مشق نور
شهر بیست/ سرویس فرهنگ و هنر _ وجیهه غلامحسینزاده: ستون «الف» را که بنا میکند میافتد توی چاله «نون»، قلم که به کاغذ میرسد، موج مرکب توی ذرات کاغذ دست به دست میشود، بالای بلندی چاله «نون» که میرسد سیاهی مرکب توی سفیدی کاغذ محو میشود، حالا رسیده است به همانجا که دوستش دارد، همان واژهای که همیشه وقت نوشتن، ذرات کاغذ انگار به نوبت میایستند برای بوسهزدن بر قلم، قلم سُر میخورد بینشان و روان و آرام مینویسد «الله».
سرش را بلند میکند، کمرش را صاف میکند، زیر لب «یا الله» میگوید و ادامه میدهد. «جیم» جمیل را به «لام» که میرساند، جانی به جوهر قلمش نمانده، قلمش را توی دوات که میزند دوباره وقت رقص مرکب روی کاغذ است، از «یای» یحب تا «لام» جمال را مینویسد و من به چرخش مچ دستش روی کاغذ خیره شدهام، انگار که قاصدکی روی موج باد سوار باشد، همان قدر رها روی کاغذ میچرخد و مینویسد. نور بالای میزش را بیشتر میکند بالای جملهاش ریزتر مینویسد: «قال امام صادق(ع)»، صدایم میکند و میگوید: «تمام شد». چشم میاندازم به کاغذ سفید بیارزشی که حالا با قلم او قیمتی شده، رویَش نوشته «إِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَال»(خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد).
زیبایی، همان چیزی که دورتادور اینجا پیدا میشود، خانهای که شبیه یک موزهای کوچک است، از تابلوهای خوشنویسی تا کاشیهای حرم ائمه اطهار(ع) گرداگرد دیوارها را پوشاندهاند. یک نمایشگاه کوچک از همه چیزهایی که رنگ و بوی هنر دارند اینجا پیدا میشود، اینجا یعنی خانه و شاید بشود گفت محل کار استاد «علیرضا بخشی»، هنرمند خوشنویس و کاتب قرآنی که نیمی از عمرش را با همین قلم و کاغذ و جوهر گذرانده و با دستهایش نقش هنر نشانده روی سفیدی کاغذ.
خوشنویسی را از سالهای نوجوانی آغاز کرده و حالا که به ۵۲ سالگی رسیده است، قلم از دستش نیفتاده. مهندس عمران است و کارشناسی ارشد پژوهش هنرش را از دانشگاه تربیت مدرس گرفته. سالها رئیس انجمن خوشنویسان قم بوده و خوشنویس تربیت کرده و حالا کارنامه هنریاش پر شده از رتبههای برتر جشنوارههای مختلف خوشنویسی از جمله دو دوره نخست جشنواره خوشنویسی فجر اما آنچه در سالهای زندگیاش میدرخشد هیچ کدام از این جایزهها و مدارک نیست.
از همان کودکی و نوجوانی با بچههای دیگر فرق میکرد، هم سرش توی کتاب و درس بود و شاگرد اول کلاس، هم هرجایی که نشانهای از هنر بود سروکلهاش پیدا میشد، از آن شاگرد اولهایی که سوگلی معلم کلاس میشوند. خودش میگوید کلاس پنجم ابتدایی که بود عکس علامه طباطبایی را با پرگار، بزرگ کرد و کشید، بعد هم که معلم، نقاشیاش را دید از او گرفت و بالای تخته سیاه کلاس نصب کرد. همین تشویقهای آقای معلم کنجکاوی و علاقهاش را بیشتر کرد که به سمت هنر برود، آنقدر که بدون اینکه بداند خوشنویسی چیست، کتابهایش را میخرید و عکسهایش را نگاه میکرد.
اما خوشنویسی تنها علاقه علیرضای نوجوان آن روزها نبود، خودش میگوید: «توی آن سالها به خاطر تأثیرات جنگ به ورزش رزمی هم خیلی علاقه داشتم و به خاطر اینکه ورزش از کلاسهای هنری خیلی رایجتر بود، حدود سالهای ۶۵ بود که کاراته رو شروع کردم و تا کمربند سبز هم پیش رفتم».
