«تیتی» سبز انگشتی
شهر بیست/ سرویس فرهنگ و هنر _ علیرضا رحیمی ریسه: آنقدر سر بر آسمان میسایی و آنقدر در هراس از فردایی که غافل از جادوی پیش چشم خویشتنی. شاید این سادهترین پیام فیلم تیتی باشد. اما افسوس این جادو زیر پوست ما نمیجنبد. مور مورمان نمیکند.حسش نمیکنیم. حتی خود کارگردان هم از احساسش عاجز است. کوچکترین جنبشی حتی لابهلای سرشاخهها، در طول موج آرام دریا، در امتداد شب بیحادثۀ فردای پرماجرا و نه حتی در چشمان میانتهی تیتی، اثری از اعجاز جادو نمیبینیم. همان تیتی که تمام جان و تواناش را برای شفای ابراهیم در دریای بخشنده گذاشت. حتی اثر آنرا بر نوزاد باردارش نمیبینیم.
اولین مواجهۀ تیتی که زیر دست کولیها بزرگ شده و همدمش خرگوش سفید شعبده است؛ با ما، با ابراهیم ، با ابراهیم فیزیکدان که حالا مبتلا به یک تودۀ مغزیست، همان نگاه مبهوت و سربهزیری است که تا به انتهای فیلم با خود حمل میکند. همان حال و هوای جلسومینای معصوم و کمعقل در شاهکار «فدریکو فلینی» در فیلم «جاده» را دارد و با چیزی شبیه همان سهچرخۀ زامپانو، ارباب زورگوی جلسومینا اینور و آنور میرود.
تیتی سادهدل قرار است معجزۀ عصر گجتها و ماتریکس صفر و یک باشد. قرار است دست ما را بگیرد و به فضاهای ناشناخته ببرد. آنجاها را نشانمان دهد که به چشم عقل دیدنی نیست. میخواهد حجاب غفلت از پیش چشم ما برگیرد.
اما کارگردان نیز گویی هراس از ورود به منطقۀ ممنوعه دارد. تا بخواهیم به درون او نفوذ کنیم دوربیناش را پس میکشد. گویی دستش از داغی سوژه میسوزد. در صحنهای که تیتی برای «رها»، دختربچه ابراهیم، لیوان چای را با نفوذ نگاهاش جابهجا میکند به دختر بچه میگوید از آندست جادوگران واقعی نیست و از نوع مشنگ آنهاست. پس و پیش، بیجا و نابجا ، شوخی میپراکند که حس کنیم تیتی اینکاره نیست. همان خنگ معمول است. اما چیزهایی از درون تیتی هنوز میجنبد که ما را به او کنجکاو نگه میدارد.
پیش از آنکه بیماری ابراهیم وخیم بشود، ظاهراً پس از سالها بالأخره معادلات کیهانی خود را حل میکند که یحتمل با آن گره از مشکلات دنیا خواهد گشود. یاللعجب! گویا بالأخره ثابت میکند که سیاهچالۀ بزرگ در مرکز کهشکان راه شیری هردم بزرگتر میشود و با نیرویی فزاینده تمام سیارات و کائنات را در خود میبلعد و هردم ما را به پایان دنیا نزدیکتر میکند.
عجب کشف بزرگی! انگار دانشمند ما حسابی غیبگوست. از روی دست دیگران کپی ناشیانه میکند. اما این دانشمند ما که در زندگی زناشویی خود نیز ناموفق بوده و طلاق گرفته است باید با تلنگر بیماری و شفای ناگهانی ( و شاید فقط یک حال مساعد موقتی) سر از اوراق و اعداد بردارد و جادوی واقعی را ببیند.
تیتی یک شب تا صبح توی دریا شنا میکند تا ابراهیم را از بستر مرگ نجات دهد اما حلقۀ اتصال ابراهیم و تیتی برای من مخاطب آنقدر روشن نیست که کمک تا پای جان تیتی برای ابراهیم را باور کنم. اگر عشق است که نشانههایش به قدر جادوی کولیها هم نیست. اگر یک کمک روتین و علیحده از طرف یک خدمتکار بیمارستان است که باز هم منطق داستانی آن جور درنیامده است. حتی در غریبترین وضعیتها نیز داستان باید منطق روایی خود را داشته باشد.
باری محاسبات ریاضی ابراهیم که علیالظاهر برای هیچکس ارزشی ندارد و جایش در سطل زباله است، برای تیتی دستکم ارزش یک کاغذ چرکنویس را دارد. به هوش آمدن ابراهیم و جستوجوی یادداشتها و وارد شدن به زندگی تیتی و هماوردی با نامزد سیهدل او ،امیرساسان، با بازی هوتن شکیبا، درام را به سمت یک مثلث عشقی هل میدهد اما ابراهیم با بازی پارسا پیروزفر برخلاف امیرساسان آنقدر شخصیت پرقدرتی ندارد.
راه حل فیلمساز تنها سپردن این مأموریت خطیر برعهدۀ چشمان زیبا و غمگین پیروزفر است. یک پارسا پیروزفر منفعل که قرار است با چشمانش هم بجنگد و هم عاشقی کند. فیلمساز کار بازیگر را راحتتر میکند. رقیب مرد مهربان و دانشمند و خوشچهره، یک مطرب همیشه بدمست و دودی عاطل و باطل است. اما شخصیتپردازی ابراهیم با وجود ضعف، باز هم توان زنده کردن این درام را ندارد. چنانکه نهایت نمود اقتدار ابراهیم دوراهی انتخاب یادداشتهایش یا کمک کردن به تیتی است. همین و بس.
تیتی که بدون ازدواج نوزادی در شکم دارد و رحم خود را اجاره داده است، در نهایت از دست پدر و مادر بیولوژیکی فرزندش و نامزد حسودش و ابراهیم منفعل فراری میشود و کودکش را در اصطبلی دور از چشم اغیار به دنیا میآورد. آیا این نشانهها بهقدر کافی آشکار نیست؟
فیلمساز میکوشد با طرح چنین نشانههایی درسرتاسر فیلم خود، معانی را در سطح اثر خود بگستراند. نشانههایی درست شبیه نمادهای درون قصههای کودکان اما فضای فیلم آنقدر بالغ و جدی است که حتی اندکی از دنیای کودکانه را در خیالمان نمیپروراند.
تیتی نه آنقدر در دنیای کودکانه و معصوم چون جلسومینا غرقه است و نه مانند «بس مکنیل» زنی با سابقۀ مشکلات روانی در فیلم درخشان «شکستن امواج» است که برای نجات شوهرش تن به اعمالی غریب میدهد و درنهایت با مرگش معجزه را پیش چشم مخاطب احضار میکند.
تیتی در نهایت یک فیلم ساده و بیادعاست که میکوشد در لابهلای هیاهوی فیلمهای پرسروصدا و پرآشوب کنج خلوتی بیابد و طرفدارانش را به مهربانی و عشق دعوت کند.
*عنوان یادداشت اشاره به کتاب کودکانۀ «تیستوی سبزانگشتی» دارد.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
Thursday, 21 November , 2024