سینمای بومی، چند عکس یادگاری، یک پلانسکانس حسرت و دیگر هیچ!
شهر بیست/ سرویس فرهنگ و هنر _ حمیدرضا منتظری روزنامهنگار و منتقد سینما: چه بخواهیم چه نخواهیم، برگزاری «جشنواره فیلمکوتاه قم» به عنوان مهمترین و مستقلترین رویداد سینمای بومی در استان، به پشتوانه پیشینه چهار دهه فعالیت درخشان انجمن سینمای جوان در مقام مأمور و نهاد اختصاصی جریانساز به منظور حمایت و هدایت سینماگران استانی و همچنین قلمرو خطیر تربیت و تأمین نیروی توانمند انسانی متخلق و متعهد مورد نیاز کشور در عرصه سینما و رشتههای نرمافزاری و سختافزاری زیرمجموعه آن، تکلیف مدیران فرهنگی ملی و استانی را با سینماگران و تولیدکنندگان بومی آثار کوتاه سینمایی (مشخصاً تولیدات هنری و غیرتجاری)، از یکسو و از سوی دیگر مطالبهگران جامعه فرهنگ و رسانه کشور ذیل توسعه فرهنگ کاربردی در جامعه روشن مینماید و سخن و اشاره نگارنده در این زمینه فقط تکرار مکررات است.
اگرچه «نوزدهمین جشنواره فیلمکوتاه و فیلمنامه استان قم» در شرایطی به دور از اطلاعرسانی مطلوب و مرسوم این گونه رویدادهای تخصصی از دیدگاه برگزارکنندگان آن برپا شد و آگاهانه مصلحت اصل برگزاری یک رویداد سینمایی و شکستن بایکوت سه ساله نام «سینمای بومی» در قم را به تحقق رویکردهای مسلم یک فستیوال رقابتی ترجیح داد (از دعوت انفرادی فیلمسازان برای نمایش آثارشان گرفته تا شکل کمبهره و مجازی آیین اختتامیه)؛ اما در واقع همین اندک شرایط مهیا شده برای تماشای جمعی ِ تولیدات سه سال اخیر، هرچه نداشت، خود به تنهایی گواه مسلم نعمت حیات سینما به معنای فعالیت ناب سینماتوگرافی در این شهر بود و نشانهای مبرهن و مستند از فعالیت قابل تقدیر سینماگران هنرمند و هنرمندان سینماگر و خوشذوق عرصه فیلمسازی بومی! بدون تردید تماشای آثار ناب در بین انبوه تولیدات سفارشی تصویری و تجاری که روزانه در فضاهای متداول مجازی و تلویزیونی هم شاهد هستیم، روزنه امید به بقای سینما و فعالیت سینمایی را در دل دلسوزان سینمای بومی زنده کرد و البته مسئولیت مسئول ِ حمایت از تولید و تولید و تولید و تولید «فیلمکوتاه» را دوچندان نمود!
حالا و پس از گذشت فاصلهای کوتاه از این اتفاق مغتنم و با عدم برگزاری نشستهای تحلیل آثار و معارفه فیلمسازان جدید، به دلیل محدودیتهای کرونایی و البته حاشیههای غیرکرونایی متدوال در شهر قم، در یادداشت پیشرو مجالی فراهم شد ضمن مرور کوتاهی بر مشخصات محتوایی آثار، جنبههای فنی و ساختاری آنان مورد بررسی و قدردانی قرار گیرد.
لازم به توضیح است ستارههایی که در کنار متن هر فیلم آمده، به مجموع امتیازات ساختاری و مؤلفههای محتوایی آثار و البته بدون توجه به نام افراد و ملاحظه و مصلحت مرسوم هیئت محترم داوران جشنواره درنظر گرفته شده و مطابق با ترتیب لیست اکران جشنواره مرتب شدهاند:
—-
پروانه ماه شب چهارده (**)
معین رستمی / مستند / ۳۰ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلم مستند «پروانه ماه شب چهارده»، مدعی یک روایت بازسازیشده از زندگی و شروع و پایان رابطه عاطفی «سیده…» با نام نمادین «پروانه» در زندگی مشترک است؛ اما در حقیقت اگر فیلمساز در کپشن ورودی فیلم که به امضای پروانه واقعی هم رسیده، به مستند بودن آدمها و وفاداریاش به جزئیات قصه و رویداد اشاره و تأکید نمیکرد، نه تنها نیازی نبود فیلم در بخش رقابتی آثار مستند جشنواره شرکت کند، که شکل قصهگوی روایت فیلم، مونولوگها و دیالوگهای تاثیرگذار و متن شاعرانه فیلمنامه، مخاطب را آماده میکرد برای پذیرش یک درام عاطفی و اجتماعی و نشستن به تماشای شخصیتپردازی و داستانگویی با یک روایت غیرخطی و جذاب! فیلم «پروانه ماه شب چهارده» گرچه به همایون امامی، احمد ضابطی جهرمی و محمد تهامینژاد از اساتید سینمای مستند تقدیم شده است، اما در واقع یک فیلم مستند نیست و بیشتر به فیلمی در قالب داستانی شباهت دارد که از داستان واقعی زندگی شخصیت اصلی آن اقتباس یا با تخفیف برداشت آزاد شده است! همین!
فیلم به روایت قصه نحوه شکلگیری زندگی مشترک «پروانه» و فشارهای اجباری که او از کودکی تا همین زنانگی ۱۹ سالگیاش تحمل و تجربه کرده میپردازد و تلاش میکند ورود «پروانه» به ازدحام و آلودگیهای جامعه در سکانس اسلوموشن پایانی را دستمایه آسیبشناسی معضلات جامعه و خانواده قرار دهد. فیلم از تصویربرداری و تدوین قابل قبول بهرهمند است و فیلمساز با این تعداد بازیگران و صحنهها و چیدمان میزانسن، بیشتر از اینکه به دنبال روایت قصه یک فیلمکوتاه باشد، دنبال مشق فیلمسازی بلند و جلب اعتماد تهیهکننده بوده است.
این خانه روشن است (**)
سید عباس شفیعی / مستند / ۲۲ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلم مستند «این خانه روشن است»، به روایت مشقتها و کوششهای «حسنعبدلی» روشندل موفق و خلاق قمی میپردازد که در زمینه رونق کتابخوانی و حل مشکلات نابینایان علاقهمند به مطالعه و کتابخوانی سرگرمیهایی دارد و مشغول زندگی است؛ همه آن چیزی که «این خانه روشن است» دارد، به دلیل جذابیت فردی شخصیت فیلم است. چراکه فیلم بر موج جذابیتهای شخصیت «حسنعبدلی» و تفسیر شاعرانه نابینایی یا شاید کمبینایی او حرکت میکند و در ۲۲ دقیقه، با ساختاری متوسط و مصاحبههایی معمولی زندگی سوژهاش را به تصویر میکشد، خیلی شبیه به گزارشهای خبری! فیلم با نزدیک شدن به زندگی و گذشته حسن عبدلی، به روایت جزئیات ایجاد اختلال بینایی او و دیگر اعضای خانوادهاش میپردازد و دانش و اطلاعات پزشکی او درباره شبیکه و قرنیه را به رخ میکشد. فیلمساز خلاقانه لحظات دراماتیک زندگی او را کشف میکند و درونمایه «حسرت نگاه کردن» در فیلم میگنجاند. روایت قصه دیدن صورت دخترش در روز تولد او و آن معجزهی یک ثانیه دیدن و تشخیص چهره در پرتویی از نور آفتاب، نقطه عطف فیلم است. همه این ایدهها، مجموعهای از لحظات دراماتیک زندگی سوژه هستند، که البته فیلمساز فیلم را در نشستن مقابل دوربین خلاصه میکند و از نیمه دوم به بعد حرفهای تکراری میزند.
خط مقدم (*)
مجید رنگی / مستند / ۱۰ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
«خط مقدم» یک اثر جذاب و فرمال از سری تولیدات انبوه تصویری ایام کروناست که با استفاده از ظرفیت همراه شدن با کادر درمان، خود را فراتر از یک آنونس تبلیغاتی برای دانشگاه علومپزشکی و معاونت فوریتهای اورژانس میداند(!). فیلم قرار است حالا در بخش رقابتی آثار مستند یک جشنواره، مخاطب خود را به تماشای دست به سینه و رو به دوربین ایستادن پرسنل خوشتیپ اورژانس و کادر درمان دعوت کند و با مجموعهای از تصاویر هلیشات و ریتم تند و کاتهای جذاب شبیه به برنامه شوک پلیس راهور، لحظات ناب انسانی حین عملیات امداد کادر درمان را کشف کند و به تصویر بکشد! فیلم هرچه از یک فیلم مستند و جذابیتهای کشف و شهود واقعیت ندارد، اما یک تلاش دلسوزانه و حاصل زحمات مجیدرنگی عزیز و مهربان و تیم همکار اوست که ریسک نزدیک شدن به خط مقدم خدمات کادر درمان و صف اول اورژانس را به جان خریدهاند و بخشی از روزهای پرالتهاب قرنطینههای ایام کرونا را به تصویر کشیدند.
دعای مادر (-)
سلمان ابوطالبی / مستند / ۷ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلم مستند «مادر» روایتگر پایان چشمانتظاری مادر صبوری است که همچون ۳۶ سال پیش در روزهایی که پسرش را راهی خط مقدم دفاع از میهن و جبهههای جنگ کرد، هنوز و همچنان چشم به در دوخته است و انتظار میکشد.
مستندساز هم که حالا با خبر شده شده قرار است مسئول مربوطه با هیئت همراه به دیدار این مادر چشمانتظار بروند و خبر پیدا شدن پیکر «محمدحسن» در مناطق جنگی را به او اعلام کنند، چند خط نریشن ساده آماده میکند و یک راوی خوشبیان دعوت میکند و یک دوربین روی دست برای ثبت این لحظه و همین؛ مابقی را هم بماند برای میز تدوین! فیلم مستند «دعای مادر» برای اینکه فیلم کاملتری از نسخه فعلی باشد، نیازمند یک پروسه تحقیق است درباره پیرامون جزئیات ناب، شاخص و شاعرانه از زندگی و شهادت «محمدحسن»، تا از نمونههای مشابه و آمادهاش در گزارشهای ویژه خبری ۲۰:۳۰ متفاوت باشد و قابل عرضه در محافل هنری!
یک روز در بازار قم (-)
رسول حسنی / مستند / ۳ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلمکوتاه «یک روز در بازار قم» بیشتر از اینکه یک فیلم با تعاریف متدوال سینمای مستند باشد، شباهت قابل توجهی به یک نسخه دمو از یک گزارش تبلیغاتی با موضوع بازار شهر قم دارد؛ فقدان خلاقیتهای روایی و عدم توجه به جایگاه تاریخی این لوکیشن کهن و میراث معماری که متأسفانه در حال تخریب هم است، حال و هوای فیلم مستند «یک روز در بازار قم» را به اندازه یک آگهی تبلیغاتی تنزل داده است. بدون تردید حضور اتفاقی یا حتی از پیش برنامهریزی شدهی توریست رنگینچشم و قدبلند آذربایجانیزبان و البته لیف و لنگ حمام بازار قم و چند پلان دمدستی از بازار و تیمچه و…، مواد اولیه چندان کافی و مناسبی برای یک مستندساز نبودهاند و شاید بیشتر به یک مشق اولیه برای تست تصویربرداری از لوکیشن شباهت داشته باشد. با آرزوی توفیقات روزافزون.
آرزو (****)
معصومه مهرنوروزی / مستند / ۱۵ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلم مستند «آرزو» به دنبال ترسیم ابعاد تازهای برای موضوع مهاجرت و معضلات اجتماعی پیرامون زندگی کودکان کار در شهر قم است. مستندساز ضمن ارائه یک روایت دراماتیک و یک واکاوی پژوهشمحور از تلاش دلسوزانه جمعی از فعالان اجتماعی این حوزه، لایههای شاعرانه و ناپیدای مشکلات مدیریت یک مرکز نگهداری از این کودکان در شهر قم را به تصویر میکشد و مخاطب را البته در تایمی نهچندان کامل، مقابل پدیدهای قابلتأمل به نام «کودکان بدونهویت» مینشاند. در واقع برگ برنده مستندساز، گرفتن نبض مخاطب در مواجهه با نمایش خلوص نیت مدیران این مرکز مستقل است که به حمایت از کودکان بدونهویت و کودکانکار میپردازد؛ گرچه زمان زیادی کوتاه فیلم، فرصت بررسی و تحلیل همه جانبه موضوع را از مستندساز میگیرد، اما فیلم در مقام رسانه، از یک موضوع مهم و ضرورت توجه به ابعاد کلان آن خبر میدهد. موضوعی که در کنار لحظات شاعرانه فعلی فیلم، نیازمند افزودن رویکرد ِ جذاب شبهژورنالسیتی، تدبیر مصاحبههای چالشی با مسئولین، طرح مباحث حقوقی و ارائه راهکار در سطح کلان قوانین کشور است.
شرح شوق (-)
سیدعباس حسینی / مستند / ۸ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلم مستند «شرح شوق» بنا دارد به روایت شور عاشقانه خادمان یک هیئت مذهبی بپردازد و با محوری قرار دادن موضوع «نذر» و «نذری دادن» در مصاحبه با آنها، خوانشی شاعرانه از عشق عاشقان ایام محرم را ترسیم کند. در میان این مصاحبهها، مستندساز تلاش میکند با تکبیت «با بوسه پرچم تو هیئتی شدم، یک لقمه قیمه خوردم و قیمتی شدم!» نبض احساسات اعتقادی مخاطب را در دست بگیرد و درباره ارزش توزیع غذای نذری، به بیان دیدگاه خود بپردازد. فیلم بر پایه مصاحبه با چهرههای ارزشمند و شاخص مذهبی شکل میگیرد، اما بیپروا مطرح کردن مباحث و خاطرههایی چون «یکی از ائمه به خواب من آمد و از من شکایت کرد چرا تو چای را که من دیشب در مسجد درست کرده بودم نخوردی و…» یا «فلان مارک چای که از مغازه به منزل میرود معمولی است اما همان مارک وقتی از مغازه به مسجد که میرود تبرک است» و… از جمله مواردی هستند که مستندساز در شکل ایدهآل آن، باید با ارائه مستندات تاریخی و احادیث خلاقانه زمینه روشنگری و رفع علامتهای سوال شکل گرفته در ذهن مخاطب را فراهم کند، نه اینکه در پذیرش آن از سوی متفکران جامعه مذهبی هم محل تردید قرار بگیرد.
در «شرح شوق»، آنچه بدون نتیجهگیری و ارائه تحلیل گفتمان رها میشود، نحوه پرداخت یکطرفه مستندساز به موضوع و مضمون توزیع «نذری» یا همان تعبیر استعاری «لقمهقیمتی» در فیلم است؛ موضوع مهمی که در لابهلای خاطرات روایت شده و تکنیکهای جذاب تصویری فراموش شده است.
پل (***)
جابر نوری / داستانی / ۱۷ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلم داستانی «پل» شاید یکی از مناسبترین نمونههای پروداکشن و پروژه تولید فیلمسازی موفق باشد؛ فیلمی که حالا در کنداکتور اکران بخش رقابتی یک جشنواره استانی فیلمکوتاه شاهد نام آن هستیم؛ فیلم هم بازیگران متعدد و هم هنرور دارد، هم متن و دیالوگ، هم لحن و لهجه و گویش، هم از پیچیدگیهای مطلوب قصه برخوردار است و… به طور کلی پروسه تولید فیلم با عوامل حرفهای پیش رفته است و از کارگردان در کنار عوامل سازنده از طراحی صحنه و لباس برای معارفه جغرافیا و لوکیشن قصهاش بهرهمند بوده است. در بستر روایی فیلم هم درام خلق میشود و هم نقاط عطف و تعلیقها در جای درست فیلمنامه قرار گرفتهاند، اجرای هلیشاتها و تصویربرداری، صدابرداری و جلوههای ویژه نیز برای مختصات یک فیلمکوتاه قابل قبول و شاید حتی کمی بیش از انتظار است.
اما در کنار همه این ویژگیها یک حاشیه وجود دارد، اینکه فیلم بیشتر از آنکه به عنوان یک محصول سینمایی کوتاه شناخته شود و با دستور زبان سینمایی ساخته شده باشد، اساسا یک محصول و تولید تلویزیونی به شمار میرود! چراکه دستور زبانی که فیلمساز از روایت قصه برای شروع و پایان فیلمش انتخاب میکند، مطلوب مدیوم تلویزیون است.
