قصه رنگ و رنج

قصه رنگ و رنج، قصه مردمانی است که دست‌هایشان تابلویی از تلاش برای حفظ یک میراث تاریخی است.
پایگاه خبری شهر بیست (shahr20.ir) :
قصه رنگ و رنج
شناسه : 13066 | انتشار : 10 مهر 1398 - 20:52   پرینت

شهر بیست/ سرویس فرهنگ و هنر _ وجیهه غلامحسین‌زاده: زرد، نارنجی، صورتی، آبی و سبز، اینجا تولد رنگین کمان پیش شرط باران و سرزدگی آفتاب نمی‌خواهد، تلاش می‌خواهد و عرق جبین با تلفیقی از ذوق و هنر. اینجا از معدود بازمانده‌های هنری است که حالا انگار که نفس‌هایش از زیر چکمه‌های مدرنیته به سختی بیرون می‌آید. شغلی که روزگاری مثل رسالتش به زندگی خانواده‌های بسیاری رنگ بخشیده بود اما حالا رنگ و رویی برای خودش هم نمانده است. رنگرزی که حالا انگار این روزها در قم کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود. 

داستان این رنگ‌ها، داستان تلاش و هنر مردانی است که به خانه‌های مردم رنگ هدیه می‌دهند، اینجا کارگاه رنگرزی است، درست وسط تودرتوی بازار کهنه قم. به همین کهنگی که صدایش می‌زنیم. آن‌قدر کهنه که وقتی در راسته تاریک بازار قدم می‌زنی و بعد نور خورشیدِ بیرون زده از حفره‌های طاق، پوستت را نوازش می‌کند، نمی‌توانی در زمان سفر نکنی و به روزهایی نروی که این بازار برای خودش بروبیایی داشت و سروصدای کسبه توی حجره‌هایشان، صدا را به صدا نمی‌رساند. حالا اما به جز ویراژ موتوسیکلت‌ها و دعوا بر سر حق تقدم عبور از باریکه راسته بازار کهنه، صدایی از رونق بازار و کاسبی شنیده نمی‌شود.

همین رنگرزی قدیمی بازار کهنه از معدود زیبایی‌هایی است که بین حجره‌های بعضاً تعطیل و حال و روز بد بازار کهنه، آن را هنوز سرپا نگه داشته است؛ رنگرزی که از سال‌ها پیش محل کسب خانواده‌هایی بوده و دست به دست چرخیده و تا به امروز رسیده و با همه فراز و نشیب‌ها هنوز سرپاست و یکی از پایه‌های اصلی تولید فرش‌های هزار رنگی می‌شود که به خانه‌های مردم نشاط می‌آورد، از خانه هایی در کشور خودمان ایران تا دورترین ایالت‌های آمریکا که آوازه فرش ایرانی را نه تنها به گوش شنیده که به عینه دیده‌اند.

رنگرزی در ایران سابقه دیرینه‌ای دارد. فرش دستباف از هنرهای فاخر صناعی ایران، مجموعه‌ای از چندین هنر و صنعت و نماینده ذوق، سلیقه و خلاقیت و از چهره‌های بارز قومی، بومی و ملی این سرزمین است.

 

*شغلی که زندگیست

عباس حسن‌زاده از جمله رنگرزهای قمی است که سال‌های زیادی از عمرش را بین پاتیل‌های رنگرزی و نخ و رنگ گذرانده و حالا هم همین زندگی میان رنگ‌ها شده است محل کسب‌وکارش. می‌گوید ۳۰ سالی هست که توی کارگاه رنگرزی روزگار می‌گذراند: «از کودکی در حجره رنگرزی بزرگ شدم و بعد کم‌کم خودم هم وارد میدان شدم. تمام کودکی من بین زاج و آب آهک و اسیدلاکتیک گذشت و بعد هم دیگر نتوانستم کار دیگری را ادامه بدهم».

