نگاهی به فیلم سینمایی «قصر شیرین»؛

اگر دیر برسیم به تاریکی شب می‌خوریم

شهر بیست/ «قصر شیرین» شباهت بیشتری به سینمای مورد انتظار از میرکریمی به عنوان خالق «خیلی دور، خیلی نزدیک» دارد که همچون سینمای مجیدمجیدی در گرو «اخلاق» است؛ سینمایی که مخاطب را برای شناخت روابط «انسان»، «جامعه» و «خانواده» به چالش دعوت می‌کند.
پایگاه خبری شهر بیست (shahr20.ir) :
اگر دیر برسیم به تاریکی شب می‌خوریم
شناسه : 10544 | انتشار : 09 مرداد 1398 - 20:25   پرینت

شهر بیست/ حمیدرضا منتظری، منتقد سینما و رسانه: جلال با بازی حامد بهداد، مردی ۴۲ ساله در یک سانحه رانندگی خانواده‌ای را به قتل می‌رساند، اما تصادف در دادگاه غیرعمد شناخته می‌شود. او پس از گذراندن دوران زندان، تصمیم گرفته همسر و فرزندانش را ترک کند و به شهری دیگر برود و حالا پس از دو سال به شهرش باز می‌گردد، زیرا که همسرش «شیرین» که قبلا برای مراسم عروسی‌ و اثبات عشق به او یک کامیون را گل‌زده بود، دچار مرگ مغزی شده و در بیمارستان است. جلال که زندگی جدیدی را شروع کرده، حالا مجبور است پسر ۸ ساله و دختر ۵ ساله‌اش را از خواهر همسرش تحویل بگیرد و برای زندگی جدیدشان نزد خواهر خودش ببرد، اما تجربه همسفر شدن با فرزندانش، مسیر زندگی و شاید تصمیم او را عوض می‌کند. جلال در یک تصمیم پنهان از نظر اطرافیان، قلب شیرین را به مبلغ پنجاه میلیون فروخته است! 

«قصر شیرین» به عنوان نهمین اثر سینمایی رضامیرکریمی، یک اثر قابل تامل است و یک جایگاه خاص در کارنامه او دارد. نهمین فیلم سینمایی میرکریمی، یک درام جاده‌ای است که با بازی‌های قابل قبول، قصه‌ای با درونمایه وحشت انسان و بازگشت به انسانیت را در طول یک روز از زندگی شخصیت‌های داستان روایت می‌کند و کل فیلم از یک روز صبح شروع و تا غروب آفتاب تمام می‌شود.

«قصر شیرین»، در مقایسه با سایر آثار اخیر شهری کارگردان، از جایگاه مهم‌تری برخوردار است و در خلق فضای تلخ داستان، از جغرافیا، رنگ و طبیعت منطبق با مضمون قصه‌اش بیشتر بهره‌ می‌گیرد.

فیلم‌ساز با فرار از تهران و پناه بردن به لوکیشن‌ها و جاده‌های روستایی در فصلی سرد و منطقه‌‌ای کوهستانی (حوالی یاسوج تا سمیرم) برای روایت یک قصه‌ی تلخ، توانسته است موقعیت جغرافیایی جدیدی را با ویژگی‌ها و اقلیم تازه‌ای معرفی کند؛ هرچند جهان کلی فیلم، از تِم و داستان گرفته تا موسیقی و بازی‌ها و طراحی‌صحنه و لباس، ممکن است با عادت و ذائقه امروز مخاطب سینمای ایران در مطالبه رنگ و لعاب سلبریتی‌ها و تماشای بزک نمایشی همخوانی چندانی نداشته باشد!