قصههای پیچیده فیلم، بیشتر از آنکه موضوع و قصه یک فیلمکوتاه باشند، مخاطب را به تماشای یک نسخه کوتاه شده از یک تلهفیلم دعوت میکنند؛ از چالش مرگ دختربچه بر اثر سانحه انفجار مینیبوس سرویس مدرسه روستا گرفته تا چرایی حمل کپسول گاز مایع برای روستا با مینیبوس سرویس بچهها، همچنین معضل به وجود آمده به دنبال تصمیم اعضای منفعتطلب شورا در صرف هزینه تعمیر «پُل» ورودی روستا برای خرید مینیبوس و نادیده گرفتن مقصر و بیارزش دانستن جان آدمها و… همگی بستر آمادهای برای خلق یک تلهفیلم یا سریال در لوکیشن ناب و سرسبز شمال کشور را به وجود آورده است. آنچه قابل توجه است عدم قرارگیری ابعاد و مختصات موضوع و شخصیتهای فیلم در قالب مطلوب یک فیلمکوتاه است!
پروانه (***)
محمدمهدی ذاکری / داستانی / ۲۸ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلمکوتاه داستانی «پروانه» اگرچه در کارگردانی و تصویربرداری و طراحیصحنه، فاصله زیادی از یک اجرای استاندارد و قابل قبول یک محصول سینمایی با تایم کوتاه دارد، اما فیلم نمونهای مثالزدنی از مشق خلق میزانسنها و موتیفهای داستانی در یک فیلمنامه قوی و اجرای تصویری یک فیلمنامه حرفهای، جذاب و کامل است؛ مخاطب فیلم هنگام تماشای پروانه حتی اگر نام «زینب یا رها بخشایش» را نشنیده باشد و با سابقه کاری او در عرصه نگارش یادداشت سینمایی و نویسندگی داستان و فیلمنامه آشنا نباشد، در مواجهه با فیلم و بزنگاههای درست گرهافکنی و گرهگشایی و نقطه عطف داستان، به این نتیجه متقن خواهد رسید، دیالوگ به دیالوگ و پلان به پلان آنچه میشنود و میبیند، جزئیاتی است که حاصل بارها و بارها بازنویسی و قلم آگاه ِ یک فیلمنامهنویس متبحر و مسلط بر روایت و قصهپردازی به شمار میرود.
اگر توافق داشته باشیم دیزالوهای بدون دلیل سکانس ما قبل پایانی، اجراهای ضعیف تماس تصویری پروانه با رفیق نارفیقاش الهام، ضعف مشهود طراحی صحنه و لباس، مانور ناقص کارگردان در توصیف لوکیشن و فقدان میزانسنهای روایی و تصویری، درمجموع نمره قابل قبولی را برای کارگردان به همراه ندارد، اما باز هم باید اعتراف کرد همچنان میتوانیم قریب به ۲۸ دقیقه با پروانه و پروانگیهای یک همسر رزمنده و مدافع حرم در فیلم همراه باشیم و از نحوه ورود فیلمساز به قصه گرفته تا چالش پیدا نشدن شناسنامه بهرام و موتیف تکرار شوندهی پیغامگیر تلفن منزل و البته همه اطلاعات قطرهچکانی و غافلگیریهای فیلمنامه لذت ببریم و نتیجه داستان را در ذهن خود بسازیم.
فیلمنامه فیلم پروانه که قبلا در یکی دو جشنواره فیلمنامه نویسی مورد تقدیر قرار گرفته است، قصه پروانگیهای آشکار و درونی پروانه برای بهرام و زندگی مشترک است؛ بهرام که البته به جزء دو جفت پوتین رزمی پنهان در جاکفشی، جزئیات خاص دیگری از شغل ظاهراً امنیتی او نمیدانیم، تصمیم گرفته به مأموریت کاری برود. پروانه که در زندگی، خود را صرف دختر ۷ سالهشان کرده، آزمایش بارداری میدهد اما حالا که از به عزم راسخ بهرام با خبر شده، قصد دارد موضوع را پنهان نگه دارد. به طوری که تصمیم میگیرد ماتیک و خطلب و لوازم زنانگیاش را داخل کشوی میزآینه بریزد تا وسوسهای برای بهرام نباشد و همچنین واکنشی به شاخه گل بین کتاب شعر بهرام در کنار دستش نشان ندهد. پروانه، پروانهوار تصمیم دارد تا مانع تصمیم بهرام برای انجام ماموریت و تکلیفش نباشد.
بهرام که اغلب خانه نیست، حضورش در خانه اما، برای پروانه و اهل خانه آرامشبخش است؛ حضوری که به همان اندازه بیت شعر «به تمنای تو دریا شدهام گرچه یکی است، سهم یک کاسه آب و دل و دریا از ماه» زیر عکس تکیه به دریا زده بهرام، دلیل محکم این همه آرامش و اطمینان اهل خانه را در ذهن مخاطب توصیف و تعمیق میکند.
حالا که بهرام عازم سفری شاید بدون بازگشت شده، وانمود میکند از بارداری پروانه بیخبر است و برای جلوگیری از احساساتی شدن دوطرفه، تصمیم میگیرد سفارشات لازم را به پروانه انجام بدهد تا گلدانها و پرندهها فراموش نشوند. بهرام به قرار دادن یک عروسک موزیکال نوزادی با طرح پروانه در کابینت آشپزخانه پروانه بسنده میکند! پروانه هم جواب آزمایش آزمایشگاه کیمیا را داخل شناسنامه بهرام و در ساک دستیاش قرار میدهد تا او را غافلگیر کند!
پروانه همانطور که بهرام میخواست، در غیاب او پسرش را در آرامش به دنیا میآورد و از آرامش فرزندانش در خواب رضایت دارد. همانگونه که از سلامت گلدانهای مورد سفارش بهرام رضایت دارد، و همانطور که از امنیت و آرامش و بازی بچهها و اهالی داخل مجتمع مسکونی رضایت داشته و از آرامش پرندهها و دانه خوردن پشت پنجره رضایت دارد. حتی اگر همزمان با این لبخند ِ رضایت، رخت سیاه شهادت شوهرش را به تن داشته باشد!
اسماعیل (**)
سجاد بیطرفان / داستانی / ۱۴ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلمکوتاه داستانی «اسماعیل» به دنبال روایت قصه تنهایی و مذمت قضاوت آدمهاست؛ آدمهایی که در یک زندگی سگی(!)، معمولاً بدون آگاهی همدیگر را داوری کرده و برای هم تصمیم میگیرند و موجب به وجود آمدن حاشیه و دردسر برای یکدیگر میشوند.
«اسماعیل» به دلایلی نامعلوم که ظاهراً از نظر فیمساز ارزش اشاره ندارد(!)، از خانواده و فرزند خود دور شده و ضمن دورهگردی و پناه بردن به حاشیه شهر، به امداد و حمایت از تعدادی سگ ولگرد میپردازد و با جمعکردن بازیافت امرار معاش میکند. مخالفت همسایهها با این نحوه زندگی اسماعیل در مخروبه نزدیک محل سکونت آنها و گلایه بردن به شهرداری، موجب دور شدن سگها از محل زندگی اسماعیل میشود و حالا او افسردهتر از قبل، داشتههای نداشتهاش را از دست میدهد و تصمیم به خودکشی میگیرد؛ اتفاقی که شاید اگر به جای دشمنی و کینهورزی همسایه به ظاهر مهربان، با شعور و آگاهی و فهم و مهرورزی حقیقی او همراه بود، میتوانست مسیر و نتیجه دیگری داشته باشد و برای مثال با تماس تلفنی همسایه با خانواده اسماعیل و تلاش برای رفع مشکلاتش و حمایتهای پنهانی احتمالی، ادامه دیگری غیر از پایان خودکشی را برای اسماعیل رقم بزند.
«اسماعیل» شاید اگر با صرف کمی خلاقیت بیشتر در مرحله نگارش فیلمنامه همراه میشد و البته اگر تیم سازنده برای انتخاب لوکیشن و بازیگران و تولید فیلم از حمایتهای بیشتری برخوردار بودند، فیلم از امتیاز بالاتری برخوارد میشد و حالا این فاصله مخاطب از فیلم و قهرمان و ضدقهرمان و داستانش را شاهد نبودیم.
زمین (*)
محمدپویا حسینی القمی / انیمیشن / ۳ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلمکوتاه «زمین» در قالب انیمیشن تهیه شده و ساخته یک انیماتور ۱۴ ساله است. همین موضوع به تنهایی، فیلم را شایسته تقدیر و دیدهشدن میکند. فیلم با مقدماتیترین تکنیک ساختاری و طراحی و محترکسازی تصویر، موضوع انتشار ویروس کووید۱۹ در جهان را دستمایه قرار میدهد و به شکلی ساده با هویت بخشیدن به «کرهزمین»، «ایموجیویروس» و «ماسک سهلایه» به عنوان ۳ کاراکتر فیلم، قصه انتشار و جنگ بین ویروس و ماسک را تعریف میکند. داستان فیلم، روایتی ساده و خطی همچون تکنیک ساده و آماتوری خود فیلم دارد و فیلمساز تلاش میکند بلند بگوید، ماسک زدن، راه نجات جهان و جهانیان برای رهایی از معضل ویروس کروناست! با آروزی توفیقات روزافزون.
گوهر نور (*)
زهره ملامحمدی/ انیمیشن / ۳ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلم کوتاه انیمیشن «گوهر نور» با موضوع ورود حضرت معصومه(س) به شهر قم، دارای یک تکنیک ساختاری جذاب اما ساده و وفادار به مینیمالیسم است. فیلم به غایت ِ شکل ِ حداقلی، عناصر تصویری و بیشتر صوتی را به کار میگیرد و تلاش میکند قصهاش را بیشتر با شنیدن قصه روایت کند. با آرزوی توفیقات روزافزون.
روضه خانگی (**)
سیدمجتبی طباطبایی / داستانی / ۴ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلم داستانی «روضه خانگی»، با حجم قابل توجهی از تصاویر خوش رنگ و لعاب و حرکات آگاهانه دوربین و مجموعهای کمنظیر از ترکیب رنگ و نور و چیدمان دکور صحنه و لوکیشنهای ناب در تایم ۴ دقیقه، بیشتر میتوانست یک نماهنگ جذاب و بدون دیالوگ باشد تا فیلمکوتاه با چالش و غافلگیری و گرهداستانی! روایت خطی فیلم، یک قصه پندآموز را به تصویر میکشد و فیلمساز تلاش میکند با یک تیم حرفهای تولید، همزمان مدعی ایده، تکنیک، ساختار، فرم، روایت، ریتم، داستان و مضمون باشد؛ از انتخاب بازیگر حرفهای و مشهور گرفته تا رعایت استانداردهای طراحی صحنه و صدا و تصویر. همه امکانات در اختیار تیم سازنده قرار گرفته تا دغدغه مادربزرگ (با بازی سعیدهعرب) برای در ادای نذر روضه ماه محرم را به تصویر بکشد. حالا قرار است مادربزرگ به نذر دیرینهاش و برپایی روضه خانگی بپردازد و امسال در سال دوم کرونا فیلمساز راهکار پیشنهادی برای مراسم روضه را انتخاب فضای باز و رعایت فاصله اجتماعی و پروتکلهای بهداشتی میداند.
بن بست (**)
مهدی دهقانی / داستانی / ۱۹ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلم داستانی «بنبست» بیشتر از اینکه به نسخه تدوین نهایی و آماده اکران در بخش مسابقه یک جشنواره رقابتی شبیه باشد، نسخه رافکات است که نه تنها قابلیت کوتاه کردن پلان دارد، که شاید بیراه نباشد بگوییم اگر سکانس هم از این نسخه حدود ۲۰ دقیقهای حذف شود، اتفاق خاصی نمیافتد و اتفاقا شاید به همان تایم مطلوب ۷ تا ۱۰ دقیقهای برای این قصه نزدیکتر خواهیم شد.
«بنبست» به روایت تردید و خطای آدمها در بستری از اتفاقات پیش آمده برای یک خانواده میپردازد. پدر خانواده که از شرایط مالی و شغلی مناسبی برخوردار نیست، در مهمانی دیشب خانهاش یک گردنبند طلا پیدا کرده و با پنهانکاری این موضوع از همسرش، قصد دارد گردنبندی را که پیدا کرده بفروشد. پدر از دست طلبکار پشت درب منزل فرار میکند و میخواهد برای فعالیتهای درسی دختر دبستانیاش گوشی موبایل بخرد. در ادامه، نه تنها گردنبند پیداشده به فروش نمیرود که ظاهرا مورد سرقت قرار میگیرد و مرد هم کتک مفصلی از افراد نامعلومی میخورد! از سوی دیگر باجناق مهربان قصه خیلی غیرمنتظره برای تحویل دادن گوشت نذری به درب منزلشان میآید و ضمن مخفیانه پرداخت کردن بدهی باجناقش به آقای طلبکار، اطلاع میدهد گردنبندی که دیشب گمکردهاند بدلی بوده و ارزش مادی چندانی ندارد! همسایهای هم در این میان قصه وجود دارد که با شمایلی شبهطنز مشاهدهگر ماجراست! در پایان، تلفن منزل زنگ میخورد و خانم نیکوکار همسایه به مادر خانواده مژده میدهد که میخواهد یک گوشی موبایل برای درس دختربچه به عنوان هدیه بیاورد و تیراژ غافلگیرانه بالا میآید!
بیراه نیست ادعا کنیم تعداد بالای کاراکترها و سخاوت فیلمساز برای افزودن جزئیات حاشیهای به داستان، فیلمنامه را تا قابلیت قصهپردازی برای رسیدن به تایم یک تلهفیلم پیش میبرد! اما همچنان درمان اول و آخر برای این نسخه و این اجرای ضعیف و ایرادات ساختاری، همان حذف سکانسها و کوتاهکردن تایم پلانها به نظر میرسد. البته اگر مهم باشد.
عینک زخمی (**)
محمدصادق اسماعیلی / داستانی / ۳ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلم داستانی «عینک زخمی» مدعی روایت یک قصه فلسفی و پیچیده درباره درگیریهای ذهنی یک جوان اهل مطالعه است، اما درحقیقت فیلمساز بلاتکلیف بین یک خواب یا رویای عجیب و تصورات متاثر از گرایشات سورئالیسم، به روایت فیلمنامه نداشتهاش میپردازد؛ جوانی که البته نه «لوییآراگون» میخواند و نه «شارلبودلر»، فقط میبینیم که نوشانه انرژیزا هابرت زیاد خورده و یک کتاب نامعلوم را خوابیده در دست گرفته و یکدفعه خوابش میبرد! قصه فیلم به دنبال خلق یک فضای خاص و فراواقعی، اتفاقات عجیبی را که برای کاراکتر رخ میدهد مرور میکند؛ اینکه در خواب میبیند با ضربه توپ بچهها در زمین بازی از یک سمت تصویر به صورتاش، شیشه یک سمت دیگر عینکش میشکند(؟!)، یا توپی که صدایش را میشنود اما توپی در تصویر وجود ندارد، پدری که مراقب فرزندش در پارک بازی است اما فرزندی در تصویر وجود ندارد، نوجوانی که با همکلاسیاش درد دل میکند اما میبینیم در واقع تنها روی نیمکت نشسته و تنها صحبت میکند و…! همه اینها اگر عوارض هابرت و مطالعه در وقت خستگی برای کاراکتر فیلم نباشند، نتیجه ایده جذاب فیلمساز برای یک موقعیت و روایت یک مضمون شبهفلسفی است، که البته در حد ایده اولیه رها شده و به متن فیلمنامه تبدیل نشده است، چه رسد به اجرای تصویری!
گم کردهام (**)
محمدرضا ملاعباسی / داستانی / ۷ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلم داستانی «گمکردهام» قصه سالها انتظار مادری را روایت میکند که محکم و امیدوار به پیدا شدن پیکر فرزند رزمنده و مفقودالاثرش امید واثق دارد و با پای خستهاش از پای نمینشیند؛ ایده متفاوت فیلم در مقایسه با نسخههای مشابه با مضمون مادران چشمانتظار، سوغات آوردن خاک مناطق جنگی و کاشت بذر در گلدانهای جداجدا به نام همان مناطق است که فیلمساز با نوآوری آن را به تصویر میکشد. فیلم از نگاه شاعرانه و خلاقانهای برخوردار است که مراقبت از گلدانها و به انتظار گلدادن نشستن مادر برای تداعی مفهوم یک انتظار پر معنا، فیلم را شایسته تقدیر میکند.