بین دوگانه علاقههای علیرضای آن سالها یعنی ورزش و خوشنویسی، ورزش شانس بیشتر داشت اما شانس چندان هم برایش وفادار نبود: «یک روز که داشتم از باشگاه برمیگشتم جلوی هلال احمر قم کاغذی را دیدم که رویش نوشته بود «ثبتنام کلاس خوشنویسی»، تازه همان زمان بود که فهمیدم کلاسی هم برای خوشنویسی وجود داره، بلافاصله رفتم داخل و ثبتنام کردم، استادم زینالعابدین اسماعیلی بود، روز اول، استاد اسماعیلی سرمشقی داد و من تا روز دوم کلاس، یک دفتر چهل برگ را کامل مشق کردم که هنوز هم بعد از سالها، این دفتر را نگه داشتهام».
همان آگهی کلاس خوشنویسی مقابل ساختمان هلال احمر قم بود که علیرضای نوجوان آن سالها را توی یک دوراهی انتخاب قرار داد، دو راهی انتخاب ورزش یا خوشنویسی؛ «توی همان کلاسها بود که شنیدم ورزش و خوشنویسی باهم سازگار نیستند، حتی جایی خواندم که خوشنویسهای خیلی حرفهای مثل استاد امیرخانی حتی یک بارِ یک کیلویی هم بلند نمیکنند تا دستشان برای نوشتن خراب نشود، به همین خاطر بود که مجبور به انتخاب شدم و بالأخره بین دو علاقهام هر چند به سختی اما خوشنویسی را انتخاب کردم».
انتخاب درستی که شروع یک مسیر مهم برای زندگی او بود، آنقدر که حالا وقتی از او میپرسم از راهی که آمدید راضی هستید، میگوید: «اگر به گذشته برمیگشتم همه این تصمیمها را میگرفتم منتها زودتر.»
هرکس دیگری هم جای او بود از مسیرش پشیمان نبود، اینکه کسی توی هر امامزادهای ردی از خودش باقی گذاشته باشد و کلام خدا را مشق کرده باشد سعادت کمی نیست، علیرضای جویای نام آن سالها که هنرش را توی ابتدای دوره جوانیاش آغاز کرده بود، حالا در میانسالی کاتب قرآن است و تقریباً در همه امامزادههای قم و مساجد بسیاری از شهرها اثری از هنر دستهایش پیدا میشود. البته که هنر او محدود به مرزهای جغرافیایی ایران هم نبوده و ۱۰۰ متر از کتیبههایش در گرجستان به یادگار مانده است.
از شروع کتابت قرآنش که میپرسم، میگوید: «سال ۸۲ بود که کتابت قرآن را به خط نسخ شروع کردم، خودم میخواستم حتماً ماه رمضان که ماه نزول قرآن است مشق قرآن را شروع کنم اما میدانستم که پایان کار دست من نیست، اما خدا خواست و پایان کتابت هم در شب قدر رقم خورد، شب بیستوسوم ماه رمضان سال ۸۵ بود که کتابت قرآن تمام شد.»
حالا خطش واسطهای شده است برای انتقال کلام خدا به بندگانش، سعادتی که البته نصیب هر کسی هم نمیشود و رسیدن به آن هم آداب خودش را دارد، از روزهای کتابت قرآن که میپرسم، میگوید: «انگیزهام از کتابت قرآن این بود که از نعمت عمر استفاده درستی کرده باشم و یک اثر ماندگاری از خودم به جا گذاشته باشم».
به اعتقاد این هنرمند خوشنویس، «کتابت قرآن به دلیل استمرار و حجم بالای کار، شرایط خاص خودش را میطلبد و کاتب باید قبل از هر چیزی، ارتباط روحی و انس و الفت با مشق پیدا کند تا بتواند سالها یک کار ثابت را ادامه دهد و همین خروجی کار، هر روز یک انگیزه جدید به کاتب میدهد».