در حین تماشای «قصر شیرین» تلاش زیادی نکردم تا فعالیت‌های اجرایی و سرگرمی‌های جشنواره‌ای و حاشیه‌های اخیر میرکریمی در سینمای ایران را فراموش کنم و خودم را با قصه درگیر کنم، چراکه به‌رغم خسیس بودن آگاهانه کارگردان در قصه‌‌پردازی و خلق سکانس‌های ورودی فیلم، از همان سکانس‌های ابتدایی مخاطب جدی سینما با قصه همراه می‌شود و هر پلان و دیالوگ را، تکه‌ای از پازل میرکریمی در «قصر شیرین» می‌یابد و متوجه می‌شود برای کنار هم چیدن و لذت بردن از قصه بعد از اتمام تماشای فیلم، به آن‌ها نیاز پیدا خواهد کرد و نباید چشم از پرده بردارد، که همینطور هم شد!

یکی از مولفه‌های اصلی ایجاد جذابیت روایی قصه فیلم در این است که فیلمساز آگاهانه در ورودی فیلم و حتی تا یک سوم ابتدایی، اطلاعات چندان زیادی درباره گذشته جلال و همسرش شیرین و علت زندانی‌شدن او و نقش شیرین در نحوه معرفی‌ به پلیس و یا هر چیز دیگری که بین‌شان اتفاق افتاده به تماشاگر نمی‌دهد و فقط این تکه‌های پازل و گره‌‌های کور داستان هستند که ما را با خود همراه می‌کنند و فیلمساز حتی تا بخش انتهایی فیلم هم، از سر ناسازگار جلال با اطرافیان حرفی به میان نمی‌آورد و دستش را باز نمی‌کند و این انتظار تماشای پایان، فیلم را برای ما لذت‌بخش نگه می‌دارد.

در «قصر شیرین»، این جاده و سفر و ندانستن‌های مخاطب است که ما را با قصه جلو می‌برد و احساس ترس و وحشت و خشونت درونی جلال را بیشتر آشکار می‌کند و این مسیر تا جایی پیش می‌رود که عنصر جاده، به یکی از موتیف‌های اصلی داستان فیلم و قصه زندگی آدم‌‌ها و شریک‌ هر فرد تبدیل می‌شود و فیلمساز تلاش می‌کند روابط بین فردی و کنش‌ها و میان‌کنش‌های کاراکتر‌های فیلمنامه‌اش را با تعیین حد و مرز شراکت، مشارکت و زندگانی مشترک آدم‌ها مشخص و روایت کند و حتی شرکت‌ (خودرو پاترول قرمز که رنگ بدنه آن تغییر کرده و درگذشته رنگ دیگری داشته است) که بخش اعظمی از داستان فیلم در آن می‌گذرد، ابزاری می‌شود برای فیلمساز تا بتواند داستان را پیش ببرد و مفهوم خانواده و قصه زندگی را بسازد.

روایت میرکریمی در «قصر شیرین»، روایتی مبتنی بر ریتمی آرام و بسیار دقیق است. خلق شخصیت درون‌گرای جلال (با بازی اتفاقی کنترل‌شده‌ بهداد) و اتمسفری که کارگردان پیرامون او در تکمیل شیرین‌ کلامی‌های بازیگر نقش دختربچه و آینه‌ای از سرسختی‌های و زیرکی‌های پسربچه خلق می‌کند، یکی از ویژگی‌های متمایز او در فیلم است.

«قصر شیرین» چه فیلم جاده‌ای باشد، چه بر مرز ملودرام و جاده‌ای حرکت کند، فیلمی جدی و قابل توجه است که مضمون جاده را به عنوان یک بستر اولیه برای خلق همه اتفاق‌های مهم زندگی آدم‌های قصه‌اش به درستی به کار گرفته است؛ اتفاق‌هایی که مسیر زندگی یا به قول شریک تازه از راه رسیده و همسر دوم جلال، زندگانی آدم‌ها را در همین جاده تغییر داده و دگرگونی شخصیت‌های فیلم و به ویژه تحول کاراکتر جلال در آن رقم می‌خورد.