مادر چشمانتظار با یک بازی صمیمی و روان، حالا در آخرین سفر به مناطق جنگی خاک منطقه جدید «نهر خین» را به عنوان رهتوشه محبوب آورده و در یک گلدان جدید، حبیب خانهاش میکند. با گذشت چند هفته از سبز شدن گلدانها، انتظار مادر به پایان میرسد و غافلگیر میشود که یکی از گلدانها گل داده است، و همان گلدانی است که نامش «نهر خین» است؛ همان منطقه گمنامی که مادر سالها پیش در آنجا گلی را گم کرده است. فیلم از یک روایت خطی و ساده و استانداردهای تکنیکی و تصویری برخوردار است، اما ریتم کند فیلم و فقدان جزئیات فیلمنامه در شخصیتپردازی خلاقانه، مخاطب را برای تحمل ۷ دقیقه تماشای فیلم، کمی با نارضایتی مواجه میکند.
ستاره بارون (***)
محمدرضا شفیعی / داستانی / ۴ دقیقه/ بخش مسابقه نگاه نو
فیلم «ستاره بارون» ضمن تلاش برای خلق فضایی کودکانه با جزئیات جذاب در نور و رنگ و ترکیببندی و صحنهپردازی، تلاش میکند با ایجاد چالش بین خواهر و برادری که زیر سن تکلیف هستند، علاقه آنها برای تمرین روزهداری در ماه رمضان و رقابت شکل گرفته بینشان را روایت کند. فیلم داستان خود را با ایجاد درگیری فکری برای بزرگسالان و تبیین مفاهیم کاربردی «بازی کودکان» و «برد و باخت» در بین آنها ادامه میدهد. دختر و پسر ۶ و ۷ ساله در اولین روز ماه رمضان با هم قرار میگذارد مسابقه روزهداری برگزار کنند و در ادامه حس رقابت بینشان بالا میگیرد، اما در روزهای بیماری خواهر، برادر هم تصمیم میگیرد با او همدردی کند و روزهاش را افطار کند که در این شرایط نابرابر امتیاز بیشتری را کسب نکرده باشد، برعکس همین اتقاق برای برادر رخ میدهد و برادر هم در روز اعلام نتایج غافلگیر میشود که خواهرش بدون اطلاع او روزهاش را باز کرده تا با هم مساوی شوند.
مجموع تلاشهایی که برای فیلم شده است، فیلم را از نسخههای مشابهی که هر روز در معاونت تأمین برنامه شبکه کودک تولید میشود متمایز میکند؛ روایت جذاب، چیدمان عناصر بصری، اجرای درست ریتم و ضرباهنگ و موسیقی و تدوین، در کنار بازیهای کنترل شده و شایسته تقدیر کودکان، همگی این امتیازات، فیلم را برای قدردانی از تیم سازنده شایسته تقدیر میکند.
وطن (*)
رسول صادقی / داستانی / ۴ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
«وطن» حتی اگر یک محصول مرتبط با دانشکده صدا و سیمای قم هم نبود، باز هم یکی از آثار قابل بحث به لحاظ نحوه پرداختن فیلمساز به موضوع جنبههای رسانهای شهادت «شهید محسن فخریزاده» به شمار میرفت؛ یک دانشجو یا فارغالتحصیل رشته هوش مصنوعی که زمینه مهاجرت دانشجویی به آمریکا و ادامه تحصیل در این رشته را پیدا کرده است، با شنیدن خبر شهادت شهید فخریزاده و ارتباط نحوه شهادت وی با موضوع هوش مصنوعی، چمدان بستهاش را باز میکند و از سفر به آمریکا منصرف میشود!
فیلم «وطن» به روایت دغدغههای «تهمینه» با بازی خانم «پریسا طراوتی» میپردازد و تردیدهای او در تصمیمگیری برای رفتن و نرفتن به امریکا و ادامه تحصیل در رشته هوش مصنوعی را روایت میکند؛ «تهمینه» در حال بستن چمدان و مرور واکنش اطرافیان به تصمیم بزرگ مهاجرت است، اما تناقض اصلی مخاطب با فیلم، حین شنیدن صدای پیغامگیر تلفن ثابت اتاقش شکل میگیرد که چرا تهمینه، با آنچه فیلمساز از یک شخصیت نخبه و متعهد و محجبه او ترسیم میکند، اساسا باید از این تصمیم و فرصت پیشرو کلاً منصرف شود و ماندن در کشور و ادامه ندادن تحصیلات تکمیلی را به یک تحصیل پرمعنا و متعهدانه با هدف بازگشت به «وطن» و خدمت به دانش و فناوری داخلی ترجیح دهد(؟!) در کنار علامت سوالهایی که داستان و فیلمنامه در ذهن باقی مخاطب میگذارند، بیش از همه ابهام واقعی یا کرافیگی بودن عکس خانم «پریسا طراوتی» در کنار «شهید فخریزاده» دانشمند برجسته هستهای خودنمایی میکند، و ذهن مخاطب را درگیر منطق و استدلال روایی نداشته و شفاف فیلم میکند! در پایان به همان اندازه فیلم غیرقابلباور تمام میشود، که تهمینه بعد از شنیدن خبر جزئیات عملیات «شهادت شهید فخریزاده» با استفاده از هوش مصنوعی، تصمیم میگیرد از ادامه تحصیل در کشور امریکا و احتمالا ذلت خدمت به خواستههای غرب صرف نظر کند و بشقاب صنایع دستی تمدن شرقی را از چمدان در بیاورد دوباره بر دیوار اتاق قرار دهد!
در کفن تاریکی (***)
فرحان فرحناک / داستانی / ۹ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلمکوتاه «در کفن تاریکی»، بیشتر از اینکه به دنبال روایت قصهاش باشد و داستان چالشهای یک نوجوان علاقهمند به هنرهای نمایشی با خانوادهاش بر سر موضوع اعتقادات مذهبی و امر نمارگزاری را به تصویر بکشد، به دنبال خلق یک موقعیت خاص روایی با بهرهگیری از افکتهای صوتی و فیلترهای تصویری و کنتراست رنگ و نور است، که موقعیتی به ظاهر شبیه به ضدقصه را به خود میگیرد. اما این ابهامآفرینی فیلمساز و این شدت از خلق فضای نامتعارف برای فیلم، فاصله زیادی تا رسیدن به مولفههای ایدهآل و مطلوب سینمای ضدقصه و شبهاکسپریمنتال دارد.
رسول نوجوان ۱۷ سالهای است که برای تمرینهای فن بیان و مشق مهارتهای نمایشی، در اتاق زیرپله و جدا از خانوادهاش وقت میگذراند. پدربزرگ، پدر و مادرش از این تنهایی و دوری او گلایه دارند و به خود حق میدهند بدون اینکه در اتاق او را بزنند وارد اتاق شوند و ضمن انتقاد از این خلوتگزینی، با راهکارهای تشویقی و تنبیهی او را به مسجد و نماز خواندن دعوت کنند!
«…من در تاریکترین قسمتهای وجودم گیر کردهام…» رسول با این مونولوگها از تنهایی و شرایط نامساعد روحیاش خبر میدهد و از محدودیتهایی که خانواده برای او اعمال کردهاند گلایه دارد. رسول با فاصله گرفتن از فشارهای خانواده و در شرایطی که تصمیم میگیرد خودش انتخابکننده باشد، سجادهای پهن میکند و صدای اذان بر تیتراژ میآید!
فیلم دارای تصویربرداری و قاببندیهای خلاقانه و در مسیر خلق فضایی متفاوت با فضای رئال است و فیلمساز در این بستر تلاش میکند ضمن موضع انتقاد از والدین، قصه فاصله خانواده از نسل نوجوان و آسیب این عدم درک از شرایط فکری و غرور آنها را به تصویر بکشد.
شکستنی است (**)
محمدمهدی طهماسبی / داستانی / ۲ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلم «شکستنی است» به دنبال خلق یک موقعیت برای تلنگر اخلاقی به والدین، داستان تلاش یک پسربچه را روایت میکند؛ والدینی که مقابل گوش و چشم شنونده و بیننده فرزندان به مشاجره میپردازند و به تعبیر فیلمساز، ناآگاهانه داشتههای شکستنی این نسل را میشکنند! «ماهان» پسربچهای ۷ و ۸ ساله، برای اینکه به مشاجرهی زیادی بالا گرفته مادر و پدرش در آشپزخانه پایان بدهد و حواس آنها را پرت کند، مجسمه اسباببازی سفالی خود را از بالای میز تحریر میاندازد تا صدای شکستن این جسم شکستنی، حواس مادر را پرت کند. در ادامه با اتفاقی جلوه دادن این اقدام، هم مسیر مشاجره والدینش را تغییر میدهد و هم خودش را از مهلکه تنبیه احتمالی مادر عصبانیاش نجات میدهد! مادر حتی زمانی که برای جاروی مجسمه سفالی شکسته به اتاق «ماهان» میآید، همچنان به حضور او در خانه بیتوجه است. در پایان، ماهان یک مجسمه دیگر با همان سایز و رنگ و شکل، از زیر تخت خواب بر میدارد و برای مشاجره بعدی پدر و مادرش آماده میکند!
فیلم کوتاه «شکستنی است» از نظر ایده و اجرا تجربهای قابل قبول است، اما از نظر منطق روایی و پاسخ به اینکه فردا مادر با تکرار مجدد این اتفاق چه واکنشی خواهد داشت، کمی قصه رئال فیلم را زیادی به فضای بلاتکلیف و استعاری نزدیک میکند.
شکل (*)
محمدرضا داوری / داستانی / ۴ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلم کوتاه داستانی «شکل» مدعی یک حرف تازه است و به روایت تناقضهای شکلی زندگی میپردازد؛ آنچه مینماییم و آنچه هستیم! فیلم برشی از زندگی یک فعال حقوق بشر را روایت میکند که کت و شلوار و جلیقه رسمی پوشیده و پشت دوربین وبکم لپتاپ در قالب یک نطق شبیه به سخنرانی از تلاشهایش برای دفاع از حقوق زنان میگوید، اما از پشت لپتاپ که بلند میشود میبینیم شلوارک پوشیده(!) و ظاهراً پشتپرده ماجرا موضوع دیگری است. به شکلی که هنگام خروج از منزل، در ورودی را به روی همسرش دو زبانه قفل میکند!
تکنیک و ساختار فیلم گرچه از لحاظ تصویربرداری و صدابرداری چندان مورد قبول نیست، اما تلاش فیلمساز برای خلق یک لحن شبهطنز و روایت یک موضوع تلخ فیلم، یعنی خشونت پنهان برخی مردان مدعی رعایت حقوق زنان قابل توجه است. فیلم گرچه با ایجاد ابهاماتی در شخصیتپردازی مثل «انداختن پتو» و «کم کردن نور چراغخواب»، طعنه ناقصی به حس مالکیت و غیرت مردان اهل حرف جامعه میزند، اما شکل شبهفانتزی فیلم و تداعی مفاهیم اندرونی و بیرونی، یادآور یک نوع اختلال روانی برخی از افراد مدعی حمایت از زنان و فاصله این رفتار با شکل ایدهآل یک هنجار اجتماعی است.
دارچین (*)
محمدامین صفا / داستانی / ۵ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
«دارچین» فیلم عنوان است، همین! تجربهای قابل قبول برای فیلم اول که البته جسورانه تلاش میکند راوی یک موقعیت دراماتیک قبلاً خلقشده باشد! پسربچهای که از اختلال گفتاری و لکنت زبان رنج میبرد و به تجویز و توصیه مربی گفتار درمانی تصمیم میگیرد در بین همکلاسیهایش بر ترس خود از تکلم در جمع غلبه کرده و یک جوک تعریف کند! مخاطب فیلم حتی اگر این خاطره شخصی «مجتبی شکوری» درباره لکنت زبانش را از خود او با عنوان «لحظه دارچین» در رسانهها نشنیده باشد، به احتمال زیاد این جوک وایرال در فضای مجازی با همین نام و جزئیات را شنیده و شاید به بینمکی آن خندیده باشد!
اینکه فیلمساز در فیلم اولش به دنبال شخصیسازی و تصویر کردن یک ایده آشنا با تیم بازیگران خودش باشد، شاید به ظاهر منعی نداشته باشد و شدنی است، اما حرفهایتر آن بود در تیتراژ فیلم به اصل اقتباس موضوع و حداقل احترام به نام صاحب ِ اصلی خاطره اشاره میکرد! موضوعی که مسئولیت اخلاقی آن بیشتر از کارگردان به نویسنده فیلم برمیگردد، شخصی که اتفاقا سمت منشیصحنه فیلم را نیز عهدهدار بوده است.
چشم (******)
مهشاد ولی / داستانی / ۱۲ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
«…آدمها در زندگی مدام تلاش میکنند برای رسیدن به آرامش… رسانهها دنبال ایجاد آرامش در زندگی مردم هستند… آرامش در زندگی… زندگی و آرامش… آرامش… زندگی… مردم باید راه رسیدن به آرامش را پیدا کنند…»؛ اینها کلیدواژههای مشخص و آگاهانه فیلمساز هستند که در ابتدای فیلم گوینده تلویزیون منزل به بهانه پخش یک برنامه عادی و روزانه خانوادگی خطاب به مهمان برنامهاش میگوید و مخاطب قرار است ناخواسته بشنود و در ناخودآگاهش تأثیر بگذارد!
«چشم» قصه خود را بر پایه جزئیات شخصیتپردازی و داستانهای موازی آدمهای قصه چندلایهاش پیش میبرد. آنچه فیلم را پس از تماشا عمیقتر و پیچیدهتر میکند، کنتراست و تضاد جذابی است که قصه، پیش روی مخاطب قرار میدهد و لایههای معنایی و مختلفی از قصه در ذهن مخاطب خلق میکند؛ شنیدن طلب آرامش که در صدای فیلم میشنویم و دیدن نگرانیها و نگرانیها و نگرانیهای شخصیتها که در تصویر تماشا میکنیم. همه این دیدنها و نگاه کردنها و شنیدنها و گوش کردنها و تماشای اضطرابها، استرسها، حسادتها، پنهانکاریها، تردیدهای اعضای یک خانواده که در فیلم میبینیم و حتی آنهایی که نمیبینیم، جزنیات خلاقانهای هستند که فیلمساز در لایه پنهان معنایی فیلم روایت میکند!
فیلم بهرهمند از چیدمانی خلاقانه است و مدیریت هوشمندانه و تسلط آشکار کارگردان بر صحنه، مجموعهای از جزئیات داستانی و بازیهای کنترل شده را پیش روی مخاطب فیلم عرضه میکند. داستان فیلم، مخاطب را با چالشی از آسیبشناسی روابط بین فردی و کنشها و میانکنشهای رفتاری آدمهای قصهاش روبرو میکند؛ آدمهایی که البته همراه شدن با آنها برای تایمی قریب به ۱۲دقیقه، کمی بیشتر از توان مخاطب در یکبار مواجهه با فیلم است و از همین رو «چشم» را باید بیش از یکبار تماشا کرد.
«مامان»، «فاطمه دختر بزرگ خانواده» که به تازگی نوهدار شده است، «ملیحه دختر کوچک خانواده» که برای تأمین هزینههای زندگی و رهن منزلشان مشکل مالی دارند، «رضا فرزند آخر خانواده» که در تدارک مراسم عروسی با پسانداز مادر است، «غزل نامزد رضا» که قرار است عروس خانواده شود اما هنوز احساس میکند یک غریبه در میان دیگر اعضای خانواده است، «اکرمخانم همسایه» که با تخممرغ و ذغال و نمک و روسری برای باطل کردن چشمزخم آمده است، «رعنا دختر فاطمه و نوه بزرگ خانواده» که تازه چند روز است فرزندش را به دنیا آورده و به دلیل مشکلات روحی خود را در اتاق حبس کرده و ما تا پایان فیلم او را نمیبینیم، «شوهر رعنا» که حضور ندارد و از یک هفته قبل زایمان رعنا بدون اطلاع به سفری دور رفته که ظاهراً سفرش مثل همیشه مأموریت کاری نیست و بیشتر قصد ترک کردن آنها را دارد، «خانواده غزل» که تلفنی روند پیگیری امور تدارکات عروسی را دنبال میکنند، «خانواده شوهر رعنا» که بیخبر از پسرشان هستند و از فاطمه سراغ او را میگیرند و… همه اینها کاراکترهایی هستند که حالا پس از تماشای ۱۲ دقیقه قصهگویی خلاقانه فیلمساز، درباره آنها اطلاعات داریم و دلیل نگرانی و آرامش نداشتهشان را تا حدودی میدانیم! و این است قدرت فیلمساز!
