» هم که فَت‌وفراوان است. چشم بگردانی همه‌جا شبیه‌اش را پیدا می‌کنی. دختری که عوض بدهی‌های خانوادۀ‌ ندانم‌کارش باید در خانۀ شخص بستانکار کلفتی کند. نه؛ اصلا کنیز خانه‌زاد بشود. پدر «عطا» هم همان شکست‌خوردۀ عشقی قدیمی‌ست که برای پسر پس انداخته‌اش پدری نکرده و دیابت شدید دارد و همه را از ممنوعاتی برحذر می‌کند که خود در خلوت بر آنها ناخنک می‌زند. می‌نوشد و می‌بلعد آنچه که نباید.

خانم‌ها، آقایان: اگر مارها پوست می‌اندازند و قورباغه‌ها دم خود را و یا اگر دایناسورها آن‌قدر آب رفته‌اند که سوسمار و مارمولک شده‌اند. همه برای ادامه‌ حیات بوده است. نگران نباشید اگر همۀ آدم‌های فیلم دو زیست در حق «عطا» نارفیق‌ بودند و همه کلاه خودشان را سفت چسبیده بودند. احتمالاً برزو نیک‌نژاد کارگردان محترم فیلم هم کلاه خودش را سفت چسبیده است. احتمالاً اگر از میان شما هنوز کسی هست که باور داشته باشد آب سربالا نمی‌رود و جناب نیک‌نژاد کمی سر پیچ انتهای فیلم تند پیچیده است مثل من دستش را بالا بیاورد و فریاد بزند آدمی هنوز به شرافت زنده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* فراموش شدگان نام فیلم درخشان فیلمساز شهیر اسپانیایی لوئیس بونوئل است. فیلمی دربارۀ آدم‌های حاشیه‌نشین کشور استعمارزدۀ مکزیک

نوشته های مشابه
«رویداد ملی قهرمان» در قم برگزار شد
برپایی سوگواره نمایشی «کوچه‌ بنی‌هاشم» در قم
افزایش ۷۵ درصدی تماشاگران سینماهای قم
رشد ۳۶ درصدی اعضای فعال کتابخانه‌های عمومی قم
انتقاد «روانبخش» از کمبود سرانه آموزشی در قم
۱۰۰ مدرسه خیّرساز در قم ساخته می‌شود
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.