آن هم چه مشقی، کلام «الله» که یک بسم الله الرحمن الرحیم آن در ماه رمضان برابر با یک ختم قرآن است، چهرسد به وقتی که اسمَت همراه با امیرالمؤمنین برود در گروه کاتبان قرآن، این یعنی حتماً خدا نگاهت کرده. استاد «بخشی» هم این نگاه را حس کرده و میگوید: «اولین کاتب قرآن خود امیرالمؤمنین بوده و انس با قرآن، توفیقی است که نصیب هر کسی نمیشود. به خاطر همین هم باید قدر این نعمت را میدانستم. برای شروع کتابت قبل از هرکاری فکرکردم که باید از ائمه(ع) کمک بگیرم، خیلی دوست داشتم مرکب را به حرم امام حسین(ع) تبرک کنم اما رفتن به کربلا توی آن شرایط ممکن نبود، بعد فکر کردم ما که توی کشورمان امام رضا(ع) و توی شهر خودمان حضرت معصومه(س) را داریم، همین شد که یک شیشه مرکب بزرگ را خریدم و برای تبرکی به حرم حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) بردم».
«معمولاً کار کتابت را بعد از نماز صبح شروع میکردم و بدون وضو دست به قلم نمیبردم، بار اولم بود که میخواستم کل قرآن را مشق کنم و هرچه بلد بودم انجام دادم اما خدا هم دستم را گرفت و کمکم کرد. روزهای اول کتابت، چیدمان اتاق و میز خوشنویسیام طوری بود که پشت به قبله قرار میگرفتم یک روز اتفاقی داشتم رادیو گوش میکردم که شنیدم استاد گرمارودی نقل میکرد وقت ترجمه قرآن همیشه رو به قبله بوده است، همین جمله تلنگری شد که چیدمان اتاق را تغییر بدهم تا حین کتابت، رو به قبله باشم.»
کاغذهای خطاطیاش را برمیدارم، کاغذهای تک برگ تقریباً اندازه a3 که با پلاستیک، دورش را کاور کرده است، بعضیها به آبی نزدیک است و بعضیها کرم رنگاند، خط بعضیهایشان درشت است و برای بعضی آیهها باید دقت بیشتری به خرج داد و چشمها را تنگتر کرد، میپرسم آیهای بوده که برای نوشتن آن حس متفاوتتری داشته باشید؟ فکر میکند و میگوید: «حس بعضی آیهها، ناخواسته فرق میکند به آدم احساس نزدیکی بیشتری میدهد، بعد زیر لب آرام میخواند «یس، وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ، إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ….» انگار که برگشته باشد به حس و حال همان روزهای کتابت و مشق سوره یس، بیدلیل نیست که نامش را قلب قرآن گذاشتهاند».
روزها و لحظاتی که خداحافظی کردن با آنها در همان سالهای کتابت بسیار سخت بوده، سه سال از روز و شبت را با قرآن گذرانده باشی و حالا قرار باشد میوهاش را بچینی و حاصلش برسد به دست آنها که باید، البته که خوشحال کننده است اما جای ناراحتیاش آنجاست که دیگر از آن همراهی و موانست روزانه که سه سال همراهت بوده خبری نیست؛ «وقتی کتابت قرآن تمام شد تا یک هفته بعد فقط میرفتم توی اتاقم و هیچ کاری نمیکردم، یعنی هیچ کاری نمیتوانستم کنم و دست و دلم به هیچ کاری نمیرفت، مثل آدمی که گم کردهای داشته باشد، ساعتها پشت میز مینشستم و هیچ کاری نمیکردم، اما به مرور که شروع کردم به نوشتن تابلوهای قرآنی، حالم کمی بهتر شد».
انگار این خاصیت قرآن است، مثل آدمی که محو خوش صحبتی کسی شده باشد و گذر زمان را حس نکند، قرآن هم برای او یک همراه روزهای سخت و شیرین شده بود که باید حقش را ادا میکرد و حالا ادا کرده است و حاصل هنرش رسیده به دست مردم تا وقت خلوتشان با خدا از روی دست او با خدا حرف بزنند.
کتابت قرآن البته تنها راه ماندگاری این هنرمند خوشنویس نبوده، سالها حضور در اداره اوقاف باعث شده حالا توی هر امامزادهای که در قم آرام گرفته، بخشی از هنر استاد «بخشی» ماندگار شده باشد؛ خوش میگوید: «سال ۷۴، تازه مهندسی عمرانم را گرفته بودم که یک روز بین صحبتهای مقام معظم رهبری شنیدم که گفتند جوانان تحصیل کرده انقلابی، ادارات را خالی نگذارند. بهرغم بیمیلی به کار اداری احساس وظیفه کردم، با خودم فکر کردم به چند اداره سر می زنم، مطمئن بودم که هیچ کدام استخدامم نمیکنند و حداقل اینطوری من وظیفهام را انجام دادهام اما به اولین ادارهای که سر زدم، میز کارم را در اداره عمران نشانم دادند و از فردای همان روز، کارم را شروع کردم».