قصه فیلم به روایت نگرانیهای همزمان مادر خانواده و فرزندانش به بهانه تدارک برنامه عروسی رضا میپردازد؛ مادر خانواده تسبیح در دست دارد و نگرانیهایش را با ذکر گفتن آرام میکند تا از حاشیههای تولد نوه فاطمه و تأمین هزینههای عروسی رضا رها شود، فاطمه بیخبر از دامادش تلاش میکند نگرانیاش از تنها شدن رعنا و نوزادش را پنهان کند، ملیحه تظاهر به نگرانی درباره سلامتی مادر و پساندازش میکند اما خودش در تأمین هزینههای اجارهنشینی آرامش درونی ندارد و با حسادت پنهانی موجب ایجاد فشار عصبی و استرس و نگرانی برای مادر و دیگران است، اکرمخانم همسایه که پس از شکستن تخممرغ به نام غزل، از شرایط ایجاد شده نگران است و از پرخاش و رفتار رضا دلخور میشود و بدون خداحافظی خانه را ترک میکند، غزل که خود را غریبهتر از همیشه در جمع این خانواده میبیند و نگران از ادامه رابطه عاطفی با رضا، تردیدهایی دارد که بعد از فاصله ایجاد شده بینشان نشسته و به درب اتاق بستهی رعنا خیره شده است و شاید با باز شدن درب اتاق، آینده و فردا را میبیند…!
فیلمنامه فیلم «چشم» به جای ۱۲ صفحه میتوانست ۱۲۰ صفحه باشد و «چشم» بیشتر از آنکه فقط یک فیلمکوتاه ۱۲ دقیقهای به عنوان یک دستاورد سینمای بومی در زمینه فیلمنامه، کارگردانی، تصویر، تدوین، طراحیصحنه و به ویژه بازیگری فیلمکوتاه باشد، خبر از این دارد که سینمای قم باید به «مهشاد ولی» و نبوغ تیم خلاقش ابراز امیدواری کند و منتظر فیلم بعدی او باشد.
بازدم روح (**)
مسعود مشعوف / داستانی / ۵ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
«بازدم روح» درباره دغدغهها و دلتنگیهای یک زوج خیر و نیکوکار در زمان اعمال محدودیتهای قرنطینه کروناست که همزمان با فعالیتهای امدادی و جهادی ظاهراً از تنهاییشان و نداشتن فرزند رنج میبرند!
«سارا» و «حمید» در حال توزیع بستههای مواد غذایی در بین خانهها و خانوادههای نیازمند هستند، در هنگام تحویل آخرین بسته به دو دختربچه ۷ و ۳ ساله برخورد میکنند که مادرشان در بستر بیماری کروناست. با انتقال مادر به بیمارستان تصمیم میگیرند بچهها را به منزل خود ببرند و از آنها نگهداری کنند. بعد از چند روز تلفن منزل زنگ میخورد و «حمید» متوجه میشود فردا قرار است مادر بچهها از بیمارستان مرخص شود و باید با بچهها خداحافظی کنند، «سارا احتمالا به دلیل رابطه عاطفی که با بچهها پیدا کرده است، از موضوع رفتن بچهها نگران میشود و ناگهان شروع به سرفههای پیدرپی میکند! سرفهای که مخاطب با توجه به توصیه پرستار آمبولانس، احتمال میدهد از نشانههای ابتلا به کرونا باشد، اما ظاهراً علامت حالت تهوع سارا و نشانه متداول بارداری در سینمای ایران و آب زدن به صورت و نگاه کردن بازیگر به دوربین در آینه سرویس بهداشتی است و ظاهراً یک اتفاق غیرمنتظره قرار است در فیلم رخ بدهد؛ «سارا» باردار است و نقاشی یادگاری «زیبا» را در یک دست دارد و همزمان در دست دیگر عکس جنین در جواب سونوگرافی را نگاه میکند و اشک میریزد.
فیلم کارگردانی دارد و دکوپاژ شده است، کارگردان علاقهمند به اجرای میزانسن و تکنیکهای تصویری از جنس و لحن سینمای قصهپرداز است اما فیلمنامه فیلم سرشار از نگفتهها و نشنیدهها، مخاطب را غرق در گرههای داستان و روابط بین کاراکترها رها میکند. فیلم ناباورانه انتظار دارد بدون نشانه و سند روایی، نیمه پنهان دلایل بروز اتفاقات در ذهن مخاطب شکل بگیرد؛ از رابطه عاطفی ندیدهای که باید به این نتیجه برسیم بین «سارا» و بچهها شکل گرفته تا ندیدن و نداشتن منطق روایی باورپذیر در نحوه سپردن بچهها به این زوج غریبه، همچنین ابهام و چرایی مشکل ناباروری زوجین و رابطهاش با کمد پر از عروسکهای کودک در اتاق خواب و… همه علامتهای سوالی است که قطعا برای سازندگان فیلم مشخص است، اما شاید بهتر بود کارگردان در مراحل بازنویسی و بازخوانی و دورخوانی متن فیلمنامه و جلسات تمرین بازیگران، با فیلمنامهنویس مطرح میکرد و در فیلم اشاره میشد!
دیور Dior (******)
فاطمهسادات جوادی / داستانی / ۸ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلمکوتاه داستانی «دیور» به دنبال روایت قصهی تردید و ایمان، سهلانگاری و اطمینان است؛ «رامین» جوانی حدوداً سیساله و با ظاهری مردانه، شریف و موثق است که نقش آن را احمد شریفیفرد بازی میکند. «رامین» قرار است در شب تولدش از طرف دوستش «امید» هدیهای متفاوت بگیرد. هدیهای که در شکل ظاهری ماجرا بیش از هر چیز، برای «رامین» رنگ و بوی هوس دارد اما در ادامه زمینهساز ایجاد تحول در مسیر زندگیاش و البته شاید تینیجر هدیه داده شده به او میگردد!
«دیور» در مفهوم ظاهری نام یک ادکلن مشهور است که در داشبورد ماشین «رامین» به عنوان نماد جمعی از داشبوردهای ماشین مردان جامعه قرار دارد؛ اما از نگاه فیلمساز در حقیقت این ادکلن بیبدیل و بدون جایگزین، میتواند نام یک حس ادراکی غیرمادی باشد و بهانهای برای تحول دورنی رامینها! آن هم در شبی که یک روز از به دنیا آمدن و چشم به این دنیا گشودن دور شده است و یک روز به پایان نزدیک! «رامین» در همان کلوزآپ غافلگیری ابتدای فیلم و هنگام مواجهه با هدیه کم سن و سالش، نشان میدهد از آن دسته مردانی است که نه تنها امشب و در کل زندگی و جوانی کردنهای گذشته، چندان علاقهای به ایجاد حاشیه و داستان حاشیهای نداشته و همواره مراقب بوده است و امشب هم به راحتی نمیتواند به چراغ سبز هدیه تولدش لبخند رضایت بزند و به درخواست او عمل کند و به چیز دیگری فکر نکند!
ایده فیلم جسورانه و فیلمنامه از جزئیات و چالش لازم و کافی برخوردار است، همچنین دیالوگهای کلیدی و پیرنگ قصه فیلم، که هم باید قصه را در تصویر ببینیم هم صداهای بیرون قاب را بشنویم، به فضاسازی و عمق معنایی فیلم کمک میکند تا «دیور» یک فیلم معمولی و برای یکبار تماشا نباشد.
اجرای شخصیت «رامین» با میمیکها و بازی کنترلشده «احمد شریفیفرد» بازیگر تئاتر که بیش از دو دهه تجربه بودن روی صحنه را دارد، بستری را فراهم میکند تا در پلان فوقالعاده و پایانی فیلم «فاطمه جوادی» تمام آن چیزی را که میخواهد مخاطبش بیرون از قاب ببیند و بشنود، به رخ بکشد و موجی از اطمینان و اضطراب را در چهره «رامین» بوجود بیاورد؛ اطمینان و اضطرابی که باعث میشود رامین، خانه رفتن را خیلی زود بداند و فعلاً ترجیح دهد حواساش به ریختن آلبالو بر فالوده هدیه تولدش باشد؛ دختربچه ۱۵ سالهای که خیلی اصرار دارد امشب ۲۰ ساله و شدنی به نظر برسد، اما در ناخودآگاه ذهناش به نگرانی و خوشحالی مادر و برادرش وفادار است.
عقرب (****)
میثم رهوار / داستانی / ۱۰ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلمکوتاه داستانی «عقرب» با ساختاری جذاب و تکنیکال به دنبال روایت قصه تراژیک زخم حاصل از یک نیش است. پسر چوپان روستایی، گوسفندهای گلهاش را در دشت و بیابان مجبور میکند با آهنگ «بزرگراهی به جهنم» از گروه موسیقی راک «ایسی دیسی» برقص در بیایند و با آنها وقت میگذراند و تظاهر به خوشحالی میکند؛ اما نه تنها خوشحال نیست، که در یک چالش روانی پدرش را در طویله زندانی کرده و زیر فشار مشاهده صحنه پرت شدن منجر به مرگ نوعروسش هنگام فرار، موقعیت پیچیدهای را برای تصمیم انتقام یا بخشش پدر دارد. حالا او مانده و دستهای بسته پدر و حرفهای مردم روستا از نیشهای گذشته و عادت و خصلتی حکایت دارد که شبیه به عقرب است!
فیلم گذشته از چند مورد ابهام در منطق روایی مثل مدت زمان خروج پدر از حیاط خانه و مدت زمان نامعادل تصمیم پسر برای چکاندن ماشه تفنگ شکاری و…، در مجموع یک فیلم قابلقبول با ساختاری حرفهای است. فیلم حتی اگر اثر اول کارگردان هم نباشد، که خودش اعلام کرده فیلم اولی است، به لحاظ ساختار فیلمنامه، کارگردانی، بازیگری، ریتم و تصویر و تدوین و موسیقی یکی از فیلمهای قابل توجه و شایسته تقدیر محسوب میشود. شروع کوبنده، قاببندیهای نور و رنگ و کنتراست تصویر و بهرهبرداری از لوکیشن، انقدر مخاطب را درگیر میکند، که شاید در انتهای فیلم علاقهمند باشد برای رمزگشایی فیلم و عنوان عقرب و عقرب لهشده زیر دستمال پدر در پلان پایانی، تصمیم بگیرد یکبار دیگر فیلم را مرور کند و به نتیجهگیری استعاری و تفسیر نمادین فیلم بپردازد.
فصل شکفتن (-)
یعقوب اکبریان / داستانی / ۳ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلم داستانی «فصل شکفتن»، ایده جذابی دارد و به روایت ارتباط فرا رسیدن فصل شکفتن و فصل سن تکلیف شرعی دختران میپردازد؛ فیلمساز همزمان شدن و فرا رسیدن فصل شکفتن و باز شدن شکوفههای بهاری باغ را، نماد آغاز فصل جدید زندگی قرار میدهد و با شمارش از عدد ۱ تا ۹ فصلی جدید برای آغاز یک زندگی جدید در نظر میگیرد. کارگردان که سابقه فعالیت در بخشهای مختلف سینما دارد و بازی او در فیلم فراموشنشدنی آپاراتچی فراموش نمیشود، حالا در این فیلم خودش همزمان طراح، نویسنده فیلمنامه، تصویربردار، تدوینگر، کارگردان و تهیهکننده فیلم هم هست(!). فیلمساز که ظاهراً در این فیلم هم کمی عجله داشته، با دو مرتبه شمارش و نشان دادن اعداد از ۱ تا ۹ در ۲ دقیقه و ۳۰ ثانیه، میخواهد از راز فرا رسیدن سن تکلیف دختربچه و پایان لیلی بازی او همزمان با فصل شکفتن خبر بدهد!
به نام پدر (-)
حیدر محقق / داستانی / ۲ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلم داستانی «به نام پدر» به روایت قصه دلتنگیهای دختربچهای میپردازد که در پارک بازی خاطرات پدر شهیدش را مرور میکند؛ فیلم بدون دیالوگ است و روایت و میزانسن و صحنهپردازیها در فضای باز خلاصه میشوند. فیلم با تصویر نقاشی بازی دختربچه با پدرش بر سنگ مزار او در بین جمعی از شهدا به پایان میرسد. شاید ایده خلاصه «به یاد آوردن پدر در پارک بازی»، مناسب بود کنار نگه داشته میشد برای سکانسی از یک اثر دیگر و با قصهای کاملتر و یا یک نماهنگ با موضوع مدافعان حرم؛ البته با کمی حرکت خلاقانه دوربین و شعر و ملودی!
هیچ بر هیچ (****)
مهسا اسدی / داستانی / ۲ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلم کوتاه داستانی «هیچ برهیچ»، نمونه مناسب قصهپردازی و نوآوری جذاب برای یک ایده تکراری است؛ فیلمساز خلاقانه تلاش کرده دستور زبان سینما و مؤلفههای یک فیلمکوتاه را برای خلق یک موقعیت جذاب سینمایی و متفاوت رعایت کند؛ فیلم از نظر فضاسازی و نوآوری در چیدمان صحنه، اجرای دیالوگ توسط هر دو بازیگر توانمند، به وجود آوردن تعلیق و کشمکش در قصه و در نهایت غافلگیری به موقع، قابل بحث و مثالزدنی است؛ داستان فیلم، به روایت دعوای دو نفر بر سر اختلاف دیدن عدد ۹ یا عدد ۶ روی میزی که دورش نشستهاند میپردازد. اختلافی که بر سر هیچ است و فقط به دلیل زاویه دید متفاوت هر کدام از این افراد به وجود آمده است. این افراد میتوانند نمادی از افراد یک جامعه باشند که تقریبا اغلب بر سر هیچ به جدال میپردازند و یقه همدیگر را میگیرند.
«هیچ بر هیچ» علاوه بر ارائه بازیگری جذاب توسط دو نفر از چهرههای آشنا و پیشکسوت و کاربلد حوزه سینما و تئاتر قم، قصهاش را در بستری از یک چیدمان تصویری جذاب و صحنهپردازی قابل قبول پیش میبرد و با پایان فیلم، حسرت از دست دادن آقای «عظیم اسدی» بازیگر توانمند را برای سینما و سینماگران شهر قم باقی میگذارد.
بیانیه (****)
سیدمحمد جاوید هاشمی / داستانی / ۱ دقیقه / / بخش مسابقه نگاه نو
فیلمکوتاه داستانی «بیانیه»، یک نمونه مثالزدنی از ایدهیابی درست و استاندارد و به خدمت گرفتن خلاقانه جزئیات برای پرورش و پرداخت یک ایده مطلوب است؛ همه جزئیات و مولفهها تصویری و صوتی، برای تعمیق ایده و روایت قصه قرار گرفتهاند. «بیانیه» بدون دیالوگ و مونولوگ، قصه خود را با زبان تصویر پیش میبرد. قصه به روایت یک روز از کلاس نقاشی دختران دبستانی میپردازد که قرار است با موضوع «جنگ» نقاشی بکشند؛ «توپ»، «تانک»، «انفجار»، «قتلعام»، «مشت اعتراضی» و… همه نقاشیهای شاگردان کلاس اول است که با اشاره دست معلم بالای سر میآورند و به دوربین فیلمساز نشان میدهند. چالش اصلی فیلم، برگه سفید نقاشی یکی از شاگردان کلاس است که به شکلی خلاقانه نماد صلح و آتشبس است.
«بیانیه» از نظر محتوایی یک ایده جذاب و از نظر ساختاری یک ایراد اساسی تکنیکال دارد و آن سخاوت افراطی فیلمساز در روایت تصویری قصهاش و چینش ۱۹پلان در یک فیلم ۵۸ ثانیهای با احتساب تیتراژ آغاز و پایان است! ریتم تند و مانور حرکتهای دوربین در لوکیشن و اجرای افراطی تراولینگ به چپ و راست و دالیهای پی در پی از یک پلان به پلان دیگر، فیلم را آگاهانه یا ناخواسته از رویکرد روایی مطلوب و مینیمال تایم خود دور میکند. اما با همه این تفاسیر، «بیانیه» همچنان به عنوان یک نمونه مثالزدنی از ایده خلاقانه یک فیلم یک دقیقهای، قابل ذکر میماند.
چوپان (***)
علی عابدی / داستانی / ۴ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلم داستانی «چوپان» خلاقانه برای خلق یک موقعیت جذاب فانتزی تلاش میکند و با دستمایه قرار دادن تخیل یک روستایی در یک سکانس مفرح و موزیکال، به روایت آرزوی رفتن به شهر و آبدارچی شدن او بپردازد.