می‌گوید رنگرزی برای او مثل یک رسالت است، رسالتی فراتر از شغل برای همه آدم‌ها، انگار که باید میراثی را که از پدر و پدربزرگ‌هایش رسیده، ادامه دهد و آن را نیمه‌کاره رها نکند.

نصف حجره‌اش را پاتیل‌های بزرگ رنگرزی پرکرده است، ابعادشان قدری است که می‌شود یک آدم کامل را درونش تصور کرد، از مراحل کارش که می‌پرسم، می‌گوید: «کار رنگرزی در کارگاه‌ها در پاتیل‌های بزرگ مسی انجام می‌شود. زیر همه این پاتیل‌ها، شعله آتشی وجود دارد که به آنها حرارت می‌رساند و بعد پشم‌ها در این پاتیل‌ها، به صورت ریسیده نشده یا کلاف نخ، رنگرزی می‌شود.»

 

 

تاریخچه این هنر به چندین هزار سال قبل برمی‌گردد و قدمتی چند هزار ساله در ایران دارد. گواه آن هم منسوجات به دست آمده از آن سال‌هاست اما اوج شکوفایی این فن و هنر در ایران به دوران صفویه باز می‌گردد، این‌ها را همین رنگرز قمی می‌گوید که خودش هم بخشی از این تاریخچه ادامه حیات هنر رنگرزی شده است.

صدای تلویزیون ۱۴ اینچی را که تقریبا نزدیک سقف حجره نصب شده، کم می‌کند و انگار بخواهد کاری را دقیق‌تر انجام دهد باقی مراحل انجام کار رنگرزی را برایم شرح می‌دهد: «بعد از اینکه مراحل دندانه و رنگرزی در این پاتیل‌های بزرگ مسی انجام شد، آبگیری در سانتریفیوژهایی انجام می‌شود.»

من اما هنوز نمی‌دانم این دندانه‌ای که اسمش را شنیدم به چه کاری می‌آید؛ «دندانه‌ها موادی هستند که برای ثبات و رنگ‌پذیری منسجم الیاف استفاده می‌شوند و روش عمل کردنشان هم این‌طوری است که با ایجاد منافذ در سطح الیاف باعث نفوذ بیشتر رنگ در الیاف می‌شوند».

 

*مداد رنگی طبیعت

رنگرزی پیش‌ترها فقط به صورت طبیعی انجام می‌شده و حالا رنگرزی‌های شیمایی هم اضافه شده‌اند، حسن‌زاده اما می‌گوید: «رنگ‌های طبیعی به دو صورت گیاهی و حیوانی تهیه می‌شود هرچند که الان بیشتر رنگ‌ها شیمیایی شده ولی نسبت به رنگ گیاهی آن جلوه و زیبایی خاص را ندارد. به گفته او، حاصل رنگرزی با مواد رنگی حیوانی، نباتی و معدنی است که این مواد رنگزای از گیاهانی مثل نیل، روناس، قرمز دانه، اسپرک، وسمه، پوست بعضی از میوه‌ها، چای و قهوه به دست می‌آید.»

در و دیوار دوده گرفته‌اش، بازی را به رنگ‌های شاد نخ‌های آویزان شده باخته‌اند. توی دالان تاریک و قدیمی بازار کهنه قم، هرچه نشانی از رنگ داشته باشد جاذبه پیدا می‌کند و اینجا حجره رنگرزی‌ است که همیشه نخ‌های رنگی شبیه مدادهای رنگی‌ دوازده رنگه، از در و دیوارش آویزان شده‌اند.

 

 

حسن‌زاده می‌گوید: «بعد از اینکه حمام رنگ آماده شد، کلاف‌هایی را که شسته و دندانه شده‌اند به آن وارد می‌کنیم و یک ساعت در حمام رنگ که به مرور به دمای جوش رسیده است نگه می‌داریم و هر ۵ دقیقه کلاف را با چوب همزن در حمام رنگ جابه‌جا می‌کنیم.»

