روایت سعید بیابانکی از علاقه شهید فخری‌زاده به شعر و ادبیات

سعید بیابانکی شاعر نام‌آشنای کشورمان از دیدار خود با شهید محسن فخری‌زاده حدود پنجاه روز پیش از شهادت او روایت می‌کند و می‌گوید: گرم صحبت راجع به شعر و ادبیات معاصر شدیم. سطح اطلاعات و دانش‌شان خیره‌کننده بود، پرسیدم: «شما مگر این شعرا رو می‌شناسید؟»، گفت: «بله من در ایام جوانی علاقه‌مند به شعر بودم و ایام فراغت به حوزه هنری می‌آمدم و خودم هم چیزهایی می‌سرودم».
پایگاه خبری شهر بیست (shahr20.ir) :
روایت سعید بیابانکی از علاقه شهید فخری‌زاده به شعر و ادبیات
شناسه : 60604 | انتشار : ۰۷ آذر ۱۴۰۱ - ۲۰:۵۹   پرینت

به گزارش «شهر بیست»، اردیبهشت‌ماه امسال بود که در حاشیه برگزاری سی‌وسومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران با حضور خبرنگاران قمی از «پرواز پای دماوند» رونمایی شد. کتابی که در آن برگ‌هایی از تاریخ شفاهی زندگی فرزند برومند قم شهید محسن فخری‌زاده به اهتمام محمدحسین علی‌جان‌زاده گردآوری و نشر شهید کاظمی منتشر کرده است.

در یکی از برگ‌های این کتاب، استاد سعید بیابانکی شاعر نام‌آشنای کشورمان از دیدار خود با شهید فخری‌زاده و علاقه این دانشمند شهید به شعر و ادبیات روایت می‌کند که همزمان با هفتم آذرماه سالروز شهادت فخر ایران در ادامه می‌آید:

چند سالی بود که از وزارت دفاع تماس می‌گرفتند که برای برنامه شعرخوانی محرم بیایید، ما هم حسب کارمان می‌رفتیم. سال ۱۳۹۸ که زنگ زدند من و آقای اسماعیل امینی برای شعرخوانی رفتیم بعد از اتمام شعرخوانی‌ها، جناب دکتر رفتند پشت تریبون و در باب اشعار آیینی و تاریخ آن بسیار دقیق صحبت کردند.

سال ۱۳۹۹ نزدیک اربعین بود مجدداً تماس گرفتند و دوباره دعوت کردند. من تا آن زمان هنوز دکتر فخری‌زاده را اصلاً نمی‌شناختم و اسم ایشان حتی از ذهنم رفته بود ولی ایشان مرا می‌شناختند.

به یاد دارم چون ماسک زده بودیم و با فاصله نشسته بودیم. من در ردیف سوم نشسته بودم دکتر ردیف اول نشسته بود ایشان متوجه من شده بود و چند بار تعارف زد که بیایم جلو بنشینم اما من گفتم جایم خوب است.

بعد که پشت تریبون رفتم دست خطی از ایشان به من دادند که گفته بودند شعر حضرت زینب(س) را بخوانید. شعری که من در سفر به دمشق آن را سرودم؛

کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده

در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده

کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش

روبه‌روی صاحبان سبحه و زر ایستاده

این ابیات را که می‌خواندم دکتر به شدت گریه کرد؛ به حدی که جمعیت از صدای ایشان منقلب شد.

بعد از پایان جلسه دکتر تعارف کردند که به دفترشان برویم و مهمان‌شان شدیم. رو به من کرد و گفت: «آقای بیابانکی من از شعرهای شما خیلی خوشم می‌آید، من امروز گفتم شما ناهار مهمان من باشید، ناهار هم آبگوشت هست، خانمم درست کرده از منزل آوردم.»

گرم صحبت راجع به شعر و ادبیات معاصر شدیم. از قیصر امین‌پور، شهید زارعی، حسن حسینی و خیلی از بزرگان شعر ادب نام برد. سطح اطلاعات و دانش‌شان خیره‌کننده بود. یادم هست گفت: «از شهید زارعی یک مثنوی هست می‌شود برایم بخوانید؟» خیلی تعجب کرده بودم.

شروع کردم به خواندن:

باز امشب هوس گریه پنهان دارم

میل شبگردی در کوچه باران دارم

کوچۀ پر نم باران و هم آواز قنوت

خاک نم‌دیده و بر آن رد پای ملکوت

کسی از دور به آواز مرا می‌خواند

از فراز شب بی راز مرا می‌خواند

تا چند بیت که خواندم، نتوانستم ادامه دهم و پرسیدم: «شما مگر این شعرا رو می‌شناسید؟»

گفت: «بله من در ایام جوانی علاقه‌مند به شعر بودم و ایام فراغت به حوزه هنری می‌آمدم و خودم هم چیزهایی می‌سرودم؛ ولی بعدها دیدم با مشغله نمی‌شود که رها کردم ولی فرزندانم ارث بردند و شعر می‌گویند». آن جلسه گذشت تا اینکه بعد از پنجاه روز خبر شهادت ایشان را شنیدم.

نوشته های مشابه
ادامه تونل غدیر در اختیار شهروندان قرار گرفت
نقش مؤثر شهرداری در شکوفایی عمرانی قم/ اطراف جمکران تناسبی با جایگاه مسجد ندارد
افزایش بودجه فرهنگی شهرداری قم/ طرح جامع جمکران تدوین شود
توقف ساخت‌وسازهای غیرمجاز در حاشیه شهر قم
قم به کلان‌شهری قابل‌احترام تبدیل‌ شده است
تحقق ۱۰۵ درصدی درآمد شهرداری قم در سال ۱۴۰۲
ثبت دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در پایگاه منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.