ایده یافتن روزنامه نیازمندی استخدامی در حین یک روز معمولی و خیالپردازی یک شبان، یک ایده اولیه جالب از مهدیمیرغیاثی برای نویسندگی و حتی تقبل تهیهکنندگی فیلم به نظر رسیده است؛ در قصه فیلم مرد جوان روستایی با دیدن آگهی «استخدام آبدارچی» در یک شرکت خصوصی، خود را در ست جلیقه شلوار آبدارخانه آن شرکت تصور میکند و فلشفورواردی به سینی پولکی و نبات و چای روی میز کارفرما میزند. چالش فیلم که «علی عبادی» برای روایت جذاب آن تلاش زیادی انجام داده است، ریختن چای داغ بر شلوار آقای رئیس شرکت است. چالشی که به پشیمانی چوپان آبدارچی ختم میشود و به خیالپردازی درباره چنین شغل و موقعیت جاهطلبانهای خاتمه میدهد. در پایان فیلم چوپان خیالپرداز تصمیم میگیرد به جای اینکه کسی سر او فریاد بزند، خیالبافی نکند و کنار گله گوسفندان در حومه شهر به روی زمین لم بدهد و خودش برای خودش چای آتیشی بریزد! «چوپان» از یک ساختار روایی تکنیکال برخوردار است و تلاش کارگردان برای جذاب روایتکردن چنین قصهای شایسته تقدیر است. گرچه چیدمان افراطی طراحی صحنه و لباس و رنگ و لعاب زیادی جذاب فیلم در سکانس اسلوموشن، موقعیت روایتشده را به سمت تیزرهای تبلیغاتی تلویزیونی نزدیک کرده است.
عشق در مه (*)
ایمان امیراحمدی / داستانی / ۵ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلمکوتاه داستانی «عشق در مه» یک ایده فوقالعاده جذاب دارد، اما آنچه حاصل کار است و حالا مقابل مخاطب فیلم برای تماشا قرار گرفته، نه امتیازی در پرداخت مضمون و فیلمنامه کسب میکند و نه کارگردانی و اجرای فنی قابل قبولی را ارائه داده است؛ هرچند همان ایده اولیه سمعک اختیاری و تصمیم یک کودک کمشنوا برای انتخاب شنیدن یا نشنیدن مشاجره پدر و مادرش در خانه، اولین و تنها امتیاز قابل قبول برای فیلم اول فیلمساز به شمار میرود. «عشق در مه» از ضعف و نقص ساختاری مشهود برخوردار است و مشکلاتی از قبیل استفاده از تکنیک غیرحرفهای زوم و عدم وضوح تصویر، لرزش بدون دلیل تصویربرداری روی دست، قاببندیهای داچانگل و تکنیک اسلوموشن در سکانس رقص پدر در خانه و…، همانقدر فیلم را از استانداردهای یک روایت سینمایی مطلوب دور کرده است که، استفاده از موسیقی متن سانتیمانتال آن سریال مشهور ترکیهای برای کپشن تصویر پایانی «او فقط کمی آرامش میخواست» فاصله فیلم را از مختصات ایدهآل خود تا حد زیادی دور کرده است.
اما در کنار تمام این ضعفهای ساختاری و تکنیکال، حسی که در پایان فیلم باقی میماند، همدردی با «حدیث» بازیگر خردسال فیلم و دیگر حدیثهای جامعه ماست که در غفلت پدران و مادران، خودشان انتخاب میکنند در چه مواقعی کدام بخش از زندگی و مشاجره پدر و مادر را بشنوند یا نشنوند؛ انتخابی که در اصل، مادران و پدران غافل باید انجام بدهند!
رویش (*)
سیدمسعود امامی / انیمیشن / ۲ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
«مادرم میگوید یک روز این سنگها به درخت تبدیل میشوند…»؛ این مونولوگ کلیدی فیلم داستانی «رویش» است که با خلق فضایی ترکیبی از رئال و انیمیشن، موضوع مقاومت و قصه مظلومیتهای مردم فلسطین را از زبان دختربچه ۶ و ۷ ساله عربزبان به تصویر میکشد.
ساختار روایی فیلم با وجود اینکه به زبان عربی و ترجمه زیرنویس اجرا میشود، اما جذاب است و مخاطب غیر عربزبان را نیز با فیلم همراه میکند؛ چراکه فیلمساز با بهرهمندی از تلفیق تکنیکهای نقاشی و انیماتوری و ایجاد کنتراست جذاب نور و تصویر، مخاطب را درگیر چالش خود یعنی امید به رویش ِ جوانهها در زیر قلوه سنگهای افتاده از دستان کودکان مظلوم و مجاهد فلسطینی میکند. با وجود تمام جذابیتها و تلاشهایی که برای رعایت استانداردهای فنی در فیلم شده است، اما «رویش» کمی زود تمام میشود و نسخه فعلی فیلم، نیازمند یک فیلمنامه با جزئیات و شخصیتپردازی بیشتر است.
مات (*)
مهدی کاشی / داستانی / ۱۰ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلمکوتاه «مات» موضوع مهم تاثیرگذاری مستقیم رفتار و گفتار والدین بر کودکان را دستمایه یک قصه و موقعیت ملودرام قرار میدهد و به دنبال تبیین یک رویکرد اخلاقی و تربیتی تلاش میکند به الگوپذیری و تقلید کودکان از پدر و مادرشان اشاره کند. «حسن» و «دنیا» زوج جوانی هستند که یک دختر و پسر حدوداً ۹ و ۶ ساله دارند. «آتنا» و «امین» در یکی از شیطنتهای روزانه با ریختن رنگ در آکواریوم خانه باعث مرگ ماهیهای تزئینی میشوند. «دنیا» که خسته از فشار کارهای زیاد خانه و مسئولیتهای مادرانه است، با عصبانیت بچهها را برای تنبیه در حمام خانه حبس میکند. «حسن» که معمولاً دیروقت و بیحوصله و خسته به خانه میآید، همسر خود را مادری کمتر از نامادری خطاب میکند و زمینهساز یک درگیری فیزیکی دوطرفه در خانه و مقابل چشم و گوش بچهها میشود.
«مات» مدعی یک رویکرد تربیتی و کاربردی است اما کارگردانی فیلم از یک روایت سانتیمانتال و غیرقابل باور و تا حدودی افراطی برخوردار میباشد؛ به طوری که سینهخیز رفتن بر کف آشپزخانه و کشیدن دست خونین بر روی زمین توسط «دنیا» و غافلگیرانه چمدان بستن توسط «حسن» برای یک تصمیم مبهم، اضافه میشود بر دیگر منطقهای غیرقابل باور فیلمنامه و البته بلاتکلیفی کارگردان در یک دکوپاژ ناهماهنگ و جامپکاتها و پلانهای طولانی بدون دلیل. «مات» جدا از بازیهای کنترلنشده و فریادها و عربدههایی که بیشتر مناسب صحنه تئاتر است تا مقابل دوربین سینما، از عدم مانور و ضعف قاببندیهای دوربین تصویربردار در لوکیشن و همچنین صدابرداری ضعیف و سرخود دوربین رنج میبرد؛ پلانهایی که قرار بوده پلانسکانس باشند اما نه بازیگر مسیر حرکت خود را تمرین کرده و نه دوربین میداند کی و کجا پشت سر او حرکت کند تا وضوح تصویرش را از دست ندهد! موضوع انتخاب شده توسط فیلمساز، به لحاظ دامنه فراگیر آن در جامعه و هدف آسیبشناسی معضلات خانواده ذیل سرفصل تربیت کودکان و نوجوانان در سینما امری قابل تقدیر است، هرچند ساختار فعلی و غیرهنری فیلم بیشتر به مجموعه تولیدات میانبرنامه سیمای خانواده قبل از مصاحبه آقای هرمز شجاعیمهر با خانم دکتر فردوسی شباهت دارد!
سلبریتی (-)
حسن صابری / مستند / ۳۴ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلم مستند «سلبریتی» با یک درونمایه سیاسی، به ظاهر قرار است فقط یک اثر پژوهشمحور با موضوع شناخت جایگاه چهرههای مشهور رسانهای یا همان سبلریتیها در ایران باشد؛ اما فیلم در موضع نقد شکل کسب شهرت سلبریتیها، عملکرد آنان را مورد بررسی قرار میدهد و بیشتر از آنها انتقاد میکند چون همفکر و همجریان با فیلمساز نیستند!
فیلم از نیمه دوم به بعد، همزمان با اینکه ادعا میکند یک اثر پژوهش تصویری با موضوع سلبریتیها در ایران است، تصمیم میگیرد یک اثر تبلیغاتی و تاریخ مصرفدار برای یک ستاد انتخاباتی خاص هم باشد! اثری که هم پژوهش آماری قابل دفاع دارد، هم جنبههای تکنیکی و ریتم را رعایت کرده و از یک گفتار متن غنی برخوردار است، هم از موسیقی درست و بهجا استفاده میکند و برای رسیدن به یک فرم جذاب روایی و مطلوب، به یک حجمی از آرشیو تمامنشدنی ِ دسترسی دارد و تدوینگر فیلم، هرچه اراده کرده و از هرکجا خواسته، در اختیارش قرار گرفته است! و حالا با همه اینها، یک مستندساز فیلم اولی قرار است نتیجه کارش یک بمب گزارش خبری با رویکرد تحلیل ارتباطی و فرهنگی باشد.
فیلم در شکل ظاهری به دنبال شناخت پدیده سلبریتی و انتقاد از رواج آن در ایران است و فیلمساز درباره هویت ایرانی اسلامی اخطار میدهد، اما در واقعیت فیلم در مسیر ترسیم یک تولید سفارشی و تبلیغاتی با رویکرد سیاسی و انتخاباتی، از یک پژوهش مستندنگار دور میشود و تاریخ مصرف خود را محدود به ایام انتخابات ریاست جمهوری میکند.
یک پرچم دلتنگی (*)
محمدحسن همتینژاد / مستند / ۳۰ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلم مستند «یک پرچم دلتنگی» به موضوع پیادهروی زائران ایرانی در ایام اربعین میپردازد و به دنبال خلق روایتی شاعرانه، بر مرز مشاهدهگری ِ عرفانی و رویکرد ژورنالیستی تلاش میکند شکارگر لحظات ناب دلتنگی مردم عراق باشد و در روایت خود، جغرافیا و آداب مهمان دوستی ساکنین مسیر پیادهروی کشور عراق منتهی به نجف و کربلا را به تصویر بکشد.
در دومین سالی که عاشقان پیادهروی ایام اربعین به دلیل انتشار ویروس کرونا و اعمال محدودیتهای تردد مرزی از حضور در این گردهمایی بزرگ جهان تشیع محروم هستند، حالا کمک رسانهها برای ثبت تاریخی این لحظات و تأثیراتی که میتواند برای جامعه به همراه داشته باشد، نعمت ارزشمندی است که با یک دوربین ساده دیجیتال، اندکی تجهیزات صدابرداری، بلد ِ مسیر بودن، امکان ساخت آن برای همه فراهم خواهد بود. شبیه به آثار فراوانی که هر سال با این موضوع تولید و پخش میشوند. با آرزوی توفیقات روزافزون.
فریادهای بی صدا (-)
بهار رمضانی / مستند / ۱۰۰ ثانیه / بخش مسابقه نگاه نو
فقط با آرزوی توفیقات روزافزون و البته پیشنهاد مشورت با دیگر فیلمسازان برای تولیدات آتی!
آقای شعار (*)
محمدحسن خوشرفتار / مستند / ۱۲ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلم کوتاه «آقای شعار» یک مستند پرتره با موضوع زندگی جناب آقای «ابوالفضل الماسی» معروف به «آقای شعار» و «مرگ بر شاه» از ساکنان محله چهارمردان قم است؛ مستندساز در سادهترین شکل روایی ممکن که در دسترس داشته، تلاش میکند دوربین خود را مقابل کاراکتر بکارد و خاطرهگویی سوژه درباره ایام جوانی و خدمات او به انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی را روایت کند.
این فیلم در شکل خلاقانه و ایدهآلش، باید یک ساختار روایی بیوگرافیکال و شاعرانه داشته باشد، ساختاری که در واقع نسخه فعلی از آن کمی فاصله دارد؛ فیلمساز و تیم سازنده همکارش حاجی الماسی را روبروی دوربین نشاندهاند تا ساده و بیآلایش و البته بدون تکنیک خاصی از گذشته و فعالیتهایش در ایام نوجوانی و از نحوه آغاز مجاهدتهایش به عنوان یک جوان انقلابی خاطره بگوید و خودش درباره خودش توضیح دهد چرا در بین افراد مسجد و محله به لقب «آقای شعار» معروف شده است! روایت فیلم با قدم زدن در کوچههای خاطرهانگیز محله قدیمی چهارمردان قم و احوالپرسی سوژه با ساکنین محل، در مسیر شخصیتپردازی او تلاش میکند به صمیمیت و مردمی بودن او تأکید کند! همچنین از ابتکارات مستندساز، اشاره به یک گزارش خبری باشگاه خبرنگاران جوان با موضوع مشابه همین فیلم است که چند سال قبل برای ایام دهه فجر تولید و پخش شده است؛ مستندساز آگاهانه آن فیلم مستند را که فیلم فعلی نسخه دیگری از همان موضوع است، از تلویزیون منزل سوژه پخش میکند. اما در کنار تمام داشته و نداشتههای نسخه فعلی، باید قبول داشته باشیم فیلم مستند «آقای شعار» با کارگردانی حسن خوشرفتار این موضوع را اثبات میکند پرداختن به موضوعات مستند پرتره و همچنین روایت تاریخ و شخصیتهای ناب تاریخی در شهر قم، همچنان ظرفیت قابل توجهی برای تولیدات مستند خلاقانه دارد.
چای قند پهلو (**)
اسماعیل رمضانی / داستانی / ۲۲ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلمکوتاه «چای قند پهلو» یک فیلمنامه کاملاً سینمایی ِ شروع و پایاندار و سرشار از جزئیات و شخصیتپردازی دارد، اما از یک کارگردانی و اجرای کاملاً تلویزیونی بهرهمند است و گویی آنچه میبینیم نه یک فیلمکوتاه با قواعد ساختاری سینما، که خلاصه قسمت اول یکی از سریالهای تولید زمان حال تلویزیون است!
ایده پنهانکاری باردار بودن طاهره و دقت فیلمنامهنویس برای صبوری هنرمندانه تا رسیدن به سکانس پایانی فیلم و رمزگشایی در سکانس پایانی، از نکات محوری فیلمنامه حرفهای «چای قند پهلو» است. مشاجره «طاهره» و «رضا» در سکانس ورودی فیلم و چالش بزرگی که بر سر کلمه «بچه» با هم دارند، در سکانس پایانی اشاره به باردار بودناش «طاهره» رمزگشایی میشود. این چرخشها از مهارتهای قابل تقدیر نویسنده برای غافلگیری مخاطب و ایجاد گره داستانی در فیلم است. اما فیلمنامه «چای قند پهلو» بر پایه دیالوگنویسی تلویزیونی روایت میشود و کارگردان فاش و آشکارا به مشق سریالسازی مشغول است و بنا دارد تیم حرفهای همکارش، فعالیت در بازیگری، تصویربرداری، طراحیصحنه و روایت تلویزیونپسند را تجربه کنند.
«طاهره» زن میانسال و «رضا» مردی جوان است که هم از لحاظ گریم چهره و هم طراحیلباس تاحدودی اختلاف سنی معکوس دارند. مشاجره ادامهدار آنها بر سر موضوعات مختلف روزمره و پرخاشگری و دست بلند کردن رضا در خیابان، بهانهای میشود برای قهر کردن طاهره و ماندن در منزل مادر تا روز دادگاه و فکر کردن به جدایی. طاهره تصمیم میگیرد کنار «طاهر» و «مطهره»، برادر و خواهر ۱۹ و ۱۷ سالهاش بماند و بنا به دلایلی که هیچ وقت باور نمیکنیم، «نفیسه» دختر ۱۰ سالهاش را به شوهرش رضا بسپارد! آن هم در شرایطی که رابطه صمیمی و عاطفی چندانی با یکدیگر ندارند! در سکانس پایانی فیلم و جلسه دادگاه متوجه میشویم «طاهره» باردار است و اصل مشکل، عدم رضایت «رضا» برای سقط جنین است! حالا آقای قاضی با کشف خلاقانه میل طاهره به «چای قند پهلو»، اشکهای صورتش را به دلیل خلاء عاطفی و سردی زندگی مشترک میداند و علت بچه نخواستن را کشف میکند؛ چراکه «رضا» در نقطه عطف قصه و آخرین جمله خود میگوید: «بچه را به دنیا بیار و بعد از آن هر کاری میخوای انجام بده» و فیلمساز به اوج فاصله عاطفی بین آنها اشاره میکند.