این‌ها را که می‌گوید یاد تصاویری می‌افتم که از رنگرزی سنتی دیده‌ام؛ پاتیل‌های در حال جوش و بخاری که از آن بلند می‌شوند که نشان از حرارت بسیار بالای محیط است و مردانی که لباسشان از رنگ پر شده و دارند با چوب، کلاف‌هایی از رنگ را در پاتیل‌های مسی جابه‌جا می‌کنند و حتی از روی تصویر هم می‌شود به وزن سنگینشان پی برد.

هنوز دارم تصور می‌کنم که مرد رنگرز می‌گوید: «همینطور که حمام رنگ می‌جوشد، آبش تبخیر می‌شود و حجم محلول رنگ کمتر می‌شود که به آن آب‌جوش اضافه می‌کنیم که ترکیب ثابت ۲۰ تا ۳۰ برابر وزن کلاف نگه داریم و بعد از یک ساعت، شعله خاموش می‌شود و اجازه می‌دهیم که محلول سرد شود، سپس کلاف‌ها را خارج می‌کنیم و بعد از شستن، آویزان می شوند که خشک شوند».

تک تک مراحل را طوری با جزئیات توضیح می‌دهد که معلوم است همه این سال‌های عمرش را با این شغل زندگی کرده است، همه سال‌ها و لحظه‌هایی که سبب شده وقتی از آینده شغل رنگرزی حرف می‌زند، ابروهایش گره می‌خورد و سرش را پایین می‌اندازد. «الان دیگه کسی سختی رنگرزی رو قبول نمی‌کنه» و بعد انگار که از این بیمار نیمه جان قطع امید کرده باشد، می‌گوید: «خود من حاضرم هرکسی خواست بیاد اینجا کار یادش بدم، اما کسی نمیاد، نمیگم جوان‌های امروز اهل کار نیستند،  هستند اما دیگه سراغ اینطور کارها نمیان، یه روزی هم رنگرزی مثل همه هنرهایی که کسی ادامه اش نداد، فراموش میشه».

فراموشی رنگرزی نه فراموشی یک شغل یا هنر که فراموشی بخشی از تاریخ یک کشور است، نشانه‌هایش را هم می‌شود توی همه خانه‌ها و بین تاروپود همه فرش‌هایی که بخشی از فرهنگ مردم ایران است پیدا کرد. «نمی‌دانم بعد از من هم کسی هست که این میراث خانوادگی را ادامه بدهد یا نه، من با علاقه، ادامه دادم و نمی‌خواهم خدایی نکرده این شغل را به فرزندانم تحمیل کنم اما خیلی دوست دارم که من پایان این مسیر نباشم».

این‌ها را که می‌گوید من خیره شده‌ام به دست‌هایی که توی هوا تکانشان می‌دهد، دست‌هایش شبیه تابلوهای نقاشی آبرنگی شده‌اند که هر قسمتش نشانی از یک رنگ دارد. شبیه دست‌های نقاش‌ها اما نیستند، این دست‌ها پینه کار دارند. از ظاهرشان می‌شود ساعت‌هایی را شمرد که پای این پاتیل‌های جوشان رنگ سپری کرده‌اند. گاهی سوخته‌اند و گاهی زخم برداشته‌اند. حالا این دست‌ها با همه رنگ‌هایش، تابلوی تلاش برای حفظ میراثی است که معلوم نیست تا نسل دیگر هم نفسی برایشان باقی مانده باشد. من به آینده تاریک این شغل پر از رنگ فکر می‌کنم و عباس آقا، صدای تلویزیون ۱۴ اینچش را زیاد می‌کند. گزارشی از صنایع دستی فراموش شده ایران پخش می‌شود.

نوشته های مشابه
شهرداری قم سهم نیم‌درصد نهاد کتابخانه‌های عمومی را پرداخت کند
پوستر دهمین جشنواره رسانه‌ای ابوذر قم رونمایی شد
پوستر مسابقات معارفی قرآن کریم رونمایی شد
کتابخانه «شهدای خدمت» روستای لنگرود قم افتتاح شد
استاد حسین نوروزیان درگذشت
«رویداد ملی قهرمان» در قم برگزار شد
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.