بررسی لایههای درونی مجرم در «چپدستها»
شهر بیست/ معصومه حسنزاده: رمان «چپدستها» اولین اثر از یونس عزیزی است که توسط انتشارات شهرستان ادب اسفند ماه ۹۹ منتشر شده است. به عنوان اولین اثر نویسنده، رمان قابل توجهی است، داستان سربازی به اسم «آصف» که برای جور کردن هزینه درمان خواهر سرطانیاش به فرار یکی از زندانیهای محل خدمت خود کمک میکند.
یک رمان شخصیتمحور با مضمون خلافکاری که نویسنده در لایههای درونی، نگاه خودش را به انسان مجرم بیان میکند. نویسنده معتقد است مجرمشدن چیز عجیب و پیچیدهای نیست، وقتی عرصه بر کسی تنگ شود، جرم و جنایت از او سر میزند؛ و این استدلال را در بخشی از رمان اینگونه بیان میکند: «اوایل نمیدانستم چرا مزه غذاها جور دیگری است. نه مرغ و کباب طعم خودشان را داشتند و نه قیمه و قورمه. همه انگار طعموبوی خودشان را از دست داده بودند. گمان میکردم به خاطر زیاد بودن پخت و پز روزانه است. به هر حال درست کردن غذا برای دو هزاروپانصد نفر کیفیتش به اندازه یک غذای دونفره نمیشود. بعدها فهمیدم برای کنترل قوه شهوانی جوانهای به اصطلاح عزب این روشها را کارآمد میدانند. وقتی به اتفاقهای داخل بند و آسایشگاه فکر میکنم، به نقش کافور و غیر کافور مشکوک میشوم. شهوت که بیدار شود کافور و غیر کافور نمیشناسد، راه خودش را پیدا میکند. اکبری همیشه میگوید زندان برای جامعه مثل کافور است. اندکی میتواند بزه را کنترل کند. اما وقتی زندانها پر شوند و دیگر اتاقی برای حفظ پیدا نشود، جرم راه خودش را پیدا میکند. مثل شهوت، وقتی که بیدار شود کافور و غیر کافور نمیشناسد.»
به شخصه «چپدستها» را از نظر توصیفات و خلق فضا رمان موفقی میدانم. فضای برفی و سرمای حاصل از برف خیلی خوب توصیف شده است. فضای سرد و زمستانی زندان به خوبی به من منتقل شد و استفاده از جملات کوتاه برای این فضاسازی را شگردی قابل توجه میدانم. عباراتی مثل «زوزه ماشینها»، «هوم تیرهای برق»، کافی است تا یک فضاسازی عالی را از مینیبوسی که آصف سوار شده را به ما بدهد.
این فضاسازی و توصیفات گیرا از همان ابتدا مثل تکههایی جذاب از یک پازل روبهروی من بود و مشتاقانه منتظر جلوتر رفتن و اتمام رمان بودم. هر چند بعضی واژهها مثل «پست کلید»، «کریدور»، «پوسته داخلی» و… برای من که تا به حال زندان نرفتهام ناآشنا بود و فضای زندان برایم به خوبی قابل تصور نشد و یک جاهایی واگویههای ذهنی زیاد و کم بودن دیالوگها کلافهام میکرد، ولی آنچه باعث شد رمان پس از خوانش اول همچنان برایم یک پازل به هم ریخته به نظر بیاید تا یک قاب قابل نمایش، مشکل فلشبکها بود.
مشکلی که از فصلهای اول من را گیج کرد و مجبورم میکرد به فصلهای گذشته رجوع کنم. در بعضی فصلها این مشکل همراه با نبود نشانههای لازم کار را برایم سختتر میکرد و تنها چیزی که من را برای ادامه رمان ترغیب میکرد قلم روان و نثر پاکیزه نویسنده، توصیفات جذاب و فصلهای کوتاه بود. همین ویژگیها کفایت میکند تا مخاطب دست از رمان برندارد و آن را تا نون پایان به اتمام برساند. با توجه به این اثر امیدوارم خیلی زود رمانهای بعدی را از این نویسنده بخوانم.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
Sunday, 12 January , 2025