«چای قند پهلو» به عنوان یک فیلمکوتاه، در کنار تمام اجراهای تخصصی که دارد، نه ادبیاتی چندان وامدار به فضای دراماتیک «ابد و یک روز» و سینمای سعید روستایی دارد و نه گرههایی چندان عمیق و شبیه به «جدایی نادر از سیمین» و سینمای اصغر فرهادی در پیچیدگیهای قصه خود ایجاد میکند؛ آنچه بیشتر تداعی میشود، سریال «زمین گرم» سعید نعمتالله و بازی همشهری عزیزمان «صادقبرقعی» در این اثر تلویزیونی است و اینکه فیلمساز به دنبال جلب رضایت کارشناسان واحد تصویب فیلمنامه در واحد تأمین برنامه رسانه ملی بوده است.
ساعت چهار (***)
محمدرضا رستمی / داستانی / ۱۵ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلمکوتاه داستانی «ساعت چهار» به روایت همزمان ۴ قصه از ۴ زندگی و ۴ روابطه بینفردی ۴ نفر در یک موقعیت مکانی و زمانی مشترک میپردازد؛ همین ایده ناب اولیه و البته تکراری، انقدر برای فیلمساز جذابیت ایجاد کرده است، تا نقص آشکار متن فیلمنامه و همچنین دیالوگهای گلدرشت، اشتباهات تصویربرداری عجولانه در قاببندیها و اجرای تمرین نشده پلانسکانسها، چیدمان ناهماهنگ میزانسن و اغراق در منطق روایی غیرقابل باور، کاتهای غافلگیرکننده و جامپکاتهای غیرمنتظره، اجرای افراطی حرکات رفت و برگشتی در صحنه و بازیهای کنترل نشده و به شدت متاثر از موقعیتهای شبهپلاتو و… اهمیت چندانی برای فیلمساز و تکنسینهای تیم همکارش نداشته باشد.
ایده روایت ۴ رابطه مشترک و غافلگیری مخاطب در پایان فیلم و همچنین اندک چاشنی روایی و خلاقانه شبیه به احترام فیلمساز به منوچهر احترامی و «شعر گربه من بازیگوشِ» در پایان فیلم و ارجاعات بینامتنی با اشاره به مضامین بیرونی و نقاشی «تداوم حافظه» اثر «سالوادور دالی» در پوستر فیلم که بر تابلو اعلانات شهری کنار میدان نوستالوژیک مفتح نصب شده است و… همه از جزئیات قابل توجه فیلم است که شاید با یک اجرای بهتر، امتیازات فیلم را افزایش میداد.
سهش (**)
محمدمهدی قاسمی / داستانی / ۶ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلمکوتاه داستانی «سهش» قصه سهیدن و ترسیدن زوج جوانی است که برای حل مشکل ناباروری مرد و بچهدار شدنشان، نذر اِداپت فرزند کردهاند و حالا که هنوز شش ماه آزمایشی فرزندخواندگی این نوزاد شیرخوار تمام نشده، زن باردار میشود؛ باردار شدن همان نذری است که هر دو با هم تصمیم گرفتهاند و برایش عهد بستهاند و ظاهراً حالا باید برای آن خوشحال باشند، اما نه تنها خوشحال نیستند که از ترس آینده و تردید آرامش روزهای فردا با هم اختلافنظر دارند. چراکه چالش اصلی آنها، تشخیص ابتلای نوزاد فرزندخوانده به بیماری اختلال فکری اوتیسم است و حالا نمیدانند به ایمان قلبی زن و اصل پایبندی به این نذر اطمینان داشته باشند و یا به دلیل تردیدهای مرد نسبت به شرایط دشوار نگهداری از فرزندخوانده مبتلا به اوتیسم، تصمیم به خداحافظی و بازگشت او به بهزیستی بگیرند.
«سهش» خلاق از منظر ایده، تایتل و روایت فیلم است و توأمان دغدغهمند از منظر موضوع تربیتی خود، به تعمیق مفهوم نذر و مضمون اخلاق و تعهدات انسانی میپردازد و اگر صدای نهچندان دلپذیر «آرون افشار» را در پخش ماشین نداشت، خیلی قابلتحمل میشد! حرکت و توقف خودرو، برای شروع کردن و پایان دادن به فیلم، تبدیل به یک میزانسن ساختاری کارآمد و در اختیار فیلم شده است. بازی علیاصغر عبدالحی و سکوت او در پلان پایانی فیلم و تردیدی که برای توجهکردن یا بیتوجهی به صدای گریه فرزندخوانده خواستهاش دارد، قلب مخاطب را چنگ میزند و البته یک موقعیت احساساتی افراطی را فراهم میکند. موقعیت احساسی درست یا غلطی که حالا برای یک تصمیم بزرگ پیش روی این زوج قرار دارد و با اتمام فیلم ذهن مخاطب را نیز رها نمیکند.
من آن جا بودم (**)
حمید قائمیمهر / داستانی / ۱۰ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلمکوتاه داستانی «من آنجا بودم» روایتگر آخرین قرار دو نفره یک زوج جوان است که از اختلافات ریز و درشت در زندگی و رابطه مشترک رنج میبرند و حالا خسته از تداوم عدم تفاهم در زندگی زناشویی، قصد دارند توافقی به این رابطه ناسازگار مشترک پایان بدهند. حالا در آخرین قرار توافقی در یک کافیشاپ، به مرور چرایی اختلافات پیشآمده در زندگی و بیان دیدگاهشان درباره پیرامون میپردازد؛ تا جایی که وقتی خود را نه در مقابل هم و در جایگاه ممکن متقابل میبینند، اختلافات تمام میشود!
فیلم از نظر ایده جنگ و جدال بر سر اختلاف دید و توافق و سازش با چرخش زاویه نگاه، در سینما و عکاسی و آثار نقاشی و گرافیکی موارد مشابه کم ندارد؛ اما نحوه مواجهه فیلمساز به قصهای با دورنمایه اختلافات زناشویی و جلب حمایت فکری و تعامل با «مؤسسه مشاوره رهآورد زندگی» به عنوان یک مؤسسه خصوصی مشاوره خانواده در مقام تهیهکننده، این فیلم را از نسخههای مشابه آن متفاوت میسازد، و کاش این گونه تعاملات ادامه یابد.
فیلمنامه «من آنجا بودم» گرچه خود را زیادی در ورطه مباحث فلسفلی میاندازد و به راحتی از این کارزار در نمیآید، اما فیلم از یک روایت جذاب و چیدمانی هماهنگ از میزانسنهای تصویری و بازیگریهای کنترلشده و درخدمت مضمون و قصه بهرهمند است؛ هماهنگی عنوان «من آنجا بودم»، با تغییر محل نشستن سوژهها در پلان پایانی فیلم، به اصل ضروری «در جای هم قرار گرفتن» آدمهای یک رابطه اشاره میکند که اگر تو باید و میتوانی جای من باشی، پس من هم میتوانم و باید جای تو باشم و اگر این درک متقابل از بامزه بودن و ترسناک بودن رویدادها در زندگی ایجاد شود، میتوانیم پرده پنجره تاریک اتاق زندگی را بالا بزنیم و با تابش نور تفاهم، مشکلات کمتری در زندگی مشترک داشته باشیم!
بازی روزگار (-)
حمید عراقی / داستانی / ۸ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
«متین» و «پویا» پسربچههای ۷ و ۸ ساله در حین بازی با اسباببازی توپ چسبونک در حیاط خانه، همدیگر را گلآلود میکنند و پدر متین برای تنبیه آنها توپ چسبونک را در صندوقچه انباری خانه پنهان میکند. حالا متین حدودا ۲۵ سال دارد و پزشک بخش مراقبت از بیماران مبتلا به کرونا در بیمارستان است. او پدرش را برای شروع درمان ویروس کرونا ویزیت و در بیمارستان بستری میکند. متین در شرایطی که پدرش تحت مراقبت است و روحیه مناسبی ندارد، به انباری منزل قدیمی پدری رفته و بعد از این همه سال ناباورانه محل نگهداری آن اسباببازی دوران کودکی را در صندوقچه پیدا میکند و به بیمارستان و کنار بستر پدرش میآورد، تا با تقویت روحیه او درمان غیرجسمی پدر را نیز آغاز کند! پدر از توضیح «دکتر ِ بابا» درباره نحوه چسبیدن ویروس کویید۱۹ به بدن انسان که شبیه به این اسباببازی است، به فکر فرو میرود و توپ چسبونک را از «دکتر ِ بابا» میگیرد و به داخل سطل زباله اتاق بیمارستان میاندازد و میگوید این هم بازی روزگار است! متین گِل باغچه از برچسب نقشه جهان بر روی بشقاب چسبونک پاک میکند و آرزو میکند راهکار درمان این ویروس در همه جای دنیا پیدا شود! ایده برچسب نقشه جهان بر روی بشقاب اسباببازی و مفهوم ابتلای جهانی ویروس کرونا، ایده جذاب از نظر نویسنده فیلمنامه است، که البته قبل از بازنویسی نهایی و پیادهسازی منطق روایی باورپذیر در پلات فیلمنامه، تصمیم گرفته آن را خودش کارگردانی کند! استفاده از دیزالو، مهم نبودن افتادن سایه شخصیتها بر دیوار بیمارستان، کیفیت ضعیف صدای دوربین و دیگر ایرادات ساختاری و تکنیکی، همگی چرایی آمدن نام تصویربردار بعد از نام طراح پوستر در تیتراژ پایانی را برای مخاطب مشخص میکند و تکلیف فیلم مشخص است!
رفلکس (**)
محمدجواد پیروزی / داستانی / ۵ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلم داستانی «رفلکس» قرار است روایتگر قصه بیتوجهی مردان جامعه باشد که گاهی حواسشان نیست و در حاشیه روابط زناشویی خود، خود را گم میکنند و نام ذخیره شده شرکت۱ و شرکت۲ و اصغرجوشکار و رضامکانیک، بیدلیل برایشان اهمیت پیدا میکند و پیگیر و نگران حال آنها میشوند!
ایده فیلم و تا حدودی شکل جسورانه پرداختن به آن جذاب است؛ «الهه» و «امید» در یک زندگی مشترک و به ظاهر بدون حاشیه هستند و فرکانس روابط مثبت است، به شکلی که الهه بدون امید برای احترام و رفع دلتنگی خودش به منزل مادر امید میرود تا با هم سبزی پاک کنند و دیگ آش بار کنند؛ در حالیکه امید تصمیم میگیرد در خانه پشت لپتاپ بماند و انتظار میکشد تا شرکت۱ پیام دو ساعت پیش را سین کند و جواب بدهد کجاست! امید در پیام ویدئویی زنی را خیلی شبیه به الهه همسرش میبیند که با مرد غریبه در کافه نشسته است و به او شک میکند، اما مشخص میشود الهه واقعا در کافه نبوده و در منزل مادر سرگرم پختن آش است و خیالش راحت میشود که خیانتی اتفاق نیافتده است! امید نادم و پشیمان میشود و تصمیم میگیرد از پشت لپتاپ بلند شود و به مادرش پیغام بدهد که برایم در کاسه خودم آش بریز و میخواهم در کاسهای که برای خودم هست آش بخورم!
«رفلکس»، قصه مرسوم امروز جامعه است و جواد پیروزی در تجربهای که از سالها کارگردانی صحنه تئاتر به کارگردانی فیلم آورده، یک موضوع جسورانه و جذاب را برای اولین فیلمش انتخاب کرده و شایسته تقدیر است؛ گرچه ضعف ساختاری برخی قاببندیها و فقدان جزئیات روایی در این تایم فیلم، نتیجه کار را از نسخه مطلوب و مورد انتظار دور ساخته است.
زندگی غروب نمیکند (*)
لیلا قربانی / داستانی / ۸ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
«هر سال تعدادی از زنان جامعه در محیط کار مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند که باعث مشکلات روحی و روانی آنها میگردد و گاها منجر به خودکشی میشود. حال بعضی از زنان در مقام دفاع از خود، فرد متجاوز را زخمی یا به قتل میرسانند که به دلیل نداشتن شاهد، در دادگاه به حبس یا اعدام محکوم میشوند و…»؛ این جملات، خلاصه داستان فیلم «زندگی غروب نمیکند» نیست، بخشی از بیانیه حقوقی فیلمساز است که در کپشن پایانی فیلم با یک زیرصدای ملودیکال آورده است.
فیلم بیشتر از اینکه به دنبال رعایت مؤلفههای ساختاری یک روایت سینمایی و دستور زبان سینما باشد، یک قصه اولیه دارد و یک دغدغهای برای ترسیم آن؛ نه فیلمنامه، نه دیالوگ و مونولوگ درست و کافی، نه میزانسن راضیکننده برای شکل گرفتن درام! «لیلا» دختر مجرد و جوان شهرستانی که برای پیشرفت کاری در رشته طراحیدوخت و مهارت تجربی خیاطی به مرکز و احتمالا تهران آمده است، در پلان غروب در شروع فیلم، با خبر میشود طرحهایش در یک شرکت طراحی تأیید شده و حالا باید برای ارائه پارهای از توضیحات به دفتر شرکت و دیدار با آقای ملکی مراجعه کند! در بازگشت به مزون محل کار و زندگیاش، حال روحی خوبی ندارد و نشانههایی از خون بر روی دستش دیده میشود. لیلا در حال تحقیق درباره قصاص قتل، در تماس تلفنی دوستش، متوجه میشود دیروز در همان ساعتی که لیلا در دفتر آقای ملکی رئیس شرکت بوده، آقای ملکی با یک قیچی توسط یک فرد غریبه زخمی شده اما خوشبختانه زنده مانده است!
لیلا حالا که متوجه میشود درگیری دیروزش با ملکی به قتل ختم نشده، روحیه خود را دوباره به دست میآورد و چند کتاب از کتابخانه انتخاب میکند و در چمدان میگذارد و برای تحویل دادن لباس عروس پرنسسی برادرزادهاش به شهرستان میرود و زندگی غروب نمیکند! در ادامه بیانیه اجتماعی کوبنده فیلمساز در تیتراژ پایانی فیلم بالا میآید.
فیلم از یک ایده جسورانه و مضمون شایستهتقدیر برخوردار است؛ اما رعایت نکردن جذابیتهای روایی و دراماتیک و اصول تکنیکی که شاید به دلیل اصرار فیلمساز به انتخاب تیم و عوامل سازنده کاملا زنانه اتفاق افتاده است، فاصله فیلم از یک معیار ساختاری مطلوب، دور ساخته است؛ تصویربرداری و قاب خلاقانه، صدابرداری همزمان و اکتفا نکردن به صدای دوربین، استفاده از بازیگر ِ مناسب کاراکتر دختر شهرستانی ِ مهاجرت کرده به تهران، توجه بیشتر به جزئیات خلاقانه در دکوراسیون و طراحی صحنه و لباس کاراکتری که خودش طراح لباس است به جای موضوع حاشیهای قرار دادن کتاب موج نوی سینمای فرانسه ژان لوک دوئن و کتاب کنکور خلاقیت نمایشی در کتابخانه خیاطی(؟!) و… میتوانست در مسیر کارگردانی، امتیازات بیشتری را برای فیلم به همراه داشته باشد. گرچه فیلم به لحاظ موضوع جسورانه و معطوف کردن افکار عمومی به بررسی ابعاد یک مسائل اجتماعی در فیلمکوتاه شایسته توجه است.
گنجشکی در سینه (*)
سیدامیر حسینینژاد / داستانی / ۴ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلم کوتاه «گنجشکی در سینه»، یک تجربه خلاقانه و مشق ِ همزمان نویسندگی، کارگردانی، تصویربرداری و تدوینگری برای فیلمسازش محسوب میشود! البته فیلمساز بیشتر از آنکه بخواهد یک چالش خودشناسی و روایت دراماتیک با موضوع تنهایی کاراکترش خلق کند، به جذابیت لوکیشن ناب و قاببندیهای تماشایی فیلم اعتماد میکند. فیلمساز غرق در لوکیشن و جذابیتهای کنتراست نور و تصویر، مخاطب را با چند خط مونولوگ دمدستی و یک ارجاع بلاتکلیف به یک رمان ژاپنی و پیرمردی که برای آزاد کردن قلب خود قفسه سینهاش را میشکافد، رها میکند. فیلم قبل از شکل گرفتن موقعیت تحول کاراکتر در انتخاب بیم گزینههای خودکشی کردن و یا ادامه دادن این مرگ تدریجی تمام میشود و تیتراژ را بالا میآورد؛ موقعیتی که میتوانست و میتواند، سکانس ورودی و کوبندهای برای یک فیلم کامل با همین فرم ساختاری جذاب باشد، که شاید وقتی دیگر!