«قصر شیرین»، در امتداد همان دغدغه‌های اولیه سینمای میرکریمی، که البته شاید در چهار فیلم ماقبل آخر او کمی کمرنگ‌تر به نمایش گذاشته شد، بر محور اندیشه‌ مبتنی بر «اخلاق»، «فطرت‌آدمی» و مفهوم «بازگشت» حرکت می‌کند و دنیایی که او برای جلال تندخو و کج‌‌خُلق، خَلق می‌کند در راستای حفظ و بقای مفاهیم اخلاق و مبانی انسان‌دوستی است، آن هم در روزگار و شرایطی که بی‌اخلاقی و ضدانسانیت رواج دارد.

میرکریمی حالا و در «قصر شیرین» به عنوان نهمین فیلمش تلاش می‌کند به یادمان بیاورد که انسانیت و بازگشت و به تعبیری قرار گرفتن در مسیر توبه، چگونه می‌تواند زمینه‌ای را فراهم کند تا جلال کنار آب روان رودخانه زانو بزند و به دور از هرگونه تزویر سینماگر و پدید آوردن شمایل تعارفی، چهره‌اش را با آب روان بشوید و در کنار آرامش و امنیت فرزندان، بذر امید به تغییر سرنوشت و تحول، در دل مخاطب کاشته شود.

«قصر شیرین» شباهت بیشتری به سینمای میرکریمی ِ مورد علاقه نگارنده و مورد انتظار از خالق «خیلی دور، خیلی نزدیک» دارد که همچون سینمای مجیدی درگرو «اخلاق» و «مکارم‌الاخلاق» است؛ سینمایی که مخاطب را برای شناخت روابط انسانی به چالش دعوت می‌کند و مجیدی همواره دغدغه اخلاق اجتماعی و انسان‌ و جامعه را دنبال کرده و میرکریمی بر اخلاق فردی در روابط بین انسان‌‌ها و خانواده مترکز بوده است.

«قصر شیرین» تلاش می‌کند آغازگر سفر درونی انسان‌ها باشد و بر ترس رفتن‌ها و بازگشت‌ها و به تاریکی شب خوردن‌ها در جاده زندگی غلبه کند؛ و اینکه نشان بدهد «جلال» بداخلاق، باید مجبور شود شراکت فرزندانش را قبول کند و یاد بگیرد ماشین زندگی مشترک‌شان را با احتیاط براند و به قوانین اجتماعی و فردی و خانوادگی احترام بگذارد، و حتی در این مسیر مجبور شود سیلی بزند، مشت و کتک بخورد و تهدید بشود، جلال باید به پسرش صبوری و مردانگی و غیرت را بیاموزد و دخترش را در مقابل جامعه و ضعف‌ها و ترسیدن‌ها مراقبت و تر و خشک کند و بالاخره در آغوش بگیرد، جلال باید حواسش به کیف و محتویات و وسایل فرزندانش باشد و هست و با دنیای آن‌های همراه می‌شود و حضور در جمع خانوادگی را تجربه می‌کند و حتی تحمل می‌کند دابسمش ببیند و در نهایت، او باید از به تاریکی شب خوردن در جاده نترسد و حتی اگر بر اثر یک اتفاق با روباهی تصادف کرد، به «تلنگر» و خواهش پسرش گوش کند و جرات پیاده شدن از ماشین را پیدا کند و پیاده شود و به حیوان آسیب‌دیده کمک‌ کند و … خواهشی که باید «شیرین» در مواجهه با آن تصادف سال‌های قبل به جای لوکیشن دادن می‌کرد!

  • نویسنده : حمیدرضا منتظری
نوشته های مشابه
کتابخانه «شهدای خدمت» روستای لنگرود قم افتتاح شد
استاد حسین نوروزیان درگذشت
«رویداد ملی قهرمان» در قم برگزار شد
برپایی سوگواره نمایشی «کوچه‌ بنی‌هاشم» در قم
افزایش ۷۵ درصدی تماشاگران سینماهای قم
رشد ۳۶ درصدی اعضای فعال کتابخانه‌های عمومی قم
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.