این همان شروع تأثیرگذاری او در طراحی هنرمندانه امامزادهها بود؛ «از همان روز در واحد عمران اداره اوقاف مشغول به کار شدم که بعدهم به اداره فنی و عمران قم تغییر نام پیدا کرد. از همان موقع، کار طراحی امامزادهها را آغاز کردم و امروز تقریباً در تمام امامزادهها اثری از بنده در طراحی یا خط و اجرا به چشم میخورد. در کاشیکاریها هم معمولاً رنگ و طرح و خط را مشخص میکردم که کاشیها مطابق با آن ساخته شود».
محراب امامزاده شاه سید علی(ع)، طراحی گنبد و کتیبههای داخلی و بیرونی امامزاده موسی مبرقع(ع)، گنبد امامزاده جعفر و سید معصوم(ع) و سردر گلزار شهدا و امامزاده علی بن جعفر(ع)، مسجد جامع قم، و بسیاری دیگر از امامزادهها و اماکن متبرکه، حالا به هنر استاد «بخشی» منقش شده است.
«کتیبههای بناهای مذهبی و کتابت قرآن یک صدقه جاریه است»، این را استاد «بخشی» میگوید و اذعان میکند که سعی کرده کتیبههایی خوانا بنویسد و به یادگار بگذارد، طوری که از حدود ۱۵ سال پیش به بعد، او اولین کسی بوده است که کتیبهها را از خط ثلث که در کتیبهها مرسوم بوده به سمت خط نسخ برده است تا مردم بتوانند خطوط روی کتیبهها را بخوانند.»
البته قرار نیست به همین ها قانع شود، او اعتقاد دارد که یک خوشنویس تا زمانی که چشمهایش باز است دوست دارد بنویسد و حالا هدف بعدی او کتابت دوباره قرآن است، آن هم با صفحهبندی عثمان طه؛ «ما در کشور چندین هزار حافظ داریم که برای شرکت در مسابقات باید قرآن را بر اساس صفحهبندی عثمان طه حفظ کنند یا برای بسیاری از ختمهای جمعی که برگزار می شود، نیاز است که صفحه بندی قرآنها مشترک باشد و این اتفاق باعث شده با وجود داشتن صدها و هزاران قرآن ممتاز از لحاظ کتابت گرایشها صرفاً به قرآن عثمان طه وجود داشته باشد و قرآنهای دیگر به خاطر هماهنگ نبودن به آن صفحه بندی، به حاشیه برود».
این هنرمند خوشنویس و کاتب قرآن معتقد است که ما باید یک قرآن رسمی تشیع با خط و کتابت اختصاصی خودمان و با رسم الخط ایرانی داشته باشیم که به صفحهبندی «عثمان طه» وفادار باشد، این همان هدفی است که او به دنبال رسیدن به آن است و معتقد است مراکزی مانند خانه کتابت قرآن کریم و حوزه علمیه هم باید به خوشنویسها برای رسیدن به چنین اتفاقی یاری دهند. جمله آخرش را کمی آرامتر میگوید، شبیه آدمی که فکرش جایی دیگری است، چند ثانیه سکوت میکند و بعد میگوید: «البته فقط اگر خدا یاری کنه همه چیز شدنیه».
حرفهایش هنوز تمام نشده که می رود سراغ قلمش، کاتر را بر میدارد و سر قلم را تراش میدهد، آنقدر ادامه میدهد تا آن چیزی بشود که میخواهد، شیشه مرکب را میگذارد جلوی دستش و قلم را میگذارد روی کاغذ و مینویسد: «بسم الله الرحمن الرحیم». مشقش ختم میشود به صدای اذان مسجد محل، صدایش توی اتاق میپیچد: «الله اکبر، الله اکبر».
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
عبدالله راعی
تاریخ : ۲۶ - اردیبهشت - ۱۴۰۰
سلام خدمت استاد بخشی عالی پر محتوا زیبا انشالله که آثار بیشتری از شما داشته باشیم
پشتیبانی سایت
تاریخ : ۲۶ - اردیبهشت - ۱۴۰۰
سلام و عرض ادب. سپاس از لطف و مهر شما. انشاءالله.