سی تومن نقد (*****)
محمدرضا عبدالمالکی / داستانی / ۲۹ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
«سی تومن نقد» تلاش کرده است آنچه یک فیلمکوتاه قصهگو باید برای کارگردانی که میخواهد به زودی فیلم بلندش را بسازد، در خود داشته باشد! به همین شفافیت؛ فیلم دارای یک ایده تأویلپذیر و فیلمنامهای منسجم است. فیلمنامهای که مقدمه و نقطه عطف و پایان غافلگیرکننده دارد و تمامی موارد مورد نیاز برای اجرای یک کارگردانی مطلوب در اختیار فیلمساز قرار داده است. دیالوگها در فیلمنامه نه کم هستند و نه زیاد و گرهافکنی و گرهگشایی در پیرنگ داستان سر جای خود قرار گرفتهاند. بازیگران بازیهای یکدست و کنترلشده دارند و میزانسن طراحیصحنه و لباس در لوکیشن فیلم خلاقانه و مرتبط با قصه چیده شده است. حالا میماند افزودن کمی مضمون و درونمایه دینی که احتمالا کمک زیادی هم به دیده شدن فیلم در جشنوارههای داخلی خواهد کرد!
«سی تومن نقد» نمونه مثالزدنی کارگردانی خلاقانه و دکورپاژ درست یک فیلمنامه کامل با قصهای جذاب است. فیلم داستان «طمع» یک پیرمرد ِ زیادهخواه را روایت میکند که در مطالبه مادیات دنیوی، کمی زیادی طمع دارد و ظاهراً سیر نمیشود و همین مادیگرایی افراطی او، زمینه به باد رفتن بخشی از داراییاش را فراهم میکند.
داستان در بستری از یک روایت ساده و خطی قصه زندگی پیرمردی ۶۰ و ۷۰ ساله شکل میگیرد. پیرمرد از گذشته و همسر فوت شدهاش فقط یک قاب عکس سیاه و سفید به یادگار دارد و آن را به دیوار اتاق خانه حیاطدار و قدیمیاش زده است. پیرمرد تنها زندگی میکند و ظاهرا امورات را با قرض ِ غیرقرضالحسنه میگذراند! یک شب متوجه حضور غریبهای در حیاط منزل میشود و با تفنگ دولول او را دستگیر میکند و دستگیرش میشود که پسر جوان دزد منزل همسایه است! با توافق نصفنصف مبلغ ۲میلیون دزدیده شده، مثلا در حق دزد جوان لطف میکند و او را تحویل پلیس نمیدهد و قرار میگذارند بعد از چند دقیقه برود. پیرمرد با پرس و جوی تلفنی متوجه میشود مبلغ سرقت رفته از منزل همسایه حدودی سی میلیون بوده و دو میلیون نبوده است. پیرمرد کاربلد، نقشه میریزد و دزد جوان را در اتاق حبس میکند تا سهمش را از جوان بگیرد! با ورود پلیس به قصه و لو رفتن ماجرا، پیرمرد هرچه در گاوصندوق دارد را به پلیس رشوه میدهد تا ماجرا به کلانتری کشیده نشود، اما در واقع پلیسی در کار نبوده و او همدست دزدجوان است که با هماهنگی تلفنی آمده است. طمع پیرمرد، داراییهایش را به باد میدهد!
فیلم «سی تومان نقد» علاوه بر ایده و فیلمنامه و موضوع قابلقبول، از یک فرم تکنیکال و اجرای شایسته تقدیر برخوردار است؛ کارگردانی، طراحی صحنه، تصویربرداری و بازیهای روان فیلم، تقدیر مخاطب و محافل رقابتی را به همراه دارد و هم تمجید جشنواره فیلم رضوی و بنیاد فرهنگی امام رضا(ع) و همچنین جشنواره فیلمکوتاه تهران و معاونت تولید انجمن سینمای جوانان به عنوان سرمایهگذاران فیلم.
ما در خانه دختر نداریم (-)
سیدمحمد محسنی / داستانی / ۵ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
«…چهقدر سخت است زن بودن در این سرزمین… آماده نیستم برای اسیر شدن…!»؛ این مونولوگ گلدرشت ابتدایی فیلم و بیانیهی احساسی کارگردان «ما در خانه دختر نداریم» است که موضع فیلمساز را در مواجهه با جنایات طالبان مشخص میکند. فیلمساز قصه هولناک زنده به گور کردن دختر ۱۳ ساله در خانه توسط پدر و مادرش را دستمایه یک روایت جذاب و احساسی قرار میدهد، اما درحقیقت درگیری همزمان کارگردان با امر تصویربرداری و تدوینگری و تهیهکنندگی، فیلم را با یک ضعف آشکار ساختاری همراه ساخته است. با وجود اینکه قصه تکراری «زنده به گور شدن» از ترس اسارت، نمونه مشابه در تاریخ ادبیات و سینما کم ندارد، اما فیلم «ما در خانه دختر نداریم» به دلیل خلق یک موقعیت دلهره، برای مخاطب جذاب است. گرچه برخی بازیهای افراطی و اجرای ضعیف و غیرقابل باور، این حسرت را برای مخاطب حرفهای باقی میگذارد که ایکاش فیلم در قالب انیمیشن تولید شده بود.
قهوهام را تلخ مینوشم (***)
سیدقاسم مولوی / داستانی / ۷ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلمکوتاه داستانی «قهوهام را تلخ مینوشم» با خلق یک موقعیت چالشبرانگیز و شبهطنز به روایت تناقضهای تلخ و تضادهای شیرین و شکرزدهی افکار انسانها میپردازد! قصه فیلم در بستری از یک جلسه ملاقات دونفره برای نوشیدن قهوه در کافیشاپ شکل میگیرد و استاد درمانگر و شاگردش، سخت و عمیق مشغول رواندرمانی و تمرین رهایی اندیشه و آزادسازی ذهن هستند! اما چالش اصلی فیلم، زمانی شکل میگیرد که استاد مجرب و مدعی مهارت کنترل ذهن، با یک موضوع بسیار ساده باز نشدن پاکت شکر، کنترل افکارش را از دست میدهد و تصمیم میگیرد قهوهاش را تلخ بنوشد! ساختار فنی فیلم دارای یک اجرای تکنیکال و قابل قبول است؛ کارگردانی دکوپاژ شده، تصویربرداری حرفهای در اجرای عمق میدان و نورپردازی جذاب، بازیهای ِ کنترل شده از بازیگران حرفهای و متناسب با نقش، دیالوگهای درگیرکننده و پرداختن به جزئیات در فیلمنامه، همگی به همراه شدن مخاطب با فیلم کمک میکند. اما ریتم کند در نیمه دوم، پایان فیلم را با شروع جذاب آن متفاوت ساخته است.
«رضا توکلی» و «مهناز رودساز» در شکلی جذاب به همان نقشهایشان در فیلمنامه شبیه هستند که مخاطب حین تماشای فیلم تصور میکند، متن فیلمنامه براساس تواناییهای فردی و بازیگری آنها نوشته شده است؛ از مهارت گفتاری گرفته تا میمیک صورت و بازیهای زیرپوستیشان.
قبر (*)
سجاد ترابیان / داستانی / ۸ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلمکوتاه داستانی «قبر» در یک لوکیشن بینظیر به دنبال خلق موقعیتی سورئال و تخیلی است؛ فیلمساز تلاش میکند مفاهیم و ارجاعات بینامتنی قصهی خود را بر مرزی از واقعیت و خیال، خواب و رویا روایت کند. فیلم به لحاظ بهرهمندی از یک لوکیشن ناب و چالش کوبنده در شروع، جذاب است اما کارگردان فیلم که اتفاقا خودش هم بازیگر و هم نویسنده و هم تهیهکننده پروژه است، بیشتر مجذوب لوکیشن بوده و خیلی برای باورپذیری و منطق روایی داستان تلاش نکرده است.
جوان حدودا ۲۲ سالهای با جیپ استیشن و یونیفرم لباسکار، برای دفن یک جنازه به قلعهای متروکه در خارج از شهر وارد میشود. بعد از اتمام کار در یک روز معمولی، هنگام برگشت به خودروی آنتیک، متوجه میشود سوویچ را گم کرده است و برای پیدا کردن آن خیلی آرام و بدون دلهره از ماشین پیاده میشود و سیگارش را روشن میکند و قدم زنان به سمت قبر داخل قلعه میرود. با مشاهده خالی بودن قبر وحشت میکند و سراسیمه به سمت قبرهای دیگر قلعه میرود. نقطه عطف فیلم، همین چنگ زدن خاک قبرهای قلعه و نبش تاریخ است که البته بیشتر از اینکه یک موقعیت سانتیمانتال و دراماتیک داشته باشد، به خاکبازی تصنعی شباهت دارد. مامور حرفهای فیلم با گریم و چهرهای که اصلا به حرفهای نمیخورد، در سکانس پایانی به سمت خودرو برمیگردد و در کابین پشت خودرو تعدادی جنازه تلنبار شده میبیند، تیتراژ بالا میآید و تمام!
فیلم در کنار لوکیشن جذاب، یک فرم روایی انتزاعی و لحنی شبهاکسپرسیونیسم دارد برای خلق یک خودشناسی و تبیین مفهوم آثار گناه تلاش میکند. از سوالات مبهمی که کارگردان به وجود آورده است، یک اقدام غیرحرفهای و علت درج نام عباس جلالیپور در کنار نام خودش به عنوان تنها بازیگر فیلم است. که اگر به دلیل هنرور نقش جسد باشد، سوال تکرار میشود که چرا نام هنروران دیگر فیلم در تیتراژ نیامده است.
بومرنگ (***)
زهرا میری / داستانی / ۹ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلمکوتاه «بومرنگ» در بستری از ایجاز نور و تصویر در فضایی متاثر از متافیزیک و اکسپرسیونیسم به روایت یک موقعیت چالشبرانگیز میپردازد. فیلمساز در یک لوکیشن بینظیر و طراحیصحنه، نورپردازی، تصویربرداری، جلوههای ویژه، جذاب و مثالزدنی به همراه کمی خلاقیتهای کارگردانی، داستان سرگشتگیهای روحی و روانی کاراکتر فیلم را روایت میکند که بعد از انجام قتل دچار درگیری فکری شده و تا مرز جنون پیش میرود.
جوانی در حین سرقت مسلحانه از طلافروشی، مرتکب قتل شده است و حالا دارد در فکر و خیال خود، صحنه قتل، طناب کنفی دار آویخته دور گردن، آلت قتل و چهره مقتول را در رویاهای خود تصور میکند. تلاش مثال زدنی فیلمساز برای خلق موقعیتی بینظیر و قصهگویی در بستری از تکنیکهای خاص نورپردازی و تصویربرداری، حالا بومرنگ را از نمونههای مشابه و آثار تولید شده همزماناش متمایز میکند. گرچه مرور چند دیالوگ یا مونولوگ در این تایم طولانی روایت، میتوانست از ابهام قصه بکاهد و به تماشاییتر شدن فیلم بیافزاید.
رضایتنامه (**)
محمدرسول شفیعی / داستانی / ۵ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلمکوتاه «رضایتنامه» روایت همزمان ۳ قصه و ۳ خانواده و ۳ چالش بینفردی است که فیلمساز در ۳ لوکیشن خودرویی آنها را روایت میکند؛ ایده جذاب و مناسب مدیوم و ساختار فیلمکوتاه، درباره راضی شدن آدمهایی است که نمیخواستند رضایت بدهند، اما با اتفاقی قرار گرفتن خودروی درحال حرکتشان مقابل بارگاه امام رضا(ع) در شهر مشهد مقدس، ایجاد یک حس ضمانت را تجربه میکنند و رضایت میدهند. فیلم از جنبه اجرای فرم فاصله زیادی باایده ناباش دارد؛ اگرچه بازی شکل گرفته بین تایتل فیلم با مفهوم «رضا» و «رضایت»، تا حد مطلوبی معانی مورد نظر فیلمساز را در ذهن تداعی میکند، اما افسوس اقدام عجولانه و احتمالا محدودیتهای متداول پروداکشن و هزینههای تولید، فاصله تکنیک فیلم را تا شکل ایدهآل و متناسب با ایده آن دور ساخته است.
ایده ایجاد یک چالش برای رضایت دادن و رضایت گرفتن کاراکترها در فیلم جذاب است، اما تولید و پرداخت کمی عجولانه، این احساس را بوجود میآورد که فیلم ناقص است. از ماجرای نارضایتی و رضایت غافلگیرکننده مادر برای اهدای عضو فرزندش گرفته که ای کاش برای باورپذیری بیشتر چند تماس تلفنی از بیمارستان و متقاضیان گرفته میشد، تا اجرای تصنعی طلبکاری در قصه طلبکار ناراضی و تمدید مهلت پرداخت، همچنین دیالوگ عجیب سهیلا که میگوید «دفعه آخر تو باشد که اینجوری من را راضی میکنی» در قصه راننده وانت و درخواست مهلت ماندن برای کسب روزی حلال و… همه روایتهای بدون جزئیاتی هستند میتوانستند لایههای معنایی بیشتری را به فیلم اضافه کنند.
سرخابی (-)
علی پورطالبی / داستانی / ۱ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلمکوتاه «سرخابی» روایتگر لحظه شهادت یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که در این لحظه ملکوتی، عکس پسربچه ۶ ساله خود را در دست گرفته و نگاه میکند. انگشتان خونی او بر عکس پسرش اثری همچون انگشت زیر برگه رأی شرکت در انتخابات باقی میگذارد، با این تفاوت که آن اثر انگشت آغشته به رنگ آبی و این اثر انگشت به رنگ سرخ است؛ «سرخابی» اگر از اجرای تکنیکال و نزدیکتری به استانداردهای تصویر و قاببندی و صدا بهرهمند بود، شاید با این ایده استعاری اثر انگشت فرصت بیشتری برای دیده شدن پیدا میکرد. با آرزوی توفیقات روزافزون!
نُه شب (*)
سیدمحمود شریفیاصل/ داستانی / ۸ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلم داستانی «نه شب» قصه نذر مادر بزرگی را روایت میکند که نگران از نحوه ادای نذرش و برپایی روضه خانگی در ایام محرم است؛ چراکه به دلیل محدویتهای بهداشتی در ایام انتشار ویروس کرونا، همسایههای محله برای شرکت حضوری در مراسم روضه تردید دارند.
مادر بزرگ همراه با سجاد نوه ۸ سالهاش تدارکات مراسم روضه را مهیا میکنند، از دعوت خانه به خانه مهمانها گرفته تا نصب پرچم و پارچههای کتیبه. در ساعت موعود ۹ شب، اما هیچ یک از همسایهها به مراسم روضه نمیآیند و حاجآقا روضه را با حضور مادربزرگ صاحبخانه و سجاد نوهاش شروع میکند. سجاد که تماموقت گوشی موبایل در دستانش است، تلاش میکند با استفاده از قابلیت انتشار ویدئوی زنده در شبکه اجتماعی اینستاگرام، تعدادی مهمان به صورت مجازی به روضه منزل مادربزگ اضافه کند. «نه شب» از خلاقیتهای کارگردانی و تصویربرداری و بازیگری توانمند برخوردار است، اما آنچه فیلم ندارد، منطق روایی و جنبه باورپذیری است. اینکه پدر و مادر سجاد و دیگر فرزندان مادربرزگ کجا هستند، و چرا حتی ۱ نفر از فرزندان در مراسم مهم برای مادرشان حضور ندارند؟! «نه شب» هنوز یک ایده اولیه است و موضع فیلمساز در جایگاه استفاده درست و غلط از تکنولوژی اینترنت و میزان وابستگی کودکان به تلفن همراه، آن هم قبل از اجرای طرح صیانت، هنوز بلاتکلیف است.
آرامگاه (*****)
علی دارایی / داستانی / ۱۵ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلم داستانی «آرامگاه» با مجموعهای از قاببندیهای خلاقانه، فیلمنامه ساده، جذاب و تلخ «مجید حلوایی» را روایت میکند؛ روایتی جذاب از چالش مبهم مرگ یک نوزاد در خانه و دغدغه مادر تنهای او برای دفنش که ذیل چیدمانی بینظیر و خلق چند موقعیت دراماتیک با صحنهپردازی و نقطهگذاریهای درست و بهجا انجام میشود و مخاطب میخکوب را تا پایان فیلم با فیلمساز همراه میکند.
«آرامگاه» به روایت فلاکت مادر حدوداً بیست سالهای میپردازد که در نبود شوهر فراریاش، متوجه گریه نکردن و نفس نکشیدن نوزاد شیرخوارش در خانه میشود و با مشکلات نداشتن شناسنامه نوزاد و در دسترس نبودن مدارک شناسایی پدرش برای گواهی فوت و جواز دفن مواجه است؛ نه راهی پیش رو برای پیگیری دفن قانونی دارد و نه از پس راضی کردن گورکن برای دفن غیرقانونی برمیآید؛ مستأصل و ناتوان، در آخرین شب مادریاش، نوزاد را در خانه غسل میدهد، در گوشش لالایی میخواند و اشک میریزد، در ملافه سفید قنداق میکند و عطر میزند که بو نگیرد و فردا صبح در کارتن مقوایی دستگاه ویدئو سیدی کمبو، چسبپیچ میکند و تحویل پیشخوان شرکت باربری پیک به مقصد پذیرش بهشت زهرا میدهد. به همین شدت تلخ و تراژیک!
«آرامگاه» نه زیاد است و نه کم!؛ فیلمساز، آگاه و مشرف بر قصهاش، تلاش میکند ضمن ارائه روایتی تأثیرگذار و قصهای ناب از یک موقعیت چالشبرانگیز، استیصال و درماندگی مادری را روایت کند که در غربت مظلومیت و تنهاییاش، سعی میکند حق مادری خود را به سرانجام برساند. او میخواهد برای یک دفن آبرومند فرزندش تمام تلاش خود را به کار گیرد؛ تلاشی که در انتها به تکیه دادن به تیر چراغ برق و اشک ریختن در تنهایی خلاصه میشود.
متواری (***)
سیدمهدی میرغیاثی / داستانی / ۴ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
«متواری» یک لوکیشن ناب سینمایی و قصهای چندلایه و سرشار از مضامین بیرون داستانی دارد، حالا اینکه اجرای دستور زبان سینماتوگرافی در بازیها و موقعیتی که بازیگران در آن قرار گرفتهاند به صحنه نمایش شباهت دارد، بحث دیگری است. اجرای موقعیتها کمی تصنعی هستند، از نحوه کشیدن کیف در ابتدای فیلم گرفته و ادای دیالوگ «بده من رضایتنامه طلاق رو»، تا شکل رگباری اطلاعات دادن پیمان هنگام بیرون ریختن محتویات داخل کیف ستاره، تعویض یک پرده به پرده دیگر در آثار نمایشی را یادآوری میکند. از چندبار شنیدن و تاکید نام «برگه رضایتنامه طلاق» که همزمان داریم آن را میبینیم گرفته تا بغض پیمان موقعی که متوجه میشود ستاره برای امضای رضایتنامه طلاق همراه خودش خودکار نیاورده است.
«متواری»، به دنبال روایت جمله پشت عکس دونفره سالها پیش «پیمان» و «ستاره» است؛ «رفیق نیمهراه نمیشم! امضاء ستاره!» و حالا ستاره با بازی «زکیهبهبهانی» این عکس را به برگه رضایتنامه طلاق توافقیشان الصاق کرده و برای پیمان متواری آورده است. اما پیمان با بازی «حمید لاجوردی» که به دلیل بدهکاری به عالم و آدم و طلبکاران به حاشیه شهر آمده، نه بستهبندی عاشقانه بسته میوه و شیرینی را میبیند و نه دستی که فنجان نوشیدنی را به سمت او دراز کرده؛ حتی متوجه نمیشود ستاره آگاهانه و از روی قصد همراه خودش خودکار نیاورده است! حالا این ستاره است که کنار جای خالی پیمان زانو زده و تصمیم دارد همچنان رفیق نیمهراه نباشد و منتظرش بماند.
گاهی واقعا دیر میکنیم (*****)
مریم صالحپور / داستانی / ۱۱ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلمکوتاه «گاهی واقعا دیر میکنیم» به روایت دلتنگیها، تردیدها و درگیریهای فکری آخرین ساعات قبل از مهاجرت «نفس» میپردازد؛ نفس دختر سیساله و شاغل در یک شرکت خصوصی است و برای امینی کار میکند. حالا شرایط مهاجرت شغلی برایش فراهم شده و میخواهد چمدان خاطرههایش را بندد و به قول خودش «قبل از شروع ترسیدن، دل به کابوس بزند» و عازم سفر شود، اما تردیدهای فراموش کردن خاطرات و وابستگی به گذشته او را رها نمیکند. تردیدهای البته مبهمی که تصمیم رفتن و یا نرفتن، با خود بردن و یا نبردن قاب عکس، برداشتن و یا جاگذاشتن پاسپورت را برای نفس دشوار میکند.
«گاهی واقعا دیر میکنیم»، بیشتر از اینکه به دنبال پاسخ به سوالات شکل گرفته در ذهن مخاطب درباره علت این همه درگیریهای فکری و نارضایتی نفس و نیمه پنهان زندگی او باشد، درگیر سختگیری و وسواس کارگردان فیلم برای یک اجرای خلاقانه و جذاب و چیدمانی از یک مجموعه میزانسنهای منحصر به فرد است؛ طراحیصحنه و لباس شایسته تقدیر، نقش و کارکرد موثر عنصر صدا و موسیقی و افکتهای صوتی که به خدمت فیلم گرفته شدهاند، بازیگری کنترلشده و دیالوگهای مبتنی بر لحن فیلم و… همه و همه شرایطی را فراهم میکند تا مخاطب دنیای خود را در دنیای نفس پیدا کند و همنفس با نفس تا پایان فیلم با فیلمساز همراه بماند.
«نفس» حالا در بین فلاشبکها و فلاشفورواردهای قصه، افسوسهای مادر خستهاش را میبیند که آرمانی جز خدمت و سالاد و دلمه ندارد، حسرت پنهان پدری را تماشا میکند که به آرزوها و خواستههایش نرسیده است، از خشونت بیمورد برادری سخن میگوید که درگیر چالش بیهدفی نسل خود است، و همچنین سرگرمیهای پوچ خواهر بزرگتر و احساسات سرکوبشده خواهر کوچکش را نشانه محکمی برای بغض و فریاد سرشار از سکوت خود میداند. نفس بیشتر از همیشه به دنبال یافتن خویشتن خویش در دنیای گذشته و یک تصمیم سخت و بزرگ برای آینده است؛ تصمیمی که بیش از اینکه تردید او درباره برداشتن پاسپورت یا جاگذاشتن آن باشد، بوی اعتراض و سکوت میدهد.
دلتنگی (***)
میلاد محمدی / داستانی / ۵ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلم کوتاه «دلتنگی» به روایت غم تنهایی یک پدربزرگ میپردازد که برای برقراری ارتباط با نوه تینیجر و همخانهاش، علاوه بر اینکه رخت و لباس و تیشرتهای مارکدار او میشورد، به دنبال پیداکردن یک راهکار و ابزار ارتباطی با اوست!
گذشته از فیلتر تصنعی تصویر که حتی تیتراژ فیلم را غیرطبیعی کرده است، ایده جذاب فیلم، دیالوگها و فیلمنامه «ابوالفضل بلغندر»، تصویربرداری و قاببندیهای عکاسی شده، کارگردانی و چیدمان صحنه و… همگی شایسته تقدیر هستند؛ هارمونی بوجود آمده در انتخاب هوشمندانه لوکیشن و طراحیصحنه خلاقانه و اجرای دکور مثالزدنی و درخدمت شخصیتپردازی فیلم درآمده است. استفاده از پوستر بتهوون بر دیوار خانه، ساسپیندر برای پدربزرگ و نوع آرایش موهای نوه کارکردی در راستای شخصیتپردازی فیلم ایفا میکند؛ پدربزرگ برای برقراری ارتباط با نوهای که خود را در اتاق و غرق شبکههای اجتماعی زندانی کرده، تصمیم میگیرد یک تلبت متصل به اینترنت بخرد و به کمک فروشنده و از طریق ساخت حساب کاربری و ارسال پیام در اینستاگرام، نوهاش را غافلگیر کند. فیلم از نظر ایده انتخاب یک ابزار ارتباطی برای یک موقعیت بدون ارتباط، نمونه مشابه کم ندارد، اما خلاقیتهای روایی و صحنهپردازی، «دلتنگی» را اثری شایسته تقدیر و مثالزدنی کرده است.
رها (*)
محمدجواد زرنوش / داستانی / ۶ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلمکوتاه «رها» فیلمی جسورانه و مدعی مذمت قضاوت آدمهای جامعه و پیرامون ماست! فیلم به روایت همزمان قصه آدمهایی میپردازد که بر حسب اتفاق در یک موقعیت کنار هم میآیند و هر کدام داستانی جدا درباره زندگیشان دارند ولی حالا کنار هم قرار گرفتهاند. ایده قرار گرفتن دختربچهای کم شنوا در موقعیت مواجهه با جامعه و قضاوت آنها در قدم اول جذاب است اما به خوبی به آن پرداخته نمیشود؛ دختربچهای ۵ ساله و کمشنوا در پارک به انتظار مادرش نشسته است که مورد قضاوت و سرزنش دو دختر جوان قرار میگیرد. دختران جوان ضمن صحبت درباره آینده و پیشنهادهایشان، از جواب سلام ندادن دختربچهای که سلام آنها را نشنیده ناراحت میشوند، اما خودشان از قضاوت کردن دیگران گلایه میکنند. کارگردان فیلم «رها» اثبات کرده است از پس بازی گرفتن و بازیگردانی و مدیریت صحنه به خوبی بر میآید، اما در کنار این توانایی صحنهگردانی و مدیریت تولید یک پروژه، جای خالی یک فیلمنامهنویس و خلق لایههای معنایی و جزئیات دراماتیک برای پرداخت بهتر کاراکترها در فیلمنامه یک فیلمکوتاه احساس میشود. «رها اگر یک پلانسکانس یا فیلم یک دقیقهای بود، توقع ایجاد تعلیق و غافلگیری و پرداخت باورپذیر منطق روایی را برای مخاطب به وجود نمیآورد، اما آن چیزی که برای کارگردان اهمیت داشته، مشق تمرین صحنهگردانی سینما و به سرانجام رساندن یک پروژه تولید بوده که به خوبی از پس آن برآمده است، ولو بدون درام!
مرگ تدریجی (*)
محمد المحمداوی / اکسپریمنتال / ۵ دقیقه / بخش مسابقه نگاه نو
فیلمکوتاه «مرگ تدریجی» گرچه مدعی روایت قصه یک شکست عشقی و یک گل رز قرمز و یک انتظار تلخ در قرار ملاقاتی نافرجام و یک تکیه دادن به درخت و البته سیگار کشیدن و درنتیجه پله پله رسیدن به مرگ است، اما فیلمساز بیشتر از اینکه به دنبال قصهپردازی و ارائه یک خط روایی دراماتیک باشد، برای رسیدن به یک فرم خاص و قاببندی و روایت آوانگارد تلاش کرده است. شاید اگر در مرحله نگارش فیلمنامه، جزئیات داستانی و اندک دیالوگ یا مونولوگی به متن فیلمنامه اضافه میشد و اگر در مرحله اجرا شرایط تولید مهیاتری برای فیلمساز جوان و خلاق وجود داشت و فیلم از مشکلاتی همچون فوکوس اتوماتیک دوربین، موقعیتهای غلط سوژه در قاب، استفاده از زوم به جای تراولینگ و کاتاین و تصویر بدون عمق میدان و… مواجه نبود، و برای دفاع از فرم جذاب و تکنیکال فیلم، در موقعیت قابل قبولتری قرار میگرفتیم.
استارلت (******)
محمدجواد حکمی / داستانی / ۱۷ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
فیلم کوتاه «استارلت» به روایت تردیدها در بزنگاه تصمیمگیری سرنوشتساز زندگی و تظاهر و نقش بازی کردن برای دستیابی به اهداف میپردازد؛ تصمیماتی که برخی از ما انسانها، مثل یک «ستارهکوچک بازیگری» یا به تعبیری همان «جوجهبازیگر» برای واقعی وانمود کردن آن، صحنهسازی و پنهانکاری میکنیم.
«الهام» و «مرتضی» یک دختر ۷ و ۸ ساله دارند و رابطه سردی را در زندگی زناشویی خود تجربه میکنند. مرتضی پیمانکار ساختمانی است و قبلاً در دادگاه تعهد داده به خشونت در خانه پایان خواهد داد و ظاهراً برای آرام کردن روحیه عصبی و خشن خود که عامل فاصله عاطفی با الهام است تلاش میکند برای ناهار، تنها و در اتاق کار و خواب وقت بگذراند. الهام کارمند بخش خسارت شرکت بیمه است و به توجهات همکاران و مردان غریبه توجهی ندارد، اما عطر کوکوشنل میزند و سکوتی سرشار از احساس نیاز عاطفی دارد، اما راهی پیش پای خود نمیبیند. الهام که در فکر گرفتن رای طلاق در دادگاه خانواده و جدایی از مرتضی است، یک کاربلد برای صحنهسازی ضرب و شتم در خانهاش استخدام میکند و به شکلی وانمود و تظاهر میکند که زن و شوهر همسایه باور میکنند و در دادگاه به نفع او شهادت میدهند که از شوهرش کتک خورده است. الهام در روز دادگاه با توجه به این توضیح قاضی که اگر برای شهادت دیگران از قبل با آنها هماهنگ کرده باشد، به ظاهر حکم طلاق را به دست آورده است اما در حقیقت همچنان یک زن شوهردار به حساب میآید، تردید میکند و حالا که در اتاق دادگاه تنها شده است، در لحظه امضاء کردن صورتجلسه دادگاه به فکر فرو میرود!
فیلم «استارلت» دارای قصهای جذاب و با یک موضوع اجتماعی ارزشمند است که چیدمان جزئیات و شخصیتپردازیها به درستی در فیلمنامه پیگیری شده است. فیلمنامه به جز ابهام چگونگی خروج ضارب کاربلد از خانه در سکانس همدستی برای صحنهسازی ضرب و شتم، یک فیلمنامه مثالزدنی و کامل و با شروع و پایان و نقاط عطف و غافلگیری پایانی است. رابطه مفهومی متن فیلم، موضوع صحنهسازی در پروندههای خسارت شرکت بیمه، کلاس بازیگری «روژینا» و همچنین تماشای نقش بازی کردن توسط «الهام»، یک چرخش معنایی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند، به طوری که مخاطب علاقهمند است پس از پایان فیلم به مرور دوباره این مفاهیم در ذهن خود ادامه دهد.
یک همبازی (**)
سیدمحسن موسوینژاد / انیمیشن / ۸ دقیقه / بخش مسابقه اصلی
انیمیشن «یک همبازی» قرار است قصهگوی اخطار دهنده تنهایی آدمهای تنها و غفلتزده نسل امروز باشد، به همین صراحت و به دور از یک روایت خلاقه سینمایی و غیرمستقیم! فیلم از یک فضای قصهگو، جذاب و فانتزی همچون انیمشینهای کودکان برخوردار است، اما به یقین کودکان را مخاطب خود قرار نمیدهد و مخاطب اصلی فیلم میانسالان و بزرگسالان نسل امروز هستند که احتمالاً قرار است بعد از دیدن این فیلم تدبیری کنند تا در آینده خودشان و تکفرزندهایشان تنها نباشد!
فرم تکنیکال فیلم حکایت از تیم سازنده حرفهای و کاربلد دارد که اجرای استانداردهای انیماتوری از کاراکترپردازی تصویری تا دوبله و صداگذاری در سطح حرفهای، تخصص مسلم آنهاست؛ بازی نمادین با تابلو «سرای سالمندان» و «مهدکودک شکوفههای امید» و روایت غیرخطی و فلاشبکها و فلاشفورواردها، مؤلفههایی هستند که در مرحله نگارش فیلمنامه به پلات داستان افزوده شدهاند و قصهپردازی فیلمنامه تا حد متوسطی صورت گرفته و داستان را شکل داده است.
اما «یک همبازی» در مسیر قرارگیری به عنوان اثر سینمایی کوتاه و ناب، چند تناقض روایی مشهود دارد؛ درگیری شدید فیلم با امر پندآموزی افراطی و این شکل پرداختن مستقیم به موضوع تکفرزندی و آسیبشناسی کاربردی آن، همان بالا گرفتن تابلوی «ببینید چقدر تکفرزندی بد است» و سطح فیلم را تا یک تیرز سفارشی برای معاونت امور خانواده یک مرکز یا نهاد خاص پایین میآورد؛ «دیالوگها و مونوگهای مستقیم و غیرخلاقانه»، «تکرار آنچه داریم در تصویر فیلم میبینیم» و «توضیح آنچه داریم در صدای فیلم میشنویم»، فیلم را از یک دستور زبان وفاداری به اصل مینیمالیسم در سینمای کوتاه، فاصله میدهد و به یک پارت از داستانکهای سریالی تصویری مناسب شبکه کودک نزدیک میکند. با آروزی توفیقات روزافزون!
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
Saturday, 11 